پاسخ اجمالی:
خلفای صدر اسلام، صحابه و اهل مکه و مدینه در وفات پیامبر(ص) و همچنین در مرگ سایر عزیزان و خویشاوندان خود، به گریه و عزاداری می پرداختند؛ این موضوع در کتب معتبر اهل سنّت به روشنی پیداست. حتی خلیفه دوم که ظاهرا مردم را از گریه و عزاداری منع می کرد، خود عزاداری داشته و در مرگ عزیزانش گریه می کرد. عایشه، ابوبکر، عثمان، عبدالله بن مسعود و بسیاری از صحابه و تابعین نیز در سوگ عزیزان خود گریه و عزاداری می کردند.
پاسخ تفصیلی:
هرگاه انسان به مصیبت یکى از عزیزان یا جگرگوشه ها و خویشاوندانش دچار شود، احساس اندوه شدید مى کند و در پى آن اشک برچهره اش جارى مى شود، بى آنکه بتواند جلوى غصّه یا گریه خود را بگیرد. هیچ کس منکر جدّى این حقیقت نیست. اسلام نیز دین فطرت و همسوى با آن است نه مخالف فطرت.
خداوند در آیه 30 سوره روم مى فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»؛ (توجّهت را به سوى دین حنیفت بگردان، این فطرت خدایى است که مردم را بر آن سرشته است).
براى یک آیین جهانى ممکن نیست که اندوه و گریه بر فقدان عزیزان را حرام کند، آن هم گریه و اندوهى که همراه چیزى نیست که خدا را خشمگین سازد. بر اساس همین فطرت اولیه است که مى بینیم پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اصحاب بزرگوار و تابعین نیز مانند همه ابناء نوع بشر در غم بستگان خویش گریه می کردند. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) براى فرزندش ابراهیم مى گرید و مى فرماید: «چشم اشکبار مى شود و دل اندوهگین مى گردد، ولى چیزى برخلاف رضاى پروردگارمان نمى گوییم و ما اى ابراهیم، به خاطر تو اندوه گین هستیم».(1)
بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز سنت گریه و عزاداری برای عزیزان، توسط صحابه و تابعین و حتی خلفای اهل سنت وجود داشته است.
عزاداری ابوبکر:
وقتى خبر رحلت رسول اللَّه(صلى الله عليه و آله) منتشر شد، ابوبكر داخل حجره شد و خود را روى جنازه رسول اللَّه(صلى الله عليه و آله) انداخت و او را بوسيد و گريه كرد: «فقَبَّلَهُ وَ بَكَى».(2)
همچنین بعد از وفات رسول اللَّه(صلى الله عليه و آله) ابوبكر و عمر رفتند نزد امّ ايمن، امّ ايمن گريه كرد، ابوبكر و عمر نيز با او گريه كردند.(3)
عزاداری عمر:
مشهور است که عمر کسی بود که از عزاداری و گریه برای مرده به شدت نهی می کرد، اما قطعا آنچه توسط عمر نهی شده مواردی است که از نظر او مذموم بوده ولی اینکه دل محزون گردد و اشک جاری شود، نمی تواند از نظر عمر ممنوع بوده باشد؛ بلکه همانطور که بیان شد او نیز بعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) گریه کرد. در موارد دیگری نیز عمر در مرگ عزیزان خود عزاداری داشته است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنیم:
1) هنگامى که خبر مرگ نعمان بن مقرن المزنى به عمر رسید عمر از منزل خارج شد بر بالاى منبر رفت و این خبر را به مردم رساند آنگاه دست خود را به روى سر گذاشت و گریست.(4)
2) هنگامي كه خالد بن وليد از دنيا رفت، عمر در سوگ او گريست و وقتى اين خبر به او رسيد كه كسانى زنان را از گريستن منع كرده اند گفت: «تا وقتى كه گريه زنان بنى مغيره بر ابى سليمان به صورت لغو و لقلقه (صداى گريه با چرخانيدن در گلو) نباشد، بر آنان باكى نيست».(5)
3) بعد از آنکه برادر عمر، زید بن خطّاب، درگذشت دوست او از قبیله بنى عدى بن کعب به مدینه آمد. وقتى چشم عمر به او افتاد اشک از دیدگانش جارى شد و گفت زید را وانهادى و نزد من آمدى؟(6)
اين گريستنهاى متعدد خليفه دوم، ما را به اين نكته مى رساند كه منظور از نهی از گریه کردن که به عمر نسبت می دهند -بر فرض صّحت سند آن- چيز ديگرى است.(7)
موارد فراوانی نیز نقل شده است که در حضور عمر برخی گریه و عزاداری کرده اند و او منع نکرده است. به عنوان مثال، معاذ بن جبل در کنار قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) گریه می کرد و عمر او را دید و چیزی نگفت.(8)
عزاداری عثمان:
عثمان بن عفان نیز با گریه و عزاداری برای عزیزان مخالف نبود و خود نیز این کار را انجام می داد. به عنوان مثال کنار قبری نشست و شروع به گریه کرد تا این که محاسنش از گریه خیس شد.(9)
گریه و عزاداری صحابه و تابعین
در مورد گریه و عزاداری صحابه و تابعین برای عزیزان خود نیز روایات فراوانی نقل شده است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1) عايشه همسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بعد از رحلت ایشان به عزاداری پرداخت.(10) عایشه همچنین برای كسانى از خويشاوندانش كه مى مردند اقامه عزادارى مى كرد و مى گريست و نوحه خوانى مى كرد.(11) به عنوان مثال وقتی خبر شهادت برادرش محمد بن ابی بکر را شنید، با اینکه از لحاظ فکری و سیاسی در جبهه مخالف عایشه بود و در جنگ جمل مقابلش ایستاد، اما باز هم عایشه براى او خیلى ناله كرد و گریست و پس از نماز، بر علیه معاویه و عمرو عاص نفرین كرد.(12)
2) بخارى که از محدثان بزرگ اهل سنت محسوب می شود نقل می کند: در رحلت رسول اللَّه(صلى الله عليه و آله)، بغض گلوى مردم [که غالبا صحابه پیامبر بودند] را گرفته بود و طورى گريه مى كردند كه صداى گريه آنها شنيده مى شد.(13)
3) عزاداری مردم مکه
سعيد بن مسيب، که افضل تابعین است و مرسلات او از نظر اهل سنت صحیح ترین است(14)، می گوید زمانی که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) رحلت کرد شهر مکه از شدت ناله و گريه مردم به لرزه درآمد. ابوقحافه علت این صدا را جویا شد، در جواب گفتند که پیامبر رحلت فرمود. سپس ابوقحافه آیه استرجاع را خواند.(15)
4) عزاداری مردم مدینه
بعد از واقعه جنگ احد پيامبر(صلی الله علیه و آله) وقتی متوجه حضور زنان انصار در عزاداری برای حمزه(علیه السلام) شدند، به زنان مى فرمايد: «خدا از شما و از فرزندانتان خشنود باد».(16) همچنین پيامبر(صلی الله علیه و آله) بعد از شهادت جعفر طیار، سه روز به خاندان جعفر مهلت عزادارى دادند.(17)
در زمان رسول خدا قبیله ای به نام بنى العفراء مجالس عزادارى براى كشته شدگان خويش، عوف و معوّذ بر پا كرده بودند و سوده، همسر پيامبر اكرم(صلّى اللّه عليه و اله) در عزادارى آنها شركت كرده بود و اين هنگامى بود كه رسول اللّه(صلّى اللّه عليه و اله) از بدر بازگشته و وارد مدينه شده بود.(18) اگر عزاداری ممنوع بود قطعاً پیامبر مانع حضور همسرشان می شدند.
مردم مدینه با شنیدن خبر مرگ پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز به شدت گریستند. ام سلمه می گوید: شبی که پیامبر از دنیا رفت، هیچ کس نخوابیده بود و همگی در غم از دست دادن آن حضرت با صدای بلند گریه می کردیم... . مدینه یکصدا فریاد و ناله و گریه شده بود. نزدیک صبح بلال شروع به اذان گفتن کرد و وقتی به نام پیامبر رسید با صدای بلند گریه کرد به طوری که از شدت گریه و غم و اندوه بیهوش شد. با گریه بلال حزن و اندوه حاضران چند برابر شد.(19)
بلاذری نیز می نویسد: وقتی رسول خدا از دنیا رفت عایشه به همراه دیگر زنان به عزاداری پرداخت و به سر و صورتش می زد: «و قُمتُ ألتَدمِ مَع النساء وَ أضرِب وَجهى»(20)؛ (به همراه زنان برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) گریه و عزاداری می کردم و به صورتم می زدم).
حضرت فاطمه(علیها السلام) نیز پس از دفن پدر کنار قبر ايستاد، خاک آن را بر سر مي ريخت و مي گريست و مي سرود:
ماذا علي من شمّ تربه احمد***ان لايشم مدي الزمان غواليا
صبّت عليّ مصائب لوأنها***صبّت علي الايام صرن ليالا
یعنی: (كسى كه تربت [خوشبوى] حضرت احمد(صلى الله عليه و آله) را ببويد؛ نيازى نيست كه ديگر در طول زمان عطر خوشبوى غاليه ببويد. مصائب آن چنان سنگينى بر من فرود آمده است كه اگر؛ بر روزها فروريزد همانند شبانگاهان تيره و تار خواهد شد).(21)
مردم مدینه رسم دیگری که داشتند این بود که در سوگ بزرگان و عزیزان خود بازار را چند روز تعطیل می کردند که بعدا این رسم در شهرهای دیگر نیز رواج یافت، به عنوان مثال در سوگ امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) چند روز بازار مدینه و برخی شهرها تعطیل شد.(22)
وقتی خبر شهادات امام حسین(علیه السلام) را عبد الملک بن أبي الحارث سلمي به عمرو بن سعيد، حاکم مدینه رساند، او دستور داد تا در شهر مدينه کشته شدن امام حسين(علیه السلام) را اعلام کنند. عبدالملک بعد از اطلاع رسانی مردم می گوید: به خدا سوگند! هرگز من در عمر خود ناله اي مانند صداي ناله زنان مدينه در خانه هايشان که براي شهادت امام حسين(عليه السلام) عزاداري مي کردند نشنيدم.(23)
5) عبدالله بن مسعود که از بزرگان صحابه است بعد از مرگ عمر کنار قبر او ايستاد و گريه کرد.(24)
6) در سيره عبدالله بن عمر نيز آمده است كه وي، پس از كشته شدن حجربن عدي، يار با وفاي علي بن ابيطالب(علیه السلام) به شدت گريه كرد. در هنگام شنيدن خبر شهادت حجر، عبدالله در بازار بود. (او آنچه در اختيار داشت رها كرد و ايستاد، آنگاه در حالي كه گريه مي كرد فرياد زد)؛ «فاطلق حبوته و قام و قد غلبه النحيت».(25)
7) احنف بن قیس، که از صحابه بشمار می آید و مورد قبول اهل سنت است، کنار قبر برادرش رفت و گریه کرد و اشعاری در فراقش سرود.(26)
8) در بین تابعین نیز افراد فراوانی وجود دارند که گریه و عزاداری برای عزیزان را جایز دانسته و عملا این کار را انجام داده اند؛ به عنوان مثال وقتی خبر كشته شدن امام حسين(علیه السلام) را به حسن بصرى از تابعین مشهور دادند، به قدرى گريه كرد كه دو طرف گيجگاهش تكان مى خورد. ربيع بن خيثم و تابعین فراوان دیگری نیز برای امام حسین(علیه السلام) گریه کردند.(27)
همچنین بخارى در کتاب صحيح خود گریه برای عزیزان را جایز دانسته و برای نمونه روايت كرده: بعد از وفات حسن بن حسن بن على(عليهما السلام) همسر او تا يك سال قبّه اى بر قبر او زد و به گریه و عزادارى پرداخت.(28)
با توجه به گزارشات فراوانی که بیان شد و گواهی تاریخ، گریه کردن و عزاداری در مصیبت ها و مرگ آشنایان از صدر اسلام تا کنون مرسوم بوده و صحابه و خلفا برای امواتشان عزاداری می کردند و این عمل آنها خط بطلان به سخن کسانی است که عزاداری را نوعی بدعت و خرافه می پندارند.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.