پاسخ اجمالی:
در سوره «توبه» سرنوشت فرد بخيلى از انصار به نام «ثعلبة بن حاطب» در عصر رسول خدا(ص) آمده که به اصرار زياد و به برکت دعای پیامبر(ص) صاحب ثروت فراوانی شد؛ اما هنگامی که آیه زکات نازل شد، پيمان خود را با خدا و پيامبرش فراموش كرد و در مقابل دادن زكات ايستاد و حتّى به حالت كنايه آميزي بر آيين اسلام و قانون زكات خرده گرفت و آن را شبيه جزيه اهل كتاب شمرد. او با اين كارش در صف منافقان قرار گرفت و همه مسلمين نيز او را از جامعه اسلامى طرد كردند.
پاسخ تفصیلی:
قرآن در سوره «توبه» سرنوشت فرد بخيلى را بيان كرده است كه در عصر رسول الله(صلى الله عليه و آله) زندگي مي كرد. مطابق بسيارى از تفاسير، وی مردى از انصار به نام «ثعلبة بن حاطب» بود كه در آغاز مرد بسيار تهى دستى بود و هميشه آرزو داشت كه روزى ثروتمند شود؛ به همين خاطر با اصرار فراوان از پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) تقاضا كرد كه براى او دعا كند تا مال فراوانى به دست آورد. پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) به او فرمود: «داشتن مقدار كم كه بتوانى حقّش را ادا كنى بهتر از مقدار زياد است كه توانايى اداى حقّش را نداشته باشى»؛ يعنى، به زندگى ساده ات بساز و شاكر باش. ولى او گفت: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحينَ»(1)؛ (با خدا عهد مى كنم، اگر ما را از فضل خود بهره مند سازد، به طور قطع صدقه خواهيم داد و از صالحان [شاكران] خواهيم بود). سرانجام پيامبر(صلى الله عليه و آله) براى اين مرد پر ادعاى كم ظرفيت، بنا به اصرار خودش دعا كرد تا صحنه آزمونى براى او و سايرين باشد. چيزى نگذشت كه به بركت دعاى پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله)، ثروت زيادى كه انتظار آن را نداشت، به او رسيد و روز به روز فزونى يافت. صاحب دام هاى زيادى شد و كارش بسيار رونق گرفت. امّا هنگامى كه آيه زكات نازل شد؛ به او ابلاغ كردند كه بايد مقدار كمى از اين اموال را به عنوان زكات، در اختيار نيازمندان بگذارى، آن مرد بخيلِ كم ظرفيت، پيمان خود را با خدا و پيامبرش به دست فراموشى سپرده و از پرداخت مقدار ناچيزي زكات خوددارى ورزيد. قرآن در يك جمله كوتاه چنين مى فرمايد: «فَلَمَّا آتَاهُم مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوا وَ هُم مُعرِضُونَ»(2)؛ (هنگامى كه خداوند از فضل و رحمتش به آنان داد؛ بُخل ورزيدند و سرپيچى كردند و روى گردان شدند). گرچه «ثعلبة» يك نفر بيش نبود، ولى هنگامى كه كار و ثروتش رونق گرفت، از گروه بسيارى براى حفظ اموالش كمك مى گرفت، لذا ممكن است صيغه هاى جمع در آيه، اشاره به همين مطلب داشته باشد. احتمال ديگر نيز وجود دارد كه اين گونه درخواست ها را تنها «ثعلبة» از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) نكرد و اين آزمايش نيز تنها براى او رخ نداد؛ بلكه افراد زيادى چنين تقاضايى را داشتند كه نتوانستند از امتحان الهى، سرافراز بيرون آيند.
به هر حال نتيجه پيمان شكنى و بُخلشان، آن شد كه: «فَأعْقَبَهُم نِفَاقاً فِي قُلُوبِهِم اِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا اَخْلَفُوا اللّهَ مَا وَعَدُوا وَ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ»(3)؛ (روح نفاق به طور پايدار در دل آنان ريشه كند و تا قيامت ادامه يابد؛ زيرا، عهدى را كه با خدا بسته بودند، شكستند و دروغ گفتند). آرى! مردى كه يك روز جزء عُبّاد بود و او را «حمامه مسجد»(4) مى ناميدند و پيشانى او مانند زانوى شتر پينه بسته بود، بر اثر «بُخل» و انحصارطلبى، روياروى پيامبر(صلى الله عليه و آله) قرار گرفت و حتّى به طور كنايه بر آيين اسلام و قانون زكات خرده گرفت و آن را شبيه جزيه اهل كتاب شمرد و به اين ترتيب در صف منافقان قرار گرفت و همه مسلمين نيز او را از جامعه اسلامى طرد كردند.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.