پاسخ اجمالی:
از دیدگاه بزرگان علم اخلاق راه علمی درمان «تکبر» این است که فرد متکبر درباره خود بیندیشد و به آغاز و انجام کار خود فکر کند؛ سپس درباره عظمت خداوند بیندیشد و خود را در برابر ذات بی مثال او ببیند. همچنین تاریخ سراسر عبرت جهان را بررسی کند و درباره سرنوشت فرعون ها، نمرودها، قیصرها و سرانجام کار هر یک کمی مطالعه کند تا بداند پیروزی های زود گذر جهان چیزی نیست که بتوان بر آن تکیه کرد و آن را نشانه بزرگی شمرد.
پاسخ تفصیلی:
راه علمى درمان «تکبر»، به اين صورت است كه افراد متكبّر درباره خود بينديشند كه كيستند و چيستند؟ و كجا بودند؟ و به كجا مى روند؟ و سرانجام كار آنها چه خواهد شد؟ و نيز درباره عظمت خداوند بينديشند و خود را در برابر ذات بى مثال او ببينند.
تاريخ سراسر عبرت جهان را بررسى كنند، درباره سرنوشت فرعون ها و نمرودها و كسراها و خاقان ها و قيصرها و سرانجام كار هريك كمى مطالعه كنند تا بدانند پيروزى هاى زودگذر جهان چيزى نيست كه بتوان بر آن تكيه كرد و آن را نشانه بزرگى شمرد. انسانى كه در آغاز، نطفه بى ارزشى بوده و در پايان مردار گنديده اى مى شود و چند روزى كه در ميان اين دو زندگى مى كند، چيزى نيست كه به خاطر آن مغرور شود و فخرفروشى نمايد. در ابتداى تولّد نوزادى بسيار ضعيف و ناتوان است كه قدرت بر كمترين كارى ندارد و حتّى نمى تواند آب دهانش را به كمك لب ها حفظ كند و در دوران پيرى چنان ضعيف و ناتوان مى شود كه اگر دست و پاى سالمى داشته باشد براى پيمودن راه كوتاهى چندين بار بايد بنشيند و نفس تازه كند و برخيزد و با قامت خميده عصازنان بقيّه راه را طى كند و اگر دست و پاى سالم نداشته باشد يا گرفتار عوارض پيرى كه براى غالب اشخاص پيش مى آيد بشود بايد او را به وسيله چرخ به اين طرف و آن طرف ببرند! در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «عَجَباً لِلْمُخْتَالِ الْفَخُورِ وَ اِنَّمَا خُلِقَ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ يَعُودُ جِيفَةً وَ هُوَ فِيَما بَيْنَ ذَلِكَ لَا يَدْرِى مَا يُصْنَعُ بِهِ»(1)؛ (از متكبّر فخرفروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بى ارزشى آفريده شده و در پايانِ كار مردار گنديده اى خواهد بود و در اين ميان نمى داند به چه سرنوشتى گرفتار مى شود و با او چه مى كنند؟).
اگر سرى به بيمارستان ها بزنيم و افراد نيرومند و قوى پيكرى را كه بر اثر يك حادثه يا يك بيمارى به روى تخت بيمارستان افتاده اند و قدرت بر حركت ندارند مشاهده كنيم مى دانيم قوّت و قدرت جسمانى چيزى نيست كه انسان به آن فخر كند. اگر به ثروتمندان معروفى كه با دگرگونى مختصر در وضع اقتصادى دنيا گرفتار ورشكستگى عظيم شده و بر خاك سياه نشسته اند بنگريم خواهيم ديد ثروت نيز چيزى نيست كه انسان بر آن تكيه كند و به آن فخر نمايد و اگر به قدرتمندان بزرگى بنگريم كه با دگرگوني هاى وضع سياسى در چند روز به كلّى از قدرت سقوط كردند يا پشت ميله هاى زندان قرار گرفتند، يا اعدام شدند، خواهيم دانست كه قدرت ظاهرى نيز قابل اعتماد نيست. پس انسان به چه چيزش مى نازد؟ و به چه چيز افتخار مى كند؟ و بر ديگران فخرفروشى مى كند؟! در حديثى از امام زين العابدين(علیه السلام) آمده است كه: «ميان سلمان فارسى و مرد خودخواه و متكبّرى خصومت و سخنى واقع شد آن مرد به سلمان گفت تو كيستى؟ [و چه كاره اى؟!] سلمان گفت: امّا آغاز من و تو هر دو نطفه كثيفى بوده و پايان كار من و تو مردار گنديده اى است، هنگامى كه روز قيامت شود و ترازوهاى سنجش برقرار گردد هر كس ترازوى عملش سنگين باشد كريم و با شخصيّت و بزرگوار است و هر كس ترازوى عملش سبك باشد پست و بى مقدار است!».(2) كوتاه سخن اينكه انسان هرگاه در اين گونه امور بيشتر بينديشد از مَركب كبر و غرور پياده مى شود.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.