پاسخ اجمالی:
بعضی افراد وقتی ظاهر زندگی و هتل ها و صنایع مدرن و تبلیغات غربی ها و همچنین کمک های فرهنگی و اقتصادی آنها را می بینند شیفته غرب و تمدن غربی می شوند و از اینکه در کشورهای شرقی هستند احساس شرمساری می کنند؛ ولی اگر قتل و غارت و کشتارهای آنها در دوران قرون وسطی و حتی در همین دوران مثل جنگ های جهانی و کشتارها و خسارت هایی که به مردم و کشورهای دیگر تحمیل کرده اند را ببینند متوجه می شوند که غرب از ابتدا تا الان خوی درندگی و سبعیت داشته است.
پاسخ تفصیلی:
اكنون موقع آن رسيده كه بررسى خود را درباره تمدّن كنونى غرب شروع كنيم و ببينيم آيا آنچه امروز در غرب وجود دارد براستى شايسته اين هست كه نام «تمدّن» بر آن گذارده شود يا اين كه چيزى جز «ماشينيزه كردن زندگى» و «پيشرفت صنعت» نيست.
شايد براى بسيارى آسان نباشد كه دست به ارزيابى صحيح، و تجزيه و تحليل آزاد، و واقع بينانه اى نسبت به تمدّن كنونى غرب بزنند چه اين كه زندگى فعلى اروپايى آن قدر پرزرق و برق و فريبنده است كه به اصطلاح «دل و دين» را از كف ظاهر بينان ربوده، و آنها را چنان مسحور ساخته كه هر گونه حس قضاوت و انتقاد را از آنها سلب كرده است تا آنجا كه انكار تمدّن يا خوشبختى غربي ها را در رديف انكار روشنى آفتاب مى شمارند!
اين افراد مخصوصاً اگر چند روزى هم به اروپا و آمريكا مسافرت كرده باشند و نمونه هايى از صنايع سنگين، شهر سازى مدرن، هتل هاى پرزرق و برق و تفريحگاه هاى غربي ها را ديده باشند همين كه اسم زندگى غربى برده مى شود يك آه آميخته با تأسف و حسرت را از دل مى كشند و مى گويند: «اگر آنها زندگى دارند پس ما چه داريم؟ اصولًا يكى از بدبختي هاى ما اين است كه در شرق متولّد شده ايم! چه مى شد اگر خدا بر ما منت مى گذارد و ما را در غرب متولّد مى ساخت آن وقت همه چيز داشتيم امّا افسوس! ...».
افراد غرب زده گاهى براى توجيه افكار نادرست و ناپخته خود، و براى اثبات اين كه زندگى كنونى غرب گذشته از همه چيز يك زندگى انسانى به معناى واقعى و آميخته به تمام اصول اخلاق و شرافت است، به وجود تشكيلاتى از قبيل: صليب سرخ، پرورشگاه ها، بيمارستان هاى مجانى، كمك هاى فرهنگى و اقتصادى به كشورهاى توسعه نيافته! انجمن هاى حمايت از زندانيان، حمايت از نابينايان، و حتى حمايت از حيوانات، به ضميمه مراسمى مانند: روز كودك، روز مادر، روز كارگر، روز اعلاميه حقوق بشر، هفته نيكوكارى، و امثال اينها استناد مى كنند.
اينها را نمونه اى از بيلان زندگى انسانى غربي ها، و كارنامه طلايى تمدّن غرب معرفى مى كنند، و به اين ترتيب چنين وانمود مى نمايند كه غربي ها نه تنها براى حمايت از انسان ها كوشش هاى دامنه دارى به عمل آورده و مقرّرات وسيع و پر ارزشى وضع كرده اند، بلكه از دولت سر آنها وحش و طير اين بيايان نيز جملگى سيراب و آسوده و راحتند، و هماى سعادت آنها بال و پر خود را بر سر همه اين موجودات ضعيف نيز گشوده است.
ولى آيا ما هر قدر هم خوش باور و ظاهر بين باشيم مى توانيم روح خود خواهى، سبعيت، استثمار و استعمار بى رحمانه غرب را در پشت اين ماسك هاى فريبنده، و اين تظاهرات رياكارانه انكار كنيم؟ آیا اگر ما خودمان را فريب ندهيم و زندگى آنها را درست ارزيابى كنيم ممكن است به آن قضاوت سطحى ابتدائى غرب زده ها قناعت نماييم؟
با صراحت بايد گفت: يك بررسى دقيق در زندگى كنونى آنها نشان مى دهد كه تمام آن چه در دوران تاريك توحش و جاهليّت، يا در قرون وسطى، و يا در عصر جنگل وجود داشت همه آنها به مقياس بسيار وسيعتر با كمال تأسف در زندگى امروز غرب ديده مى شود، با اين تفاوت كه اين جنايات و تبهكاري ها در قيافه هاى تازه و اغفال كننده اى صورت مى گيرد در حالى كه در گذشته به صورت عريان و پوست كنده بود.
و اين موضوع خود يكى از خطرات تمدّن غربى است كه بدترين اعمال ضد انسانى را در لفافه هاى فريبنده و گمراه كننده اى مى پيچد و در نتيجه هم افراد ساده لوح را زودتر تحت تأثير خود قرار مى دهد و هم مبارزه با آن را مشكل تر مى سازد.
اگر در سابق مردم زهر كشنده به خورد يكديگر مى دادند چون عريان و طبيعى بود شايد به محض ورود در دهان ايجاد سوزشى مى كرد و طرف را وادار به عكس العمل مى ساخت ولى امروز همان زهرهاى كشنده در كپسول هايى كه پرده اى از لعاب شيرين آن را پوشانيده به نام مجموعه اى از ويتامين هاى لازم و مفيد براى بدن به خورد افراد داده مى شود.
خلاصه، جنايات، وحشيگري ها، و اعمال ضد انسانى از نظر نوع همان است كه در سابق بود و از نظر كميت به طور وحشتناكى توسعه يافته، تنها قيافه و صورت ظاهرى آن تغيير پيدا كرده است، گناه گذشتگان اين بود كه با اين مسائل به طور عريان روبرو مى شدند.
ممكن است كسانى اين مطالب را به سادگى نپذيرند، ما هم به آنها حق مى دهيم، چون تا اين جا تنها به ذكر ادعا قناعت كرده ايم ولى حالا بايد روى يك يك آنها انگشت گذاشته، و حساب هر مسأله را جداگانه برسيم و با مدارك روشن و قابل قبولى ثابت كنيم که قسمتى از آنچه امروز تمدن عصر فضا، عصر موشك، عصر اتم و ... ناميده مى شود، در حقيقت همان «قانون جنگل» است كه در قيافه جديدى خودنمايى كرده، و همان قانونى است كه در ميان اقوام قرون وسطى وجود داشت.
تاريخ بشر نشان مى دهد كه نفرت انگيزترين موضوعى كه قيافه زندگى انسان را در گذشته تاريك و ننگين نموده و شهد زندگى را در كام او شرنگ ساخته همين مسأله جنگ و خونريزى بوده است. قبايل و اقوام وحشى، و نيمه وحشى، به بهانه هاى كوچكى به جان هم مى افتادند، و زمين را از خون يكديگر رنگين مى ساختند، صلح در ميان آنها مفهومى نداشت و اگر هم چيزى شبيه به صلح داشتند در حقيقت مقدّمه اى براى آماده ساختن خود براى جنگ خونين ديگرى بود. يك حال اضطراب و نگرانى دائمى بر سراسر زندگى آنها سايه افكنده بود، و اگر در محيط آنها آرايش جنگى ديده نمى شد اين سكوت و خاموشى آرامش واقعى نبود، بلكه سكوتى مانند آرامش پيش از طوفان بود.
اين بود خلاصه وضع زندگى بشر در آن ادوار تاريك؛ امّا امروز يك نظر اجمالى به حوادث همين قرن طلايى و پرافتخار اخير، يعنى همين مدّت 68 سالى(1) كه از قرن بيستم مى گذرد كافى است كه واقع را آن چنان كه هست به ما نشان بدهد.
مى گويند پيشرفت هاى صنعتى بشر در اين مدّت بزرگترين پيشرفت از آغاز تاريخ تاكنون است، ولى اين را هم بايد اضافه كرد که جناياتى كه در اين مدّت كوتاه نيز از بشر سرزده شايد بيش از تمام جناياتى است كه در طول تاريخ پر ماجراى بشر صورت گرفته است. «لويسل اسنايدر» استاد تاريخ دانشگاه نيويورك در آغاز كتاب خود «جهان در قرن بيستم» چنين مى نويسد: «جهان پر از وحشت و نفاق، وارد قرن بيستم شد، بحرانى ترين مسأله لاينحل آن روز خطر دائمى جنگ بود، نيروى اخلاق در ميان ملل ضعيف بود و هيچ گونه سازمان بين المللى وجود نداشت كه از عهده حل و فصل اختلافات ميان ملل بر آيد، پيشرفت هاى روز افزون علم تغييرات سريعى در زندگى داده بود، امّا سلاح هاى مخرب و خطرناكى هم به بار آورده بود، در راه تكميل فنون علمى نيروى شديدى به كار مى رفت ولى در حقيقت نيروى تب بود نه تندرستى ... بشر مهار كردن هر چيزى را آموخته بود جز مهار كردن وحشي گري هاى سرشت بشرى!».(2)
راه دور نرويم براى درك ميزان انسانیت بشر متمدّن اين قرن، نگاهى به سياهه خسارت هاى جنگ جهانى اوّل كه در برابر جنگ جهانى دوّم بسيار كوچك و كم اهميّت بود مى اندازيم؛ تاريخ معاصر ارقام سرسام آور و وحشتناك و تكان دهنده اى از خسارات اين جنگ در اختيار ما مى گذارد كه مطالعه آن بسيار غم انگيز و دردناك و در عين حال عبرت انگيز است.
نويسنده كتاب «جهان در قرن بيستم» درباره تلفات و خسارت هاى جنگ جهانى اوّل مطالبى مى نگارد كه خلاصه آن چنين است: «تعداد كسانى كه در اين جنگ كشته شدند بالغ بر 9 ميليون نفر بود! تعداد افرادى كه ناقص و عاجز و از كار افتاده شدند بالغ بر 22 ميليون نفر و تعداد مفقود الاثرها بالغ بر 5 ميليون نفر. البتّه اين مربوط به تلفات ميدان جنگ است در حالى كه تلفات فوق العاده درشهرها بيش از مجموع تلفات و زخمي هاى ميدان جنگ تخمين زده شده است [روى اين حساب شايد مجموع تلفات و افراد ناقص و از كار افتاده بالغ بر يكصد ميليون نفر شوند!] مجموع هزينه اين جنگ را چهار صد هزار ميليون دلار! برآورد كرده اند.
براى درك عظمت اين مبلغ كافى است بدانيم: طبق محاسبه اى كه به عمل آمده با آن مبلغ ممكن بود براى هر يك از خانواده هاى ممالك انگلستان، ايرلند، اسكاتلند، بلژيك، روسيه، آمريكا، آلمان، كانادا و استراليا يك خانه آبرومند با مقدار كافى اثاث منزل تهيه نمود!! و نيز كافى بود كه با اين مبلغ تمام املاك و اراضى و ثروت تمام دو كشور فرانسه و انگلستان را خريدارى كرد!!».(3) البتّه اين رقم مربوط به خسارات مستقيم اين جنگ است، شايد خسارات غير مستقيمى كه بر اثر از هم گسيختن اقتصاد اين كشورها، و از بين رفتن ذخاير انسانى آنها به بار آمد به مراتب بيش از مقدار مزبور باشد.
هنگامى كه ميزان خسارت و تلفات اين جنگ چهارساله را با جنگهاى قرون وسطى مانند جنگهاى دويست ساله صليبى مقايسه مى كنيم به خوبى در مى يابيم كه بشر متمدّن در اين قرن مشعشع طلايى چگونه قوس صعودى توحش و بربريت را پيموده است؛ زيرا جنگ هاى مزبور با اين كه 50 برابر جنگ جهانى اوّل طول كشيد ميزان تلفات و خسارت هاى آن شايد به يك پنجاهم آن هم نرسيد!
«گوستاولوبون» خاور شناس معروف فرانسوى مى گويد: «تلفاتى كه مسيحيان در جنگ صليبى براى گرفتن بيت المقدس دادند بالغ بر يك ميليون نفر مى شود».(4) و اگر به اين رقم تلفات ديگرى كه مسلمانان دادند نيز افزوده شود نتيجه آن تقريباً همان است كه در بالا اشاره شد.
اكنون شما خودتان قضاوت كنيد آيا توحش و بربريت در عصر ما قوس صعودى را پيموده است يا قوس نزولى؟! و نيز قضاوت كنيد تا چه اندازه اين پيشرفت حيرت انگيز تكنيك و صنعت در عصر ما شايسته نام تمدّن است؟ و بکوشیم که از مجموع اينها گامى به سوى شناسايى بيشتر ماهيت تمدّن غربى برداريم.(5).
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.