پاسخ اجمالی:
روایات متعددی از پيامبر(ص) که مى فرمايد: «من خاتم پيامبرانم»، و حديث معروف منزلت، یا احادیثی که می گوید: «حلال محمد(ص) حلال است تا روز قيامت و حرام او حرام است تا روز قيامت»، همچنین خطبه های 173، 133، 72، 87 و 198 و حکمت 235 نهج البلاغه، خاتمیت پیامبر(ص) را تأیید کرده است. قابل توجه اينكه کلمه «خاتَمُ النَّبِيّينَ» و «خاتَمُ الرُّسُلِ» و «خاتَمُ الاْنْبِياءِ» در بيش از سيصد مورد در 110 مجلد بحار آمده که قسمت عمده آن روايات ائمه معصومين است.
پاسخ تفصیلی:
اعتقاد به جاودانى بودن اسلام، مورد اتفاق همه علماء و دانشمندان اسلامى است بلكه از ضروريات اين آئين به شمار مى رود و سرچشمه اين عقيده علاوه بر آيات قرآنى، روايات بى شمارى است كه از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه و آله) و ديگر پيشوايان معصوم(عليهم السلام) رسيده است كه مجموعه آنها كتابى را تشكيل مى دهد و ما به گوشه اى از آنها به عنوان نمونه اشاره مى كنيم:
1) در حديث مشهورى كه در بسيارى از منابع حديث و در تفاسير نقل شده از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) مىى خوانيم كه مى فرمايد: «وَ إِنَّمَا مَثَلِي وَ مَثَلُ الْأَنْبِيَاءِ كَرَجُلٍ بَنَى دَاراً فَأَكْمَلَهَا وَ أَحْسَنَهَا إِلَّا مَوْضِعَ لَبِنَةٍ فَجَعَلَ النَّاسَ يَدْخُلُونَهَا وَ يَعْجَبُونَ بِهَا وَ يَقُولُونَ هَلَّا وُضِعَتْ هَذِهِ اللَّبِنَةُ فَأَنَا اللَّبِنَةُ وَ أَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّين»(1)؛ (مثل من در مقايسه با پيامبران پيشين همانند مردى است كه خانه اى [بسيار زيبا و جالب] بسازد و مردم وارد بشوند و از زيبايى آن در شگفتى فرو روند و بگويند: [بنايى بهتر از اين نديده ايم] جز اينكه جاى يك خشت آن خالى است، پس من جاى آن خشت خالى هستم، و من خاتم پيامبرانم). همين معنا با طرق متعدد ديگرى از شیعه و سنی نقل شده است.(2)
2) حديث معروف «منزلت» -كه در بسيارى از كتب معروف شيعه و اهل سنت در مورد على(عليه السلام) وارد شده و از مشهورترين احاديث متواتره نبوى است- دليل روشنى بر اين معنا می باشد. پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) با سربازانش مى خواست به سوى جنگ تبوك برود. ایشان على(عليه السلام) را به جاى خود در مدينه گذاشت و به او فرمود: «انْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هرُونَ مِنْ مُوسى الَّا انَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى»(3)؛ (تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى(عليه السلام) هستى، جز اينكه بعد از من پيامبرى نيست).
اين جمله را پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) تنها در جريان جنگ تبوك بيان نفرمود بلكه در موارد ديگرى نيز به آن تصريح فرموده كه حداقل در شش مورد غير از غزوه تبوك (در يوم مؤاخات اول، در يوم مؤاخات دوم، روز بسته شدن درب همه خانه ها جز خانه علی به مسجد و...)، اين جمله از آن حضرت شنيده شده است.
اين حديث به روشنى ثابت مى كند كه هيچ پيامبرى بعد از پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) نخواهد آمد و اين مسأله از همان عصر ظهور پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) جزء واضحات شمرده مى شد.(4)
3) امام صادق(عليه السلام) در روایتی مى فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ النَّبِيِّينَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ أَبَدا»(5)؛ (خداوند به وسيله پيامبر شما باب نبوّت را ختم نمود، ديگر پس از او پيامبرى نخواهد آمد و با كتاب او به نزول كتاب آسمانى پايان داده، پس از آن ديگر كتابى نازل نخواهد شد...).
4) همچنین در احاديث متعددى آمده است كه احكام اسلام تا پايان جهان باقى و برقرار خواهد بود. اين چيزى است كه جز با خاتميت پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) سازگار نيست؛ زيرا با آمدن پيامبر ديگرى، حداقل قسمتى از احكام پيامبر پِيشين نسخ مى شود.
از جمله در اصول كافى مى خوانيم: «حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ ابَداً الى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ حَرامُهُ حَرامٌ ابَداً الى يَوْمِ الْقَيامَةِ لا يَكُونُُ غَيْرُهُ وَلا يَجيئُ غَيْرُهُ»(6)؛ (حلال محمد(صلى الله عليه و آله) حلال است تا ابد تا روز قيامت؛ و حرام او حرام است تا ابد تا روز قيامت؛ غير آن نخواهد بود، و غير آن نمى آيد).
همين معنا در جاى ديگرى نيز آمده كه بعد از ذكر آمدن پيامبران، امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «...حَتَّى جاءََ مُحَمَّدٌ(صلى الله عليه و آله) فَجاءَ بِالْقُرْآنِ وَ بِشَريعَتِهِ وَ مِنْهاجِهِ فَحَلالُهُ حَلالٌ الى يَوْمِ الْقَيامَةِ وَ حَرامُهُ حَرام الى يَومِ القيامَةِ»(7)؛ (پيامبر(صلى الله عليه و آله) قرآن و شريعت و طريقه اش را آورد، پس حلال او حلال است تا روز قيامت و حرام او حرام است تا روز قيامت).
ضمناً از اين خبر مشهور روشن مى شود كه نه تنها پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) خاتم پيامبران است، بلكه دين او و مجموعه دستورات و احكام او جاودانى است و هيچ گونه دگرگونى در آن راه نمى يابد و آنها كه تصور كردند با قبول مسأله خاتميت مى توانند با فكر خود تغييراتى در تعليمات اسلام و احكام آن ايجاد كنند، سخت در اشتباه اند. زيرا احاديث فوق مى گويد جاودانگى نبوت با جاودانگى تعليمات و احكام آن حضرت همراه است.
5) در پايان خطبه معروف حَجَّةُ الْوِداع - همان خطبه اى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) در آخرين حج و آخرين سال عمر مباركش به عنوان يك وصيتنامه جامع براى مردم بيان كرد- نيز مسأله خاتميت صريحاً آمده است، فرمود: «الا فَلْيُبَلّغْ شاهِدُكُمْ غائِبَكُمْ لا نَبِىَّ بَعْدى وَ لا امَّةَ بَعْدَكُمْ»؛ (آگاه باشيد! حاضران به غائبان اين سخن را برسانند كه بعد از من پيامبرى نيست و بعد از شما امتى نخواهد بود)، سپس دستهاى مباركش را -بعد از بيان تمام اين وصايا- به آسمان بلند كرد آن گونه كه سفيدى زير بغلش آشكار شد، سپس فرمود: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ انّى قَدْ بَلَّغْتُ»(8)؛ (خدايا گواه باش كه من آنچه را كه بايد ابلاغ كنم كردم).
6) در حديث معروف ديگرى از پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه و آله) آمده است كه فرمود: «انَّ الرِّسالَةَ و النُّبُوَّةَ قَدِ انْقَطَعَتْ فَلا رَسُولَ بَعْدى وَ لا نَبِىَّ»(9)؛ (رسالت و نبوت منقطع شده است؛ نه رسولى بعد از من خواهد آمد و نه نبى).
اين حديث مخصوصاً از اين نظر قابل توجه است كه راه را بر بهانه جويان كه مى گويند: او خاتم انبياء است نه خاتم رسولان، مى بندد.(10)
7) در نهج البلاغه نيز در موارد متعددى به مسئله خاتميت پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) تصريح شده است، در خطبه 173 مى خوانيم: «امينُ وَحْيِهِ وَ خاتَمُ رُسُلِه»؛ (محمد(صلى الله عليه و آله) امين وحى خدا و خاتم رسولان او بود).
در خطبه 133 مى خوانيم: «خَتَمَ بِهِ الْوَحْىَ»؛ (خداوند وحى را به وسيله او پايان داد) و در خطبه 72، على(عليه السلام) به پيامبر(صلى الله عليه و آله) درود مى فرستد و بعد او را چنين توصيف مى كند: «الْخْاتِمُ لِما سَبَقَ والْفاتِحُُ لِمَا انْغَلَقَ»؛ (آن كس كه ختم پيامبران پيشين و گشاينده امور بسته بود).
در خطبه 87، مردم را مخاطب ساخته مى فرمايد: «ايُّهَا النَّاسُ خُذُوها عَنْ خاتَمِ النَّبِييّن ...»؛ (اى مردم! اين حقيقت را از خاتم پيامبران بياموزيد...) و در خطبه اول نهج البلاغه مى فرمايد: «بَعَثَ اللَّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً(صلى الله عليه و آله) لِانْجازِ عِدَتِه وَ اتْمامِ نُبُوَّتِهِ»؛ (خداوند سبحان محمد(صلى الله عليه و آله) را براى وفاى به عهد خود و اتمام و اكمال نبوتش مبعوث ساخت).
و در كلام 235 هنگام غسل و تجهيز پيامبر(صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ»؛ (پدر و مادرم فدايت اى پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله) با مرگ تو چيزى قطع گرديد كه با مرگ غير تو قطع نشد، [و آن اين كه:] نبوت و اخبار از ناحيه خدا از آسمان، با مرگ تو قطع گرديد).
و در خطبه 198 در مورد فضيلت اسلام مى خوانيم: «ثُمَ جَعَلَهُ لَا انْفِصَامَ لِعُرْوَتِهِ وَ لَا فَكَّ لِحَلْقَتِهِ وَ لَا انْهِدَامَ لِأَسَاسِهِ وَ لَا زَوَالَ لِدَعَائِمِهِ وَ لَا انْقِلَاعَ لِشَجَرَتِهِ وَ لَا انْقِطَاعَ لِمُدَّتِه...»؛ (سپس اسلام را طورى قرار داد كه دستگيره آن جدا شدنى نيست، و حلقه آن انفكاك نخواهد پذيرفت، و اساس و ريشه آن منهدم نمى گردد، و اركان و پايه هاى آن زوال نمى پذيرد، درخت آن از ريشه كنده نمى شود، و مدت آن تمام شدنى نيست...).
همان طور كه ملاحظه مى شود، گفتار امام علی(علیه السلام) با صراحت مسئله خاتميت پيامبر اسلام و ابدى و جاودانى بودن آئينش را بيان مى كند، تا جائى براى گفتگو و ايرادى در اين باره باقى نماند.(11)
قابل توجه اينكه با بررسى گسترده اى كه روى 110 مجلد بحار الانوار به عمل آمد، معلوم شد كه عبارات «خاتَمُ النَّبِيّينَ» و «خاتَمُ الرُّسُلِ» و «خاتَمُ الْانْبِياءِ» در بيش از سيصد مورد از كتاب بحار از جلد دوم تا جلد 110 آمده است كه قسمت عمده آن روايات ائمه معصومين و تعداد كمى در تفسيرهاى علّامه مجلسى و مانند آن است؛ و اين به خوبى مى رساند كه تا چه اندازه ختم نبوت به وسيله پيامبر اسلام در ميان مسلمين در هر عصر و زمانى از شهرت وسيعى برخوردار بوده است.(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.