پاسخ اجمالی:
در سوره «یونس» سخن از لجاجت فرعونيان در برابر معجزات روشن حضرت موسى(ع) است. آنها بر آيين بت پرستى نياكانشان لجاجت و اصرار می ورزيدند و آن را برای خود ارزش واقعی می دانستند، حتی می گفتند آنچه را موسى(ع) به عنوان آيين الهى ارائه مى دهد در واقع مقدّمه اى است براى رسيدن به مقاصد سياسى و حكومت بر مردم! اين بدبينى نيز ناشی از همان تعصّب و لجاجت بود كه جهت فرار از حق، به بهانه هاى واهى متوسل می شدند.
پاسخ تفصیلی:
در آيه 78 سوره «یونس» سخن از لجاجت فرعونيان در برابر معجزات روشن حضرت موسى(عليه السلام) است، آنها بر آيين بت پرستى نياكانشان لجاجت و اصرار می ورزيدند و می گفتند: ([اى موسى(علیه السلام)] آيا آمدى كه ما را از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم منصرف سازى؟ و بزرگى [و رياست] در روى زمين فقط از آن تو و برادرت باشد، ما هرگز به شما ايمان نمى آوريم!)؛ «قَالُوا اَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا(1) عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَائَنَا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِى الْاَرْضِ وَ مَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ». آنها هرگز از خود سؤال نمى كردند كه آيين موسى(عليه السلام) حق است يا باطل و در برابر آيين نياكانشان چه امتيازى دارد؟ سخن آنها فقط اين بود كه ما بايد آيين نياكان خود را حفظ كنيم، خواه حق باشد يا باطل! ارزش واقعى براى ما همين است و بس، سپس آن را با سوء ظن نيز آميختند و گفتند آنچه را موسى(عليه السلام) به عنوان آيين الهى ارائه مى دهد در واقع مقدّمه اى است براى رسيدن به مقاصد سياسى و حكومت بر مردم، نه خدايى در كار است و نه وحى آسمانى! اين بدبينى نيز از آثار همان تعصّب و لجاجت بود كه جهت فرار از حق، عذر و بهانه هاى واهى براى خود مى تراشيدند و شايد آنها از اين بيم داشتند كه اگر نور هدايت از طريق آيين موسى(عليه السلام) بر افكار مصريان بيفتد، هم آيين خرافى نياكانشان را از دست مى دهند، و هم حكومتى را كه بر اساس آن بنيان نهاده بودند. به همين دليل با تمام قدرت در برابر آن به پا خاستند و مردم را به تعصّب و لجاجت تشويق كردند و از آنجا كه درباريان فرعون همه چيز را براى ادامه حكومت خود مى خواستند، تصوّرشان اين بود كه موسى(علیه السلام) و هارون نيز همه چيز را ابزار وصول به حكومت كرده اند. اين رشته در طول تاريخ همچنان ادامه مى يابد تا عصر رسول خدا(صلى الله عليه و آله) مى رسد، در این عصر نیز مى بينيم كه عامل اصلى انحراف مشركان عرب، تقليد كوركورانه و تعصّب است كه درهاى معرفت و شناخت را از هر سو به روى صاحبان اين صفات رذيله مى بندد، مى فرمايد: «وَ اذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا انْزلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا الْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَائَنَا»(2)؛ (هنگامى كه به آنها [مشركان عرب] گفته شود از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد مى گويند: ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم پيروى مى نماييم) و قرآن بلافاصله در پايان همان آيه جواب دندان شكنى به آنها مى دهد و مى گويد: «اوَ لَوْ كَانَ آبَائُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لَا يَهْتَدُونَ»؛ (مگر نه اين است كه پدران آنها چيزى نمى فهميدند و هدايت نيافتند؟). تعبيرات آيه نشان مى دهد كه آنها انكار نمى كردند كه آنچه را پيغمبر آورده «مَا انْزَلَ اللَّهُ» و فرمان الهى است، بلكه به قدرى گرفتار جهل و تعصّب بودند كه آيين نياكانشان را بر آن مقدّم مى شمردند، نياكانى كه واقف به جهل و گمراهي شان بودند. به اين ترتيب جهل و تعصّب سبب مى شود كه انسان به راحتى «مَا انْزَلَ اللَّهُ» را رها سازد و پشت به حق كند و رو به باطل نمايد، هر چند حق را از باطل بشناسد!(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.