پاسخ اجمالی:
قائلین به فرضیه «جبر اقتصادی» معتقدند: «تقيّه» باعث مي شود انسان در برابر هر خطرى که احساس كرد، ايمان و اعتقاد خود را پنهان كند و خود را از ميدان مبارزه كنار بکشد و ميدان را براى ديگران رها سازد. بنابراین تقیه، انسان را ترسو بار مي آورد؛ در حالي كه اسلام معتقد است تقيّه نه معناي عقب نشينى و خالى كردن ميدان؛ بلكه به منظور باقيماندن در ميدان و مقاومت بيشتر در نيل به هدف است و تغيير شكل مبارزه و استفاده از روش هاى مثبت است، به طوري كه براي جلوگيرى از هدر رفتن بي دليل نيروها و براى حفظ وحدت و جلوگيرى از تفرقه و سوء استفاده دشمن از پراكندگي ها، تقيّه صورت مي گيرد.
پاسخ تفصیلی:
آيا وجود «تقيّه» در تعليمات مذهبى، يكي از دلايل تأثير عوامل استعمار اقتصادى، در گرايش به مذاهب نيست؟ كسانى كه به همه پديده هاى اجتماعى از دريچه اقتصاد مى نگرند و گرداننده تمام چرخ هاى اجتماعى را عوامل اقتصادى مى دانند، ممكن است در پاسخ به اين سؤال بگويند: آرى؛ زيرا تقيّه به انسان مى گويد هر جا خطرى احساس كرد، ايمان و اعتقاد خود را مكتوم دارد و خويش را از ميدان مبارزه كنار كشيده و ميدان را براى ديگران رها سازد و اين آخرين آرزوى هر گونه تلاش استعمارى است. آنها می گویند: «تقيّه»، افراد را «ترسو» و «محافظه كار» بار مى آورد و روح «شهامت»، «فداكارى» و «ايستادگى در برابر عقيده» را در آنها مى كُشد و به افراد دستور مى دهد كه براى حفظ خويشتن، اصول مكتب خويش را به دست فراموشى بسپارند؛ اثر تخديرى چنين طرز تفكّرى بر كسى پوشيده نيست.
تحقيق و بررسى:
اين گونه داورى هاى نادرست و حساب نشده، سرچشمه اى جز محدوديّت مطالعات و عدم بررسى منابع اصيل مذهبى و گرفتن اين مفاهيم از زبان برخى عوام ندارد؛ و از آن جا كه اين بحث از جهات فراوانى قابل ملاحظه مى باشد و اثر عميقى در مطالعات مذهبى و اجتماعى دارد، بايد به طور مشروح پيرامون آن سخن گفت و روى هم رفته براى روشن شدن جوانب اين بحث بايد چند موضوع، بررسى شود:
تقيّه چيست؟
تقيّه در اصل از ماده «اتْقاء» و «تقوا» به معناى خويشتن دارى، پرهيز كردن و بر حذر بودن است و در اصطلاح مذهبى چنين تفسير شده: «التقية، ستر الاعتقاد و مكاتمة المخالفين»(1)؛ (تقيّه، پوشاندن عقيده و كتمان در برابر مخالفان است). عنصر اصلى تقيّه را دو چيز تشكيل مي دهد: يكى مسئله «اخفاى عقيده» و تظاهر هر عملى بر ضد آن، و ديگرى «هدف تحفّظ از ضرر و زيان»؛ ولى مهم اين است كه بدانيم تقيّه به اين معنا نه در همه جا واجب است و نه در همه جا جايز؛ بلكه در پاره اى از موارد حرام و در پاره اى ديگر واجب و يا مباح است.
تقيّه در منابع مذهبى (قرآن و سنّت)
در قرآن مجيد در چند مورد به مسئله تقيّه، با همين لفظ يا با تعبيرهاى معادل آن اشاره شده است. از جمله آنها سرگذشت حضرت ابراهيم(عليه السلام) است كه چنين مي خوانيم: هنگامى كه بت پرستان بابِل براى برگزارى «جشن بت» به بيرون شهر مي رفتند و از ابراهيم نيز دعوت كردند او اظهار كسالت كرد: «فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ»(2)؛ (و گفت: من بيمارم). در حالى كه بيمارى جسمى نداشت؛ بلكه توريه كرد و منظورش ناراحتى روحى از گمراهى مردم بود؛ ولى مردم چيز ديگرى از گفته او فهميدند، او با اين كار به هدف خود يعنى نابود كردن بتها نزديك شد و با اين تاكتيك، هدف اصلى خود را - كه در هم كوبيدن بتها و فراهم ساختن مقدّمات آزادى مردم بابل بود - پياده كرد؛ در حالى كه اگر هدف خود را از ماندن در شهر با صراحت گفته بود هيچ گاه اين هدف تحقّق نمي يافت. در كتاب «كافى» از امام صادق(عليه السلام) حديثى نقل شده كه گفتار ابراهيم(عليه السلام) در اين مورد از مصاديق تقيّه معرّفى گرديده است.(3)
علاوه بر آيات، در روايات اسلامى هم تأكيدات فراوانى در مورد تقيّه (در شرايط خاص خود) وجود دارد، كه در بدو نظر ممكن است براى بعضى تعجّب آور باشد به عنوان مثال: در بسيارى از روايات، تقيّه به عنوان «سپر» و «نيروى محافظ» معرّفى شده است. در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مي خوانيم: «التَّقِيَّةُ تَرْسُ المُؤمِنِ و التَّقِيَّةُ حِرْزُ المُؤمِنِ»(4) و در روايت ديگرى از امام باقر(عليه السلام) مي خوانيم: «إِنَّ التَّقِيَّةَ جُنَّةُ المُؤمِنِ»(5)؛ (تقيّه، سپر مؤمن و وسيله نگهدارى اوست). در برخي روايات تصريح شده كه تقيّه همانند «صبر» به منزله «سر» براى تن است. در بعضى ديگر، تقيّه در رديف اداى حقوق برادران دينى به عنوان دو فريضه از بزرگترين فرايض ذكر شده است. در بسيارى از روايات، تقيّه به عنوان يكى از سنن پيامبران مبارز و مجاهد پيشين ذكر شده است. امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «عَلَيْكَ بِالتَّقِيَّةِ فَاِنَّهَا سُنَّةُ إِبْراهِيمَ الخَلِيلِ(عليه السلام) ...»(6)؛ (بر تو لازم است تقيّه كنى كه سنّت ابراهيم خليل [قهرمان بت شكن] است ...).
فلسفه تقيّه
گرچه در لابه لاى آيات و روايات، كه در بالا نقل كرديم، اشاره هاى كوتاهى به فلسفه اصلى تقيّه شده بود؛ ولى بايد اين موضوع تشريح شود تا جاى هيچ گونه ابهام باقى نماند و آنهايى كه تقيّه را يك عامل بازدارنده، پنداشته اند بدانند مطلب غير از آن است؛ بلكه تقيّه يك تاكتيك حساب شده براى مبارزه است. «تقيّه» و مخفى كردن عقيده باطنى، از نظر اسلام داراى هدف هاى گوناگون منطقى و سازنده است:
1. گاهى جمعيّتى به صورت يك اقليّت صالح در ميان اكثريّت ناصالحى گرفتار مي شوند كه اگر در آغاز مبارزه اصلاحى خود، تمام اهداف، نقشه ها، برنامه ها و عقايد خويش را آشكار كنند، به وسيله اكثريّت نابود مي گردند. در اين جا روش صحيح، چنين ايجاب مي كند كه با اخفاى هدف و عقيده براى پياده كردن آن، از برنامه هاى حساب شده استفاده كنند.
تقيّه در اين گونه موارد به معناى عقب نشينى و خالى كردن ميدان نيست؛ بلكه به منظور باقي ماندن در ميدان و مقاومت بيشتر در نيل به هدف است و يا به تعبير ديگر، تغيير شكل مبارزه و استفاده از روش هاى مثبت است. در مورد تقيّه ابراهيم خليل(عليه السلام) و يا مؤمن آل فرعون كه در دو ميدان مشابه يكديگر به مبارزه برخاسته بودند، اين نوع تقيّه به خوبى آشكار است. رواياتى كه تقيّه را «سپر دفاعى» و «ترس المؤمن» و «حرز المؤمن» معرفى كرده اشاره به همين معنا دارند.
2. گاهى هدف از تقيّه، جلوگيرى از هدر رفتن بي دليل نيروهاست، به عنوان مثال بسيار اتّفاق مي افتد كه فرد يا افرادى با اظهار عقيده باطنى، براى هميشه از صحنه مبارزات اجتماعى طرد مي شوند، بدون آن كه نتيجه اى در برابر اظهار عقيده خود گرفته باشند. در اين جا عقل و منطق حكم مي كند كه گرفتار احساسات بي دليل كه نتيجه اش به هدر رفتن نيروهاست نشوند و نيروها را براى موقع لزوم حفظ كنند. تقيّه بعضى از ياران پيامبر(صلى الله عليه و آله) مانند عمّار ياسر و بعضى ديگر از صحابه در برابر دشمنان لجوجى كه تنها به اظهار تنفّر زبانى دلخوش بودند و بدون آن، طرف را نابود مي كردند، از اين قبيل است. در اين گونه موارد عقل فرمان مي دهد كه با يك تقيّه مختصر، نيروهاى انسانى خود را حفظ كنند، تا به موقع بتوانند بر پيكر دشمنانى همانند مشركان مكّه، ضربه اي قاطع وارد كنند؛ در واقع اين نوع تقيّه از قانون اهمّ و مهم الهام مي گيرد كه قانونى است عُقلايى و در همه شئون زندگى جارى است. رواياتى كه تقيّه را به منزله «سَر» نسبت به «بدن» معرّفى مي كنند، ممكن است اشاره به اين نوع تقيّه يا قسم سابق باشد.
3. گاهى براى حفظ وحدت و جلوگيرى از تفرقه و سوء استفاده دشمن از پراكندگى، موقعيّت ايجاب مي كند كه پاره اى از افراد، عقيده واقعى خود را مكتوم دارند، تا هدف هاى مهمترى پايمال نگردد، به عنوان مثال؛ در اختلافات مذهبىِ فِرَقِ اسلامى، در شرايطى همانند زمان خلفا، عقل و منطق مي گويد كه براى حفظ موجوديّتِ هدف اصلى (قرآن و اسلام)، بايد افراد از روش تقيّه استفاده كرده و وحدت ظاهرى را حفظ نمايند؛ بلكه بايد گاهى در مسائلى همانند جهاد - كه سبب توسعه اسلام در نقاط مختلف دنيا و آزادى اقوام و ملّتها مي گردد - آنها را تأييد نمايند و يا به عنوان مثال، امروز در برابر دشمنان مشتركى كه مسلمانان با آنها درگير هستند، فِرَق مختلف اسلامى از اين روش استفاده كرده و وحدت را حفظ كنند البتّه بدون اين كه عقيده خود را تغيير داده و در مذاهب ديگر كه اصيل نيستند، هضم شوند و يا از بحث منطقى و دوستانه درباره حقّانيّت مذهب خود اِبا داشته باشند. آن چه در پاره اى از روايات فوق درباره تقيّه پيامبر(صلى الله عليه و آله) از مردم و نشان دادن نرمش در برابر خشونت آنان و دفع سيّئه به حسنه خوانده ايم، اشاره به اين نوع از تقيّه است.
4. گاهى اظهار عقيده واقعى هيچ گونه خطرى براى انسان ايجاد نمي كند؛ ولى ممكن است افراد كم استعدادى بر اثر آن، گرفتار زيان هاى بدون دليل و يا تفرقه و پراكندگى و يا مشكلات ديگر گردند، بدون اين كه نتيجه اى از آن عايد شود، در اين جا نيز عقل مي گويد كتمان عقيده بلامانع است. در «تفسير امام حسن عسكرى(عليه السلام» از حسن بن على(عليهما السلام) نقل شده: «إنَّ التَّقِيَّةَ يَصْلَحُ اللّهُ بِهَا أُمَّةً لِصَاحِبِها مِثْلُ ثَوَابِ أَعْمَالِهِمْ فَإنْ تَرَكَهَا أَهْلَكَ أُمّةً تَارِكُهَا شَرِيكُ مَنْ أَهْلَكَهُمْ»؛ (تقيّه اى كه با آن، حال امّتى اصلاح گردد، براى تقيّه كننده همانند پاداش اعمال آنها را به بار خواهد آورد و اگر ترك تقيّه باعث هلاكت امّتى گردد، او شريك جرم خواهد بود)».(7)
به عبارت ديگر ممكن است ترك تقيّه براى خود انسان به خاطر موقعيّت و نفوذ اجتماعى او، هيچ گونه زيانى نداشته باشد، امّا افراد بي گناه و عادّى كه وابسته به پيشوا و رهبرى هستند، هدف حملات دشمن قرار گيرند، بدون اين كه ضرباتى كه به آنان وارد مي شود اثرى در پيشبرد هدف داشته باشد؛ اين جاست كه رهبر و پيشواى مكتب (البتّه در شرايط خاصّى) براى حفظ نفرات خود از روش تقيّه استفاده مي كند، تا نفرات خويش را از خطر محفوظ دارد و با كمك آنها به هدف هاى اساسى برسد. از آن چه گفتيم چنين نتيجه مي گيريم كه تقيّه در چهار مورد مي تواند مُجاز و منطقى باشد:
1. حفظ اقليّت صالح براى پيشبرد هدف هاى سازنده.
2. جلوگيرى از هدر رفتن نيروهاى انسانى، بدون جهت و فايده قابل ملاحظه.
3. براى ايجاد تحبيب و اتّحاد در مواردى كه نياز شديد به وحدت است.
4. تقيّه در مكتب هاى مختلف اجتماعى و سياسى.
بر خلاف آن چه بعضى مي پندارند، تقيّه يك موضوع تعبّدى نيست، و به يك فرقه خاص مثل شيعه يا اسلام اختصاص ندارد، بلكه تقيّه (البتّه در موارد خاصّى، نه در همه جا) يك قانون و اصل عقلايى است كه در تمام مكتب هاى جهان، اعمّ از خداپرست و مذهبى، و يا غير مذهبى و ماترياليست وجود دارد و در حقيقت جزئى از قانون كلّى «دَوَران امر بين اهمّ و مهمّ» محسوب مي شود، توضيح اين كه: هيچ كس اجازه نمي دهد بدون جهت جان و يا سرمايه خود را به خطر بيفكند و نه جان و سرمايه هاى افراد وابسته به خويش را؛ مگر اين كه هدف بزرگترى در ميان باشد كه به هنگام مقايسه، از جان بالاتر و يا از سرمايه اى كه در اين راه از بين مي رود، برتر بوده باشد، يعنى همان طور كه در تمام فعّاليّت هاى زندگى، سرمايه هاى كم اهمّيّت تر فداى سرمايه هاى مهمتر مي شود؛ در موضوع اظهار عقيده باطنى و نشان دادن چهره واقعى نيز اين محاسبه دقيقاً خواهد بود.
به عنوان مثال در تمام مكتب هاى دنيا (اعمّ از مادّى و الهى) كساني كه به عنوان كشف اخبار (و به اصطلاح قديم به عنوان عيون) به ميان دشمن مي روند، همواره از روش تقيّه استفاده مي كنند، كه در غير اين صورت هيچ گاه به هدف خود نخواهند رسيد. نقشه هاى جنگى هميشه در نهايت اختفا طرح شده و در آن از روش تقيّه حدّاكثر استفاده مي شود. سربازان در ميدان جنگ با تمام قوا مي كوشند كه خود جنگ افزارهاى خويش را تا آن جا كه ممكن است، در استتار كامل نگهدارند. گاهى آنها را به رنگ طبيعت در مي آورند و گاهى از تاريكى شب استفاده مي كنند و زمانى با ايجاد «مه مصنوعى» خود را مستور مي دارند؛ تمام اينها يك نوع تقيّه محسوب مي شود، حتّى در پاره اى از موارد با استفاده از نوع لباس دشمن و تهيّه كارت هاى هويّت او مي كوشند در قلب سپاه دشمن نفوذ كنند و به اين ترتيب استتار و تقيّه هم از نظر جسم و هم از نظر عقيده يكى از تاكتيك هاى شناخته شده براى پيروزى بر مشكلات در همه جاي دنياست و چگونه مي توان آن را مخصوص جمعيّتى دانست؟
ممكن است انتخاب لفظ تقيّه، مخصوص جمعيّتى باشد؛ امّا روح و حقيقت آن تعميم دارد. در تاريخ معاصر در حوادث رمضان چند سال پيش، استفاده از روش تقيّه يكى از عوامل مهم پيروزى مسلمانان در ميدان هاى نبرد، بر صهيونيستها بود. در زندگى پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) كه هيچ كس در شهامت و شجاعت و تدبير او ترديدى ندارد، مسائلى مانند هجرت در ميان هاله اى از تقيّه فرو رفته است. قرار گرفتن حضرت علي(عليه السلام) در بستر به جاى پيامبر(صلى الله عليه و آله) يك نوع تقيّه بود. رفتن به غار «ثور» و ماندن در اعماق غار و سپس راه رفتن در شبها به سوى مدينه و پنهان شدن در روزها، همه از مصاديق تقيّه محسوب مي گردد و هيچ كس نمي تواند، آن را به عنوان يك نقطه ضعف معرّفى كند؛ حتّى امام حسين(عليه السلام) - كه نمونه اَتمّ شكستن سدّ تقيّه در موارد لزوم بوده است - در پاره اى از موارد كه به پيشرفت هدف مقدّس كمك مي كرد از اين روش استفاده مي نمود. خروج شبانه از مدينه، خروج از مكّه در آن موقع خاص - كه مردم سرگرم اعمال حج بودند - مظاهرى از تقيّه تاكتيكى است. داستان «هانى بن عروه» و طرحى كه براى قتل «ابن زياد» كشيده بود نيز خارج از اين موضوع نيست.
اينها همه نمونه هايى است از تقيّه در عقيده، هويّت و طرحها و نقشه ها كه در زندگى پيشوايان دينى و يا پيروان ساير مكتبها در دنيا ديده مي شود و اگر از اين هم گام را فراتر نهيم، مي بينيم «نوعى از تقيّه» در عالم جانداران (غير انسان) نيز هست. حيواناتى كه مي توانند خود را به رنگ محيط دربياورند و از نظر دشمن محفوظ بدارند؛ جاندارانى كه هنگام احساس خطر، خود را به صورت يك جسم بي جان در گوشه اى متوقّف مي سازند؛ حيوانات دريايى كه به وسيله پاشيدن مركّب مخصوصى با سياه كردن آبهاى اطراف، خود را مكتوم و پنهان مي دارند، همه از روش تقيّه براى ادامه حيات استفاده مي كنند، و در حقيقت تقيّه براى آنها يك نوع وسيله دفاعى است. بنابراين آن چه مي شنويم كه جمعى از مخالفان ما تقيّه را يك نوع محافظه كارى، ترس بي دليل و ترك حرّيت، آزادگى و شهامت معرّفى مي كنند و خود را به كلّى از آن بيگانه مي دانند، مطلبى است كه فقط به زبان مي گويند؛ ولى هيچ گاه به هنگام عمل و در مواقع ضرورت كه قانون اهمّ و مهمّ، كتمان عقيده و يا هويّت و شخصيّت و هدف را لازم مي شمرد، از اين قانون سرباز نمي زنند، اگر چه اين نام را به زبان نياورند.
اقسام و اشكال تقيّه
از آن چه گفتيم اقسام و اشكال تقيّه نيز روشن گرديد، كه گاهى براى جلوگيرى از هدر رفتن نيروها، و دفع خطر از خود يا ديگران، و گاهى براى حفظ وحدت و جلب محبّت، و گاهى براى توفيق بر انجام يك خدمت بزرگ در لحظات حسّاس و مانند آن مي باشد و به اين ترتيب ديگر نيازى به شرح بيشتر درباره اقسام تقيّه نيست.
احكام تقيّه
بر خلاف آن چه بعضى مي پندارند، تقيّه در همه جا واجب نيست، چنان كه در همه جا جايز نيست؛ بلكه همان طور كه اشاره كرديم در پاره اى از موارد، «حرام» و يا «مكروه» است، همان طور كه در مواردى براى حفظ مصالح مهمتر «جايز» يا «واجب» مي باشد، و به تعبير فقهى، تقيّه منقسم به احكام خمسه است؛ چنان كه جمعى از بزرگان فقها به اين موضوع تصريح كرده اند. اكنون ببينيم تقيّه در چه مواردى حرام است. طبق ضابطه اى كه براى اين حكم بيان شد روشن مي شود كه هرگاه هدف هاى عاليترى به خاطر تقيّه پايمال گردد، قانون اهمّ و مهمّ، شكستن تقيّه را در چنين مواردى واجب مي سازد. در اخبار اسلامى نيز به پاره اى از موارد كه تقيّه در آن حرام گرديده، اشاره شده است، بدون اين كه منحصر به اين موارد باشد، از جمله:
1. هنگام بروز خطراتى كه حق را تهديد كند.
2. در مواردِ لزومِ معرّفى حق.
3. تقيّه در خونريزى جايز نيست.
4. در شرب خمر و مسائل روشن و مسلّم، تقيّه جايز نيست.
تفاوت افراد و ظروف:
بررسى دقيق در روايات اسلامى نشان مي دهد كه گاهى در يك زمان معيّن همانند دوران خفقان بار معاويه و به طور كلّى بنى اميّه و بنى عبّاس، جمعى از ياران ائمّه(عليهم السلام)، سدّ تقيّه را در هم مي شكستند و در برابر مظالم آنها به پاخاسته و از مكتب امام علي(عليه السلام) با وسايل مختلف دفاع مي كردند، در حالى كه بعضى ديگر روش تقيّه را انتخاب نموده و ساكت مي ماندند.
در اين جا اين سؤال پيش مي آيد كه آيا روش دسته اوّل همانند «ابوذر»، «حُجر بن عدى» و يارانش، «ميثم تمّار»، «رشيد هجرى»، «زيد» و يارانش، «سعيد بن جبير»، «عبد اللّه بن عفيف ازدى» و «عبد اللّه يقطر» صحيح بوده است و يا روش جمعى ديگر از صحابه و ياران پيشوايان اسلام همانند «سلمان»، «مقداد»، «كميل بن زياد» و «عمّار ياسر»؟ در حالى كه نمي توانيم هيچ يك از اين دو دسته را بر خطا بدانيم؛ چرا كه مدارك زنده اى بر فضيلت هر دو دسته و آگاهى و اطّلاعشان از مكتب اسلام داريم.
پاسخ اين سؤال چيزى جز اين نيست كه «شرايط»، «ظروف» و «شخصيّتها» با هم متفاوت است؛ كسانى بوده اند كه شايد توانايى جسمى و يا استعداد روحى كافى و يا موقعيّت خاصّ اجتماعى براى ايستادن در برابر اين طوفانها را نداشتند و يا اگر مي ايستادند و نابود مي شدند، مرگشان موجى ايجاد نمي كرد؛ ولى به عكس كسانى بودند كه به خاطر قدرت منطق، جرأت كافى در عمل و نفوذ فوق العاده اجتماعى، توانايى كافى براى چنين مبارزه هايى را داشته اند و يا با مرگ و شهادت آنها موجى عظيم به وجود مي آمد كه در بيدار ساختن و آگاه كردن مردم اثر كافى داشت، بديهى است برنامه و مسئوليّت اين دسته از دسته اوّل جدا بوده است. مثلاً درباره «حجر بن عدى» و شش يا ده نفر ديگرى كه با او در سرزمينى نزديك شام به نام «مرج عذراء» به دست عمّال معاويه شربت شهادت نوشيدند و حاضر نشدند كلمه اى داير بر بيزارى از مكتب امام علي(عليه السلام) بر زبان جارى كنند، مي خوانيم كه شهادت آنها چنان موجى در سراسر عراق، حجاز و مناطق اسلامى ايجاد كرد كه دستگاه معاويه را به وحشت انداخت. امام حسين(عليه السلام) در نامه اى كه در آن اعمال ننگين معاويه را بر مي شمارد به او چنين خطاب مي كند: «أَلَسْتَ قَاتِلَ حُجْرِ بنِ عُدَى أخَا كَنْدة وَ المُصَلِّينَ العَابِدِين الَّذِينَ كَانُوا يَنْكُرُونَ الظُّلْمَ وَ يَسْتَغْظِمُونَ البِدَعَ وَ لَايَخَافُونَ فِى اللّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ»(8)؛ (آيا تو قاتل حجر بن عدى و نمازگزاران و عبادت كنندگانى كه بر ضدّ ظالم قيام كردند و با بدعتها مبارزه نمودند و از هيچ ملامت كننده اى نهراسيدند، نبودى؟!)؛ حتّى در كتاب «اعلام الورى» مي خوانيم: «هنگامى كه معاويه براى ديدار عايشه به منزل او آمد، عايشه به شدّت به او اعتراض كرد و شهادت «حِجر» و يارانش را - كه در برابر ظلم و ستم دستگاه بنى اميّه به پا خاسته بودند - مورد ملامت قرار داده و گفت: از پيامبر(صلى الله عليه و آله) شنيدم كه مي فرمود: «سَيُقْتَلُ بِعَذْرَاءَ اُنَاسٌ يَغْضِبُ اللّهُ لَهُمْ وَ أَهْلُ السَّمَاءِ»؛ (در آينده در سرزمينى به نام «عذرا» مردمى به قتل مي رسند كه خداوند و اهل آسمانها از قتل آنها خشمگين مي شوند)».(9)،(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.