پاسخ اجمالی:
از شعله كبريت تا كوره هاى عظيمى كه با چوب يا ذغال سنگ مى سوزند هر كدام صحنه اى از رستاخيز انرژيهاست. قرآن در بیان اين حقيقت می فرماید: «آن خدايى كه از درخت سبز براى شما آتش آفريد و شما از آن براى آتش افروختن استفاده مى كنيد». کلمه «وقود» در لغت عرب به معنى آتشگيره است نه آتش زنه، در فارسی نیز چوب را آتش گيره و كبريت را آتش زنه مى نامند، از این رو قرآن مى گويد آن خدايى كه درختان سبز را آتش گيره قرار داد، همان خدا قادر است مردگان را به زندگى باز گرداند و اين سخن منطبق با رستاخيز انرژيها است.
پاسخ تفصیلی:
هر كبريتى كه آتش مى زنيم و انرژى حرارتى خاصى كه از آن آزاد مى شود، رستاخيزى را با چشم خود مى بينيم؛ گرما و حرارتى كه شايد پنجاه سال پيش از خورشيد جدا شده و همه گمان كردند نابود گرديده اما به طرز مرموزى در دل اين چوب كبريت ذخيره شده و الآن رستاخيز اوست.
آن قطره نفت يا بنزينى كه آتش مى زنيم و انرژى حرارتى از آن آزاد مى گردد، به احتمال قوى گرمائى است كه ميليونها سال قبل، از خورشيد جدا شده، و به گونه اسرارآميزى در اعماق زمين در اين مواد، قرار گرفته و اكنون ناظر رستاخيز آن هستيم.
چگونه قرآن در بحث معاد براى ترسيم صحنه هائى از آن در اين دنيا به اين موضوع اشاره مى كند و رستاخيز انرژيها را با مثال جالبى در برابر ديدگان ما مجسم مى سازد!؟
سرچشمه تمام انرژي هايى كه روى زمين وجود دارد (به جز انرژى اتمى) همه از آفتاب است. اين سخن نه اغراق آميز است و نه مبالغه بلكه يك واقعيت است. به عنوان مثال همه سرچشمه هاى انرژى زا را مورد بررسى قرار مى دهيم، ذغال سنگ، نيروى برق، بادها، حيوانات و انسان و موجودات زنده بطور كلى، كه هر كدام از خود توليد انرژى مى كنند و چوب هاى درختان. هنگامى كه تاريخچه هر يك را ورق مى زنيم به عامل اصلى كه نور آفتاب است برخورد مى كنيم؛
1. «ذغال سنگ» چنانكه از نامش پيداست باقيمانده جنگلها و درختان اعصار و قرون پيشين است كه بر اثر حوادث گوناگون كه بر كره زمين گذشته است در اعماق زمين مدفون شده، و با گذشت زمان و تحت شرايط مخصوص، تبديل به «ذغال روسياه» شده و می دانیم كه انرژى ذخيره شده در درختان از نور آفتاب مى باشد.
2. «نفت» طبق آخرين نظريه ها از باقيمانده حيوانات كوچك و بزرگ دريايى اعصار گذشته است كه بر اثر تغيير شرايط جوى و ارضى در اعماق زمين دفن شده اند، و لاشه هاى آنها پس از فعل و انفعالات مختلف، با قدرت نمائى عجيب دستگاه آفرينش، تبديل به اين طلاى سياه مذاب گرديده كه مى گويند چند هزار نوع فرآورده دارد كه هر يك از ديگرى جالب تر و مفيدتر است و می دانیم كه سرچشمه پيدايش حيوانات و مواد انرژى زاى بدن آنها از دولت سر نور آفتاب است.
3. «توربينها و موتورهاى مولد برق» يا بايد به وسيله فشار آب آبشارها و سدها به حركت در آيند، كه ارتباطشان با نور آفتاب - كه عامل تبخير آب درياها و تشكيل ابرها و نزول باران مى باشد - روشن است، و يا به كمك مواد نفتى و امثال آن به جنبش در آيند كه ديديم آنها نيز به نوبه خود از نور آفتاب سرچشمه گرفته اند.
4. «حركت بادها» كه عاملى براى حركت پاره اى از دستگاه هاى كوچك مانند آسياب هاى بادى و يا كشتي هاى بادبانى هستند، نيز بيش از همه چيز مربوط به نور آفتاب است كه تابش آن بر نقاط مختلف كره زمين موجب اختلاف درجه حرارت مى شود، و مى دانيم اختلاف درجه حرارت دو نقطه از كره زمين موجب وزش باد است.
5. «حيوانات» كه منبعى از انرژى محسوب مى شوند، بدون «گياهان» نمى توانند زندگى كنند؛ زيرا هر حيوانى - معمولاً - يا گياه خوار است، يا از گوشت حيواناتى كه گياه خوارند، تغذيه مى كند، حتى حيوانات دريائى كه از گياهان بسيار كوچك دريائى به نام «دياتمه»ها و «پلانگتون»ها تغذيه مى نمايند، از اين قانون مستثنا نيستند.
6. «پرورش گياهان و درختان» بدون استفاده از نور آفتاب - خواه بصورت تابش مستقيم يا تابش غير مستقيم - ممكن نيست به همين دليل در اعماق درياها آنجا كه نور آفتاب نمى تابد (عمق ششصد متر به پائين) مطلقاً گياهى نمى رويد.
البته موارد نادرى از انرژى را مى توان يافت كه از نور آفتاب سرچشمه نگيرد، مانند انرژى حاصل از جزر و مد درياها بوسيله جاذبه ماه كه در پاره اى از موارد براى آبيارى، و توليد برق مورد استفاده قرار مى گيرد، و همچنين انرژى مهار نشده آتشفشانها و امثال آن، ولى همانطور كه گفتيم، اينها بسيار نادرند.
گرمى آتش از آفتاب است!
درست است كه مى گويند گرمى آتش از خود اوست، و از يك نظر هم صحيح است؛ زيرا هر كجا آتشى هست گرم و سوزان است و اگر سوزندگى و حرارت از آتش گرفته شود، ديگر آتش نيست و به اصطلاح اين كيفيت از خواص ذاتى آتش محسوب مى شود؛ ولى از سوى ديگر اگر درست بنگريم اين گرمى يك روز در دل خورشيد بود كه وسيله تابش آفتاب به زمين انتقال يافت و در دل چوب درخت به طرز مرموزى جاى گرفت، و گذشت ماه ها و سالها و نزول صدها برف و باران بر درخت نتوانست آن را خاموش كند.
و به عبارت ساده تر: اگر چوب كبريت شعله هایى براى آتش زدن بيرون مى فرستد و يا در حريق مُدهشى در يك جنگل يا يك انبار چوب عظيم، انرژيهاى حرارتى فوق العاده اى پخش مى گردد، همه ذخايرى است كه در طى ده ها يا صدها يا هزاران سال آرام آرام از نور آفتاب گرفته شده، و چون يك مرتبه آن را بيرون مى دهند با چنان صحنه اى روبه رو مى شويم. خواهيد گفت چطور؟ قانونى در علم شيمى داريم كه توضيح آن اساس بحث فوق را روشن مى سازد و آن اينكه:
هر «تركيب» و «تجزيه شيميايى» از دو صورت بيرون نيست يا يك انرژى مى گيرد يا آزاد مى كند؛ مثلا هنگامى كه مى خواهيم چند قطره آب به دست آوريم مقدارى «اكسيژن» و «ئيدروژن» را در شيشه محكم و خشكى مى كنيم، اما مى بينيم با هم تركيب نشدند، و تشكيل آب ندادند، يك كبريت روشن مى كنيم و در دهانه شيشه نگاه مى داريم، صداى عظيمى كه بى شباهت به صداى انفجار مواد منفجره نيست، بلند مى شود، و اين دو عنصر دست به گردن هم انداخته و در هم فرو مى روند و تركيب مى شوند، و به صورت قطرات آب در اطراف شيشه ظاهر مى گردند. از اينجا نتيجه مى گيريم كه: آب برابر است با حرارت بعلاوه اكسيژن بعلاوه ئيدروژن.
ممكن است سالها اين آب را در شيشه در بسته اى نگهداريم اما به هنگامى كه آن را با وسائل مخصوص آزمايشگاهى تجزيه مى كنيم مى بينيم علاوه بر اينكه «اكسيژن» و «ئيدروژن» سابق بدون كم و كاست برگشت، «حرارت» آن يك كبريت هم بازگشت نموده و دستگاه تجزيه كننده ما را داغ كرد. در صورت اول مى گوئيم: تركيب شيميائى ما يك انرژى گرفت، و در صورت دوم مى گوئيم: تجزيه شيميائى ما انرژى را آزاد كرد.
اكنون برگرديم به بررسى «چوب درختان»؛ مطالعات شيميائى روى آن به ما مى گويد كه آنها تركيبى هستند از اكسيژن و ئيدروژن و كربن و مقدارى املاح مختلف.
املاح را كه مى دانيم از زمين گرفته اند و اكسيژن و ئيدروژن را هم از آب. باقى مى ماند «كربن» آن را هم از هوا به دست آورده اند، زيرا يكى از گازهاى موجود در هوا گاز كربنيك است كه تركيبى از «اكسيژن» و «كربن» مى باشد.
سلولهاى درختان در پرتو نور آفتاب اين گاز را تجزيه كرده كربن آن را به خود جذب مى نمايند، و اكسيژن آن را آزاد مى كنند (به همين دليل مى گوئيم درختان هوا را تصفيه مى كنند و اكسيژن به ما مى دهند، و جنگلها و فضاى سبز شهرها، براى مردمش حيات آفرينند) ولى فراموش نكنيد كه گفتيم «در پرتو نور آفتاب» اين جمله پر معنى است؛ يعنى به هنگام پرورش درختان و تشكيل سلولز گياهى و تركيب مرموز، مقدارى انرژى آفتاب نيز در درخت ذخيره مى شود و طبيعى است به هنگام سوختن چوب درخت و تجزيه شدن آن به اكسيژن و ئيدروژن (يعنى آب) و آزاد شدن كربن، و تركيب آن با اكسيژن، همان حرارت ذخيره شده آفتاب را كه ساليان دراز ضمن عمل «كربن گيرى» در خود اندوخت، يكباره بيرون مى فرستد.
در پايان اين سخن يك نكته را فراموش نكنيد كه درخت مادام كه سبز و زنده است و مصداق «شجر اخضر» مى باشد عمل كربن گيرى و ذخيره نور آفتاب را انجام مى دهد و به هنگامى كه بخشكد كارى از او ساخته نيست.
اكنون كه اين بحث روشن شد، باز گرديم به قرآن مجيد و ببينيم چگونه معاد و رستاخيز انرژيها را با همين مثال در برابر ما مجسم مى كند. در ضمن آيات آخر سوره يس (آيه 80) به دنبال بحث درباره رستاخيز و معاد چنين مى خوانيم: «الَّذي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ اْلأَخْضَرِ نارًا فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ»؛ ([آن خدايى قادر است انسانها را بار ديگر زنده كند] كه از درخت سبز براى شما آتش آفريد و شما از آن براى آتش افروختن استفاده مى كنيد) چه تعبير عجيب و جالبى! اما بايد توجه داشت اين آيه همانند بسيارى از آيات قرآن داراى چند معنى است: بعضى «ساده» براى فهم عموم، و در هر زمان و مكان، بعضى «عميق» براى خواص، بعضى «كاملاً عميق» براى زبده هاى خواص، يا اعصار و قرون آينده (نسبت به زمان نزول آيه).
نخستين معنى براى آيه كه بعضى از مفسران پيشين به آن اشاره كرده اند اين است كه در اعصار قديم عربها براى آتش افروختن، از چوب درختان مخصوصى به نام «مرخ» و «عفار»(1) كه در بيابان هاى حجاز مى رويند استفاده مى كردند. آيه مزبور اشاره به آنها كرده و مى گويد: آن خدايى كه مى تواند از درون آب (درختان سبز كه قسمت مهم آنها آب است) آتش بيرون بفرستد مى تواند از درون مردگان زندگى بيافريند! آيا فاصله «آب» و «آتش» شبيه فاصله «مرگ» و «حيات» نيست؟! براى آن هستى آفرينى كه آتش را در درون آب، و آب را در درون آتش نگاه مى دارد، پوشانيدن لباس زندگى بر اندام انسان پس از مرگ مشكل نيست.
و اگر از اين معنى گام فراتر بگذاريم مى بينيم مسأله خاصيت آتش افروزى بوسيله چوب درختان! منحصر به چوب هاى درختان «مرخ» و «عفار» نيست، بلكه در همه درختان اين خاصيت هست - اگر چه آن دو چوب بر اثر مواد و وضع مخصوص خود آمادگى بيشتر براى اين كار دارند- و تمام چوب هاى درختان اگر محكم به هم بخورند جرقه مى دهند. به همين دليل گاهى آتش سوزي هاى وحشتناك و وسيع در دل جنگلها روى مى دهد كه هيچ انسانى عامل آن نبوده، و فقط اين «آتش» زير سر «بادها» است كه شاخه هاى درختان را به هم كوفته اند و جرقه اى در ميان برگ هاى خشك افتاده، و سپس ادامه وزش باد به آن آتش دامن زده است.
اين همان جرقه الكتريسته است كه بر اثر اصطكاك و مالش آشكار مى گردد. اين همان آتشى است كه در حقيقت در دل تمام ذرات موجودات جهان (حتى در دل درختان و آبها) نهفته است، و در شرايط خاصى خود را نشان مى دهد و از «شجر اخضر»، «نار» مى آفرينند! اين معنى وسيعترى است كه چشم انداز جمع اضداد را در آفرينش گسترده تر مى سازد، و بقاى در فنا را مشخص تر نشان مى دهد.
اما تفسير و معنى عميق ترى كه به كمك دانش هاى روز بر آن دست يافته ايم همان بازگشت انرژى ذخيره شده نور آفتاب به هنگام تركيب سلولز نباتى (از كربن و اكسيژن و ئيدروژن) مى باشد كه وقت سوزاندن چوب و هيزم و تجزيه شدن سلولز و تركيب «كربن» آن با «اكسيژن» هوا، آزاد مى گردد.
اين نور و حرارت مطبوعى كه در زمستان درون كلبه آن روستايى را روشن و گرم مى سازد، رستاخيز خود را آغاز كرده، و آنچه يك عمر از آفتاب گرفته بود، اكنون پس مى دهد، بدون كم و كاست، حتى به اندازه روشنى يك شمع در يك لحظه از آن كم نشده! (دقت كنيد)
شكى نيست كه اين معنى در زمان نزول آيه بر توده مردم روشن نبود؛ ولى همانطور كه گفتيم اين موضوع هيچ مشكلى ايجاد نمى كند؛ زيرا كه آيات قرآن معانى چند مرحله اى دارند كه در سطوح مختلف براى اعصار و قرون گوناگون قابل درك و استفاده اند. معاصران قرآن از آن چيزى مى فهميدند، و ما امروز چيزى بيشتر از آن.
دو نكته جالب
اتفاقاً در آيه مورد بحث دو تعبير به چشم مى خورد كه با تفسير اخير سازگارتر و هماهنگ تر است؛
1. نخستين نكته اين است كه قرآن مي گويد: «فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ»؛ (از آن آتش روشن مى كنيد) «تُوقِدُونَ» از ماده «وقود» است و در لغت عرب «وُقُود» به معنى «آتشگيره» است نه «آتش زنه». به عبارت ديگر هنگامى كه با كبريت يا فندك چوبى را آتش مى زنيم، «چوب» را در فارسى «آتش گيره» و كبريت و فندك را «آتش زنه» مى ناميم، و در عربى چوب را «وقود» و كبريت و فندك را «زند، و يا زناد» مى نامند.(دقت كنيد)
بنابراين قرآن مى گويد آن خدايى كه درختان را «آتش گيره» شما قرار داد نه «آتش زنه» و به كمك آن نور و حرارت ايجاد مى كنيد هم او قادر است كه مردگان را به زندگى باز گرداند و اين سخن كاملا با رستاخيز انرژيها منطبق است؛ ولى آنچه مفسران درباره درختان آتش زنه «مرخ» و «عفار» گفته اند با «زناد» متناسب تر است در حالى كه آيه تعبير به وقود كرده نه زناد.
2. نكته ديگر تعبير «اَلشَّجَرُ الاخْضَرُ»؛ (درخت سبز) است كه ابتدا به ذهن مى زند كه با چوب تر آتش افروختن ممكن نيست، چه خوب بود به جاى آن «الشجر اليابس» (چوب خشك) مى فرمود تا با اين معنى سازگار باشد، ولى نبايد فراموش كرد كه تنها درختان سبزند كه مى توانند عمل كربن گيرى و ذخيره كردن نور و گرمى آفتاب را انجام دهند، درختان خشك، صد سال هم در معرض تابش آفتاب باشند ذره اى بر ذخيره انرژى حرارتى آنها افزوده نمى شود؛ بلكه فقط موقعى كه درختان، زنده و سبزند قادر بر اين كار مهم مى باشند.
پس تنها درخت سبز است كه آتش گيره براى ما مى سازد و همانند يك انبار ذخيره انرژى، گرما و نور را به شكل مرموزى در چوب سرد و مرطوب خود نگاه مى دارد، اما هنگامى كه درختها خشكيدند عمل كربن گيرى و ذخيره كردن انرژى در آنها تعطيل مى شود. اين بود چهره اى از رستاخيز انرژيها در قرآن مجيد و هم يك معجزه علمى از اين كتاب آسمانى.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.