پاسخ اجمالی:
داستان «ذوالقرنین» داراى نكات آموزنده بسياري است؛ مثلا: هيچ كارى در جهان بدون توسل به اسباب امكان ندارد، لذا خدا براى پيشرفت ذوالقرنين اسباب پيروزى را به او داد و او نيز به خوبى استفاده كرد. دیگر این که، هيچ حكومتى بدون تشويق خادمان و مجازات خطاكاران به پيروزى نمي رسد. ديگر اینکه حكومت نمى تواند نسبت به تفاوت و تنوّع زندگى مردم و شرايط مختلف آنها بى اعتنا باشد و اینکه امنيّت، نخستين و مهمترين شرط يك زندگى سالم اجتماعى است و ...
پاسخ تفصیلی:
داستان «ذوالقرنین» داراى نكات آموزنده فراوانى است كه توجّه به آن از هر چيز لازم تر بوده و در واقع هدف اصلى قرآن از بیان این داستان را تشكيل مى دهد. در این جا به برخی از این نکته ها اشاره می کنیم:
1. نخستين درسى كه این داستان به ما مى آموزد، اين است كه: در جهان هيچ كارى بدون توسّل به اسباب امكان ندارد، لذا خدا براى پيشرفت كار ذوالقرنين «اسباب» پيشرفت و پيروزى را به او داد؛ «وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْء سَبَباً»، و او هم به خوبى از اين اسباب بهره گرفت، «فَأَتْبَعَ سَبَباً» بنابراين، آنها كه انتظار دارند، بدون تهيّه اسباب لازم، به پيروزى برسند به جايى نخواهند رسيد، حتّى اگر ذوالقرنين باشند!
2. هر چند، غروب خورشيد در چشمه اى گل آلود، قطعاً جنبه خطاى باصره داشت، ولى با اين حال، نشان مى دهد كه: ممكن است خورشيد با آن عظمت به وسيله چشمه گل آلودى پوشانده گردد، همان گونه كه يك انسان با عظمت و يك شخصيّت والامقام گاه بر اثر يك لغزش به كلّى سقوط مى كند، و شخصيّتش در ديده ها غروب خواهد كرد.
3. هيچ حكومتى نمى تواند، بدون تشويق خادمان و مجازات و كيفر خطاكاران به پيروزى برسد، اين همان اصلى است كه ذوالقرنين از آن به خوبى استفاده كرد، و گفت: «آنها را كه ظلم و ستم كرده اند مجازات خواهيم كرد، و آنها كه ايمان آورده و عمل صالح دارند را به نحوى شايسته و نيكويى پاداش خواهيم داد».
على(عليه السلام) در فرمان معروفش به «مالك اشتر» كه يك دستورالعمل جامع كشوردارى است مى فرمايد: «لايَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِيءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَة سَواء فَإِنَّ فِي ذلِكَ تَزْهِيداً لاِهْلِ الإِحْسانِ فِي الاِحْسانِ وَ تَدْرِيباً لِاَهْلِ الاِسائَةِ عَلَى الاِسائَةِ»(1)؛ (هيچ گاه نبايد نيكوكار و بدكار در نظر تو يكسان باشند؛ زيرا اين امر، سبب مى شود كه نيكوكاران به كار خود بى رغبت شوند و بدكاران، جسور و بى پروا).
4. تكليف شاقّ، هرگز مناسب يك حكومت عدل الهى نيست، و به همين دليل، ذوالقرنين بعد از آن كه تصريح كرد، من ظالمان را مجازات خواهم كرد و صالحان را پاداش نيكو خواهم داد، اضافه نمود: «من برنامه سهل و آسانى به آنها پيشنهاد خواهم كرد [تا توانايى انجام آن را از روى ميل و رغبت و شوق داشته باشند]».
5. يك حكومت فراگير، نمى تواند نسبت به تفاوت و تنوّع زندگى مردم، و شرايط مختلف آنها، بى اعتنا باشد. به همين دليل، ذوالقرنين كه صاحب يك حكومت الهى بود، به هنگام برخورد با اقوام گوناگون ـ كه هر كدام زندگى مخصوص به خود داشتند ـ متناسب با آن رفتار كرد و همه را زير بال و پر خود گرفت.
6. ذوالقرنين، حتّى جمعيّتى كه به گفته قرآن، سخنى نمى فهميدند، «لايَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً» را از نظر دور نداشت، و با هر وسيله ممكن، به درد دل آنها گوش فرا داد، و نيازشان را برطرف ساخت، و ميان آنها و دشمنان سرسختشان سدّ محكمى ساخت و با اين كه به نظر نمى رسد، يك چنين جمعيّت عقب افتاده اى هيچ گونه نفعى براى حكومت داشته باشند، بدون هرگونه چشمداشت به اصلاح كارشان پرداخت.
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم:«إِسْماعُ الاَصَمِّ مِنْ غَيْرِ تَضَجُّر صَدَقَةٌ هَنِيئَةٌ»(2)؛ (بلند سخن گفتن آن چنان كه شخص ناشنوا بشنود مشروط بر اين كه توأم با اظهار ناراحتى نباشد، صدقه گوارايى است).
7. امنيّت، نخستين و مهمترين شرط يك زندگى سالم اجتماعى است، به همين جهت ذوالقرنين براى فراهم كردن آن، نسبت به قومى كه مورد تهديد قرار گرفته بودند پرزحمت ترين كارها را بر عهده گرفت، و براى جلوگيرى از مفسدان، از نيرومندترين سدّها استفاده كرد، سدّى كه در تاريخ ضرب المثل شده، و سنبل استحكام و دوام و بقاست و مى گويند: «همچون سدّ اسكندر»! (هر چند ذو القرنين اسكندر نبود).
اصولاً، تا جلوى مفسدان را با قاطعيّت و به وسيله نيرومندترين سدّها نگيرند، جامعه روى سعادت نخواهد ديد و به همين دليل، ابراهيم(عليه السلام) هنگام بناى «كعبه» نخستين چيزى كه از خدا براى آن سرزمين تقاضا كرد، نعمت امنيّت بود، «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً».(3) و نيز به همين دليل، سخت ترين مجازات ها در فقه اسلامى براى كسانى در نظر گرفته شده است كه امنيّت جامعه را به خطر مى افكنند (به تفسير سوره «مائده» آيه 33 مراجعه شود).
8. درس ديگرى كه از اين ماجراى تاريخى مى توان آموخت، اين است که صاحبان اصلى درد، بايد در انجام كار، خود شريك باشند كه «آه صاحب درد را باشد اثر» لذا، «ذوالقرنين» به گروهى كه از هجوم اقوام وحشى شكايت داشتند، نخست دستور داد قطعات آهن بياورند، بعد از آن، دستور آتش افروختن در اطراف سدّ آهنين براى جوش خوردن، و سپس دستور تهيه مس مذاب براى پوشاندن آهن با لايه اى از مس داد.
اصولاً، كارى كه با شركت صاحبان اصلى درد پيش مى رود، هم به بروز استعدادهاى آنها كمك مى كند، و هم موجب می شود آنها نتيجه حاصل شده را ارج نهند و در حفظ آن بكوشند؛ چرا كه در ساختن آن رنج فراوانى تحمّل كرده اند.
ضمناً، به خوبى روشن مى شود: حتّى يك ملّت عقب افتاده، هنگامى كه از طرح و مديريّت صحيح برخوردار شود، مى تواند دست به چنان كار مهم و محيّرالعقولى بزند.
9. يك رهبر الهى، بايد بى اعتنا به مال و ماديّات باشد، و به آنچه خدا در اختيارش گذارده قناعت كند، لذا مى بينيم ذوالقرنين بر خلاف روش سلاطين ـ كه حرص و ولع عجيبى نسبت به اندوختن اموال از هر جا و هر كس دارند ـ هنگامى كه پيشنهاد اموالى به او شد، نپذيرفت و گفت: «ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ»؛ (آنچه پروردگارم در اختيار من نهاده بهتر است).
در قرآن مجيد كراراً در داستان انبيا مى خوانيم كه يكى از اساسى ترين سخن آنها اين بود كه: ما در برابر دعوت خود، هرگز اجر و پاداش و مالى از شما مطالبه نمى كنيم. در يازده مورد از قرآن مجيد، اين مطلب درباره پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و يا انبياى پيشين به چشم مى خورد. گاهى، با اين جمله ضميمه است كه «پاداش ما تنها بر خداست» و گاهى بدون آن، و گاه دوستى اهل بيت خود را كه خود پايه اى براى رهبرى آينده بوده، به عنوان پاداش ذكر كرده اند: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى».(4)
10. محكم كارى از هر نظر، درس ديگر اين داستان است، ذوالقرنين در بناى سدّ از قطعات بزرگ آهن استفاده كرد، و براى اين كه اين قطعات كاملاً به هم جوش بخورند، آنها را در آتش گداخت، و براى اين كه عمر سدّ طولانى باشد و در برابر تصرّف هوا و رطوبت و باران مقاومت كند، آن را با لايه اى از مس پوشاند، تا از پوسيدگى آهن جلوگيرى كند.
11. انسان هر قدر قوى، نيرومند، متمكّن و صاحب قدرت شود و از عهده انجام كارهاى بزرگ برآيد، باز هرگز نبايد به خود ببالد و مغرور گردد، اين همان درس ديگرى است كه ذوالقرنين به همگان تعليم مى دهد. او كه در همه جا به قدرت پروردگار تكيه مى كرد، بعد از اتمام سدّ گفت: «هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّى» و به هنگامى كه پيشنهاد كمك مالى به او مى كنند مى گويد: «ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ» و بالاخره هنگامى كه از فناى اين سدّ محكم سخن مى گويد، باز تكيه گاه او وعده پروردگارش مى باشد.
12. همه چيز، زائل شدنى است و محكم ترين بناهاى اين جهان، سرانجام دچار خلل خواهد شد، هر چند از آهن و پولاد يك پارچه باشد. اين آخرين درس در اين ماجراست. درسى است براى همه آنها كه عملاً دنيا را جاودانى مى دانند، آن چنان در جمع مال و كسب مقام، بى قيد و شرط و حريصانه مى كوشند كه گويى هرگز مرگ و فنايى وجود ندارد، با اين كه سدّ ذوالقرنين كه سهل است خورشيد با آن عظمتش نيز سرانجام فانى و خاموش مى شود، و كوه ها با تمام صلابتى كه دارند، متلاشى مى گردند و از هم مى پاشند، انسان كه در اين ميان از همه آسيب پذيرتر است، و آيا انديشه در اين واقعيّت كافى نيست كه جلوى خودكامگى ها را بگيرد؟!(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.