پاسخ اجمالی:
برخی مى گويند: آیا خدا قدرت دارد جسم عظيمى مانند سنگ را بيافريند كه نتواند آن را حركت دهد؟ در پاسخ می گوییم؛ صورت مسأله غلط است در واقع آغاز و پایان آن ضد و نقیض است. ابتداء مى گوئيم: خدا جسمى را بسازد، يعنى آن جسم مخلوق باشد، و طبعاً هر مخلوقی محدود است اما در آخر مى گوئيم: نتواند آن را حركت دهد، مفهومش اين است كه آن جسم نامحدود باشد. بنابراین پرسش اینگونه می شود: آيا خدا مى تواند جسمى را بسازد كه محدود باشد و نامحدود باشد؟ بديهى است اين صورت مسأله غلط و نادرست است و چنين سؤالى اصلاً جواب ندارد.
پاسخ تفصیلی:
بعضی مى گويند: اگر عموميت قدرت خدا را بپذيريم به تناقض عجيبى برخورد مى کنيم و آن اينكه از ما سؤال مى كنند: آيا خداوند مى تواند جسم عظيمى بيافريند كه نتواند آن را حركت دهد؟ آيا مى تواند موجودى بيافريند كه نتواند آن را نابود سازد؟ اگر بگوئيم مى تواند، قبول كرده ايم كه نمى تواند آن را حركت دهد يا نابود كند، و اگر بگوئيم نمى تواند، باز هم قدرت او را انكار كرده ايم!
يا اينكه مى گويند: آيا مى تواند همانند خود را بيافريند؟ اگر بگوئيم مى تواند، براى او شبيه و شريك قائل شده ايم و اگر بگوئيم نمى تواند قدرت او را محدود ساخته ايم!
اما پاسخ اين ايراد كه بعضى آن را با آب و تاب زياد نقل مى كنند در حقيقت نه چندان مهم است، و نه بايد گيج كننده باشد، و پاسخ آن را به گونه هاى مختلف داده اند، اما به شكل تازه ترى مى توان آن را توضيح داد و آن اينكه:
در مسائل رياضى گاهى به مسأله اى برخورد مى كنيم كه مى گويند «صورت مسأله غلط است» يعنى مسأله اصلاً پاسخ ندارد، مثلاً اگر كسى بگويد: «ده متر پارچه داريم كه مى خواهيم آنها را ميان پنج نفر تقسيم كنيم به طورى كه بر هر كدام كمتر از پنج متر نرسد»، فوراً مى گوئيم صورت مسأله غلط است و اول و آخر آن ضد و نقيض است؛ زيرا در آغاز مى گوئيم ده متر پارچه بيشتر نداريم و در آخر مى گوئيم بيست و پنج متر داريم بديهى است چنين مسأله اى اصلاً جواب ندارد.
سؤالات بالا درباره قدرت پروردگار عيناً همين گونه است؛ زيرا در آغاز كه مى گوئيم «خدا جسمى را بسازد» يعنى آن جسم مخلوق باشد، و طبعاً هر مخلوق بالاخره محدود است (و نامحدود تنها خداست) و در آخر كه مى گوئيم «نتواند آن را حركت دهد» مفهومش اين است كه آن جسم نامحدود باشد، بنابراين صورت سؤال به اين شكل در مى آيد كه: آيا خدا مى تواند جسمى را بسازد كه محدود باشد و نامحدود باشد؟!
بديهى است اين صورت مسأله اصلاً از نظر جمله بندى و طرح سؤال غلط و نادرست است و چنين سؤالى اصلاً جواب ندارد.
و يا اينكه در سؤال آخر وقتى مى گوئيم موجودى را بسازد يعنى؛ حادث باشد نه ازلى، و هنگامى كه مى گوئيم مثل خودش باشد يعنى؛ ازلى باشد، و روى هم رفته سؤال به اين شكل در مى آيد: «آيا خداوند مى تواند موجودى بسازد كه هم حادث باشد و هم ازلى و غير حادث!».
آيا چنين سؤالى نياز به جواب دارد؟... مسلماً نه! البته براى توضيح بيشتر مى توانيد به كتاب «خدا را چگونه بشناسيم» مراجعه كنيد.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.