پاسخ اجمالی:
«استعمار» را با ویژگی های سه گانه می توان شناخت: 1. فلج کردن و کشتن تفکر و اندیشه، نخستین گام در برنامه استعماری است. از این رو اندیشمندان راستین و اصیل در جوامع استعمار زده جایی ندارند. 2. تقویت و توسعه روز افزون وابستگی ها؛ خواه در زمینه صنایع، کشاورزی و دامداری باشد، خواه در عالم سیاست و دسته بندی های بلوکی. 3. دامن زدن به نفاق، دعوت به تفرقه و تضادّ و اختلاف طبقاتی.
پاسخ تفصیلی:
«استعمار» را با ويژگي هاى سه گانه زير مى توان شناخت:
1. فلج كردن انديشه ها
مار ضحّاك استعمار قبل از هر چيز خوراكش «مغز» است! او مغزها را مى خورد مخصوصا اين مار علاقه خاصى به مغز جوان دارد! همه روز و هميشه. بنابراين هر جا ديديد سخن از تخدير مغزها در ميان است و گفتگو از مسائلى است كه بطور مستقيم و يا غير مستقيم در رابطه با از كار انداختن مغزهاى متفكر و آگاه مى باشد بدانيد در آنجا استعمار حضور دارد، در شكل مرئى يا در اشكال نامرئى.
نخستين گام در برنامه هاى استعمارى، كشتن «تفكر» و «انديشه» است، و اين انديشه كُشى، گاه از طريق خالى كردن فرهنگ اجتماعى از محتوی است، و گاه از طريق توجّه دادن به مسائل حاشيه اى و دور ساختن از متن زندگى، و سرانجام دگرگون ساختن «ارزشها» است، تا آنجا كه جامعه در تشخيص آنچه حقّ مُسلَّم او است و آنچه مايه افتخار و استقلال و آزادى او است گرفتار اشتباه شود و چيزهاى ديگرى را كه مطلقا بى ارزش يا كم ارزش است بجاى آن بپذيرد. و به همين دليل انديشمندانِ راستين و اصيل را در جوامع استعمار زده جائى نيست، بايد در گوشه زندانها بپوسند و يا در گوشه اى بى نام و نشان همچون مردگان به دست فراموشى سپرده شوند؛ امّا انديشمندانِ قلابى و بى ريشه، شخصيّت هاى كاذب و دروغينِ ميدان دار جامعه هستند، و بر سر همه زبانها، و حاضر در تمام وسائل ارتباط جمعى راديو و تلويزيون ها و مطبوعات. گاهى فكر مى كنم راستى كجا رفتند، قهرمانان زمان آريا مهرى؟ و انديشمندان دربارى؟ و هنرمندان شاهنشاهى؟ همانها كه «مردم» مجبور بودند صبح را با نام آنان از خواب برخيزند، و شب را با نام آنها به خواب روند؟ آنها همانجا رفتند كه نام آوران عصر جاهليّتِ عرب بعد از ظهور اسلام، «همانجا كه عرب نيزه انداخت»!
2. ايجاد وابستگيها!
دومين ويژگى استعمار، تقويت و توسعه روز افزون «وابستگي ها» است، خواه از نظر صنايع و كشاورزى و دامدارى باشد، خواه در عالَم سياست و دسته بندي هاى بلوكى و ساختن اقمار. هر جا سياستِ وابسته، صنايعِ وابسته، فرهنگِ وابسته، ارتشِ وابسته، و خلاصه زندگى وابسته است. در آنجا شيطانِ بزرگِ استعمار حضور دارد، به صورت مرئى يا مرموز و نامرئى، و آنجا كه سخن از طرد وابستگي ها است، سخن از طرد اين «شيطانِ رجيم» است و داستان «بسم الله است و غول بيابانى»!
3. دامن زدن به نفاق
ويژگى مهم ديگرى كه مى توان به آسانى استعمار را با آن در هر لباسى شناخت، دعوت به «تفرقه و پراكندگى»، و «تضادّ»، و «اختلاف طبقاتى»، و هر چيز كه سرچشمه شكاف و جدائى گردد، و آنجا كه سخن از وحدت و نزديكى و كم كردن فاصله ها، و برادرى و صميميت است استعمار به شدّت از آن متنفّر است و حتى از آن بر خود مى لرزد. فكر مى كنم با اين نشانه هاى سه گانه قطع نظر از نشانه هاى ديگر به سهولت و راحتى مى توان اين شيطانِ هزار چهره را در تمام قيافه هايش بشناسيم و درست انگشت روى دستياران و كارگردان هايش بگذاريم.
مى توانيم بدانيم رهبرى كه در سخنانش مرتبا روى «قيام به تفكّر» تكيه مى كند و دائما براى نفى وابستگي ها مى كوشد، و هميشه مردم را به وحدت كلمه دعوت مى كند يك رهبر ضد استعمارى است؛ امّا آنها كه فرهنگ ما را به ابتذال كشيدند و از محتوی خالى كردند، مراكز بزرگِ دانشِ ما را تبديل به ميدانِ مسابقه اى براى «اخذ مدرك» آنهم مدركى كه فقط نشانه انباشتن يك مشت فرمول در مغز بود، كردند، هر گونه فعاليت سياسى و اجتماعى سازنده را براى دانشگاهيان با استفاده از حضور دائمى گاردهاى مسلَّحشان تحريم كردند، آنها كه هر روز قرارداد تازه اى كه ما را به غارتگرانِ جهانى وابسته تر مى ساخت منعقد مى ساختند. زنجيرهاى وابستگى را سال به سال محكم تر مى نمودند. آنها كه دانشگاه را از مسجد و مسجد را از دانشگاه، جوانها را از بزرگسالان و گروه ها را از يكديگر جدا ساخته بودند، و هر اجتماعى را كه روزنه اى بسوى وحدت بود با قدرت اهريمنى شان از هم مى پاشيدند ... اينها عوامل و پادوهاى استعمار بودند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.