پاسخ اجمالی:
«زهد»، به معناى بى ميلى است؛ در حالي كه افراد عوام، زهد را به معناى بيگانگى از دنيا و مظاهر مادّى معنی می کنند بر خلاف نگاه اسلام که می گوید زهد یعنی در عين برخوردارى از مال دنیا، اسير مال، جاه و مقام نشود؛ بنابراین از منظر اسلام فرد زاهد برای از دست دادن دنیا غصه نمی خورد و اسیر مال دنیا نمی باشد. پس فلسفه زهد این است که: اسیر دنیا نشود، از تجمل و اشرافیت دوري كند. آری زهد موجب امید و عدم حقارت نیازمندان می شود و اجرای عدالت و وظایف الهی بدون زهد ممکن نیست.
پاسخ تفصیلی:
«زهد»، در اصل به معناى «بى ميلى»، در برابر «رغبت» به معناى «تمايل» و علاقه شديد است. اين دو كلمه «زهد و رغبت» اگرچه در «قرآن مجيد» به عنوان يك فضيلت اخلاقى و ضدّ آن به كار نرفته، ولى در «نهج البلاغه» و كلمات پيشوايان اسلام بارها ديده مى شود، البتّه قرآن به جاى كلمه زهد، تعبيرات ديگرى در مذمّت وابستگى به دنيا و مظاهر مادّى دارد، كه از نظر نتيجه، تفاوتى با رواياتى كه درباره زهد وارد شده، ندارد.
به هر حال، بررسى منابع مذهبى نشان مى دهد كه زهد يك معناى «سازنده و مثبت» دارد كه به طور كامل در جهت حمايت از مردم و منافع توده هاى جمعيّت مى باشد. بر خلاف تفسيرى كه افراد دور افتاده از مذهب درباره زهد مى كنند، زهد به معناى بيگانگى از دنيا و مظاهر مادّى نيست؛ بلكه به معنى عدم وابستگى و عدم حكومت و اسارت در چنگال مادّه است؛ زاهد كسى نيست كه فقير و بينوا باشد؛ بلكه زاهد آن است كه در عين برخوردارى، اسير مال، ثروت، جاه و مقام خود نباشد، به عبارت ديگر زاهد، كسى است كه به تشريفات و تجمّل پرستى پشت پا مى زند، تا آزادتر و آماده تر بتواند اهداف خود را پيش برد، اگر كسى آن چنان اسير ثروت و مقام مادّى خود شود كه براى حفظ آن، تن به هر كار خلاف يا به هر گونه ذلّت و پستى دهد، دنياپرست و راغب در دنياست و نقطه مقابل آن زاهد است كه به هنگامى كه آزادگى، شخصيّت و هدف خود را در برابر حفظ ثروت و مقام در خطر مى بيند به دوّمى بى اعتنايى كرده و اوّلى را حفظ مى نمايد.
براى بدست آوردن تفسير واقعى زهد بهتر است به متون و منابع اسلامى مراجعه كنيم. در نهج البلاغه، حضرت علي(عليه السلام) در دو مورد زهد را با صراحت تفسير كرده است، در مورد اوّل مى خوانيم: «الزُهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ: قَالَ اللّهُ سُبْحَانَهُ «لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَافَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ»(1)وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى المَاضِى وَ لَم يَفْرَحْ بِالآتِى فَقَدْ أَخَذَ الزُهْدَ بِطَرَفَيْهِ»(2)؛ (تمام زهد در دو جمله از قرآن مجيد خلاصه شده، خداوند مى فرمايد: ... تا برگذشته تأسّف نخوريد و به آنچه داريد زياد خوشحال نباشيد، بنابراين هر كس از گذشته تأسّف نخورد و به آن چه دارد زياد دلبسته نباشد، هر دو جانب زهد را در اختيار گرفته است).
از اين سخن به خوبى استفاده مى شود كه «زهد» در منطق اسلام هرگز به معناى جدايى و بيگانگى از دنيا نيست، بلكه در دو جمله خلاصه مى شود؛ نخست اين كه، اگر انسان چيزى را از دست داد به سوگ و عزا ننشيند و با بى اعتنايى به آن، خود را براى فعّاليّت هاى ثمربخش آينده، آماده سازد، نه اين كه باقيمانده نيرو و انرژى خود را در راه تأسّف بر گذشته به باد دهد! و ديگر اين كه، نسبت به آن چه دارد وابستگى و دلبستگى در سرحدّ اسارت نداشته باشد تا آزادى خود را به اين وسيله از دست ندهد. در جاى ديگر از نهج البلاغه مى خوانيم: «أَيُّهَا النَاسُ الزَهَادَةُ قِصَرُ الأَمَلِ و الشُّكْرُ عِند النِّعَمِ و التَّوَرُّعُ عِندَ المَحارِمِ».(3) در اين عبارت زهد در سه چيز خلاصه شده است:
1. كاستن از آرزوهاى دور و دراز شخصى كه انسان را از اجتماع بيگانه و در خود و منافع مادّى خويش فرو مى برد، و مجال همه چيز را از او سلب مى كند.
2. توجّه به شكرگذارى يعنى صرف هر نعمتى در راهى كه براى آن آفريده شده نه اندوختن و انباشتن و گنج ساختن.
3. پرهيز از گناه به هنگامى كه انسان بر سر دو راهى قرار مى گيرد و منافع شخصيش در يك مسير و حقّ و عدالت در مسير ديگر.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.