پاسخ اجمالی:
مولوی در اشعار خود تمثیلهای زیبایی به کار برده و بسیاری از علمای علم اخلاق از تمثیلهای او استفاده می کنند؛ اما بخاطر انحرافاتی که در برخی اشعار او وجود دارد علما با گرفتن بزرگداشت برای او مخالفت کرده اند. مولوی علاوه بر اخلاق متکبرانه صوفیانه خود، دربرابر پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نیز اشعار سخیفی دارد و گاهی نیز به تمجید معاویه و شیطان می پردازد. همچنین عقایدی خلاف شرع و قرآن اتخاذ کرده که باعث می شود علما در مورد او احتیاط کنند و با برخی از افکار و اشعار او مخالفت ورزند.
پاسخ تفصیلی:
مولانا جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی از شاعران قرن هفتم هجری قمری است. او در اشعار خود خصوصا در موضوعات اخلاقی تمثیل های زیبایی به کار برده و بسیاری از علمای علم اخلاق از تمثیل های او استفاده می کنند. به عنوان مثال آیت الله مکارم شیرازی(مد ظله) بارها در موضوعات مختلف از اشعار و تمثیل های او استفاده کرده است از جمله:
1) در مورد شرکت در مجالس خوشگذرانی و لهو و لعب معتقدند: اين چه آتشى است كه با پرداختن به شكم و شهوت به جان خود مى اندازيم كه دودش بعدها در چشم ما مى رود و به قول مولوى:
آتشش پنهان و ذوقش آشكار*** دود او ظاهر شود پايان كار(1)
2) در مورد گناه زبان این گونه به اشعار مولوی استناد می کنند:
اين زبان چون سنگ و فم آهن وش است *** آنچه بجهد از زبان چون آتش است
سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف *** گه ز روى نَقل و گه از روى لاف
زانكه تاريك است و از هرسو پنبه زار *** در ميان پنبه چون باشد شرار
ظالم آن قومى كه چشمان دوختند *** وز سخنها عالمى را سوختند
عالمى را يك سخن ويران كند *** روبهان مرده را شيران كند(2)
3) در مورد ضرورت مبارزه با نفس نیز به این شعر مولوی استناد می کنند:
نفْس اژدهاست او كى مرده است *** از غم بى آلتى افسرده است(3)
4) آیت الله مکارم شیرازی(مد ظله) وقتی به اخلاص امام علی(علیه السلام) در جنگ خندق اشاره می کند مولوی را شاعری زبردست توصیف نموده و می گوید: شاعر زبر دست فارسى زبان، مولانا جلالالدّين بلخى، درباره داستان فوق چنين سروده است:
از على آموز اخلاص عمل *** شير حق را دان منزّه از دغل
در غزا بر پهلوانى دست يافت *** زود شمشيرى بر آورد و شتافت
او خدو انداخت بر روى على *** افتخار هر نبىّ و هر ولىّ
او خدو انداخت بر رويى كه ماه *** سجده آرد پيش او در سجده گاه
در زمان شمشير انداخت آن على *** كرد او اندر عزايش كاهلى
گشت حيران آن مبارز زين عمل *** از نمودن عفو و رحم بى محل
گفت: بر من تيغ تيز افراشتى *** از چه افكندى مرا بگذاشتى
سپس از زبان حضرت على(عليه السلام) مى گويد:
گفت من تيغ از پى حق مى زنم *** بنده حقّم نه مأمور تنم
شير حقّم نيستم شير هوا *** فعل من بر دين من باشد گوا...(4)
بنابر این علمای شیعه با همه افکار و اشعار او مخالفت ندارند و حتی خودشان بارها از آنها استفاده کرده و مولوی را به خاطر تمثیلهای زیبای او ستوده اند؛ اما بخاطر انحرافاتی که در برخی اشعار او وجود دارد علما با گرفتن بزرگداشت برای او مخالفت کرده اند. مولوی به خاطر تفکر صوفیانه ای که داشت در برخی مسائل دچار انحراف بود و مخالفت علما در حقیقت مخالفت با «ترویج تفکر تصوف» به عنوان «خطی انحرافی در معنویت گرایی» می باشد، نه مخالفت با مولوی.
بسیاری از تعلیمات اهل تصوف با قرآن و حديث و سيره پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) و امامان معصوم(عليهم السلام) و ياران آنها سازگار نيست و آنچه خلافكارى صوفيان را بزرگ تر گردانيده آن است كه دست بردهايى در اسلام كرده و گويا خواسته اند تا بتوانند به اسلام رنگ صوفي گرى بزنند و به جاى آنكه خود پيرو اسلام باشند، اسلام را پيرو خود سازند. از برجسته ترین انحرافات آنها می توان به مسأله حلول و اتحاد، پرداختن به اذکار اختراعی و حتی مخالف با شرع اشاره کرد.(5)
اگر كسى بخواهد خلاف هاى صوفيان را بنويسد كتاب بزرگى خواهد بود. اين است كه پيشوايان دين كه حافظان دين و نگهبانان اعتقاد و ايمان مردم هستند با بدعت صوفي گرى مبارزه كرده اند و شيعيان و پيروان خود را از پيروى صوفيان بر حذر داشته اند.
براى پى بردن به ماهيت صوفيه كافى است رواياتى را كه از رسول اكرم(صلى الله عليه و آله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) وارد شده است ملاحظه كنيم چنان که صاحب «وسائل الشيعه» مرحوم شيخ حرّ عاملى در كتاب «الاثنى عشريه» ده ها روايت در مذمّت صوفيه نقل كرده است. به عنوان نمونه برخی از این روایات را ذکر می کنیم:
الف) پيامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در روایتی پديد آمدن اين گروه را خبر داده و فرموده اند: «لاتقوم السَّاعَةَ عَلَيَّ أُمَّتِي حتي يَقُومُ قَوْمٌ مِنْ أُمَّتِي اسْمُهُمْ الصوفيه لَيْسُوا مِنِّي...»(6)؛ (روز قيامت بر پا نشود تا آنكه قومى از امت من به نام «صوفيه» برخيزند آنها بهره اى از دين من ندارند...).
ب) پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) در روايتى از لعن ملائكه بر اين گروه خبر داده است آنجا كه در اثناى سفارش هاى خود به ابوذر فرمودند: «فِي وَصِيَّتِهِ لَهُ قَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ يَلْبَسُونَ الصُّوفَ فِي صَيْفِهِمْ وَ شِتَائِهِمْ يَرَوْنَ أَنَّ لَهُمُ الْفَضْلَ بِذَلِكَ عَلَى غَيْرِهِمْ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمْ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض»(7)؛ (اى ابوذر! در آخرالزمان قومى پديد مى آيد كه در تابستان و زمستان لباس پشمينه مى پوشند و اين عمل را براى خود فضيلت و نشانه زهد و پارسايى مى دانند آنان را فرشتگان آسمان و زمين لعن مى كنند).
ج) به سند صحيح از بزنطى و اسماعيل بن بزيع از حضرت رضا(عليه السلام) روايت كرده اند كه فرمود: «مَنْ ذُكِرَ عِنْدَهُ الصُّوفِيَّةُ وَ لَمْ يُنْكِرْهُمْ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَلَيْسَ مِنَّا وَ مَنْ أَنْكَرَهُمْ فَكَأَنَّمَا جَاهَدَ الْكُفَّارَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ»(8)؛ (هر كس در نزد او از صوفيه ذكرى بشود و به زبان و دل انكار ايشان ننمايد چنين كسى از ما نيست و هر كس صوفيه را انكار كند مانند آن كسى است كه در راه خدا و در حضور رسول خدا جهاد كرده باشد).
همچمنين علماء و فقهاى بزرگ شيعه كه مرزداران ايمان و اعتقاد مردم مى باشند با اين بدعت آشكار در طول تاريخ به مبارزه برخاسته با نوشتن كتابها و رساله ها عقايد انحرافى آنان را نقد كرده اند.(9)
علامه حلی در مورد صوفیه نقل می کند: «من خودم گروهى از صوفيّه را در كنار قبر امام حسين(عليه السلام) ديدم كه نماز مغرب را همگى- جز يك نفر- به جا آوردند سپس بعد از ساعتى نماز عشاء را خواندند، جز آن يك نفر كه همچنان نشسته بود! سؤال كردم چرا اين شخص نماز نمى خواند؟! گفتند: او چه نيازى به نماز دارد؟ او به حق پيوسته است! آيا جايز است ميان او و خداوند حاجبى ايجاد كرد؟ نماز بين او و پروردگار حاجب است»!(10)
همين معنا در مقدّمه دفتر پنجم مثنوى به شكل ديگرى آمده است: مى گويد: چون رسيدى به مقصود، آن حقيقت است و جهت اين گفته اند: «لَوْ ظَهَرتِ الْحَقائقُ بَطَلَتِ الشَّرايعُ»؛ (هرگاه حقايق ظاهر شود شرايع باطل مى گردد).(11)
مولوی در برابر پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) نیز اشعار سخیفی دارد و گاهی نیز به تمجید معاویه و شیطان می پردازد. همچنین عقایدی خلاف شرع و قرآن اتخاذ کرده که باعث می شود علما در مورد او احتیاط کنند و با برخی از افکار و اشعار او مخالفت ورزند. برخی از این انحرافات را برای نمونه بیان می کنیم:
1) در دفتر ششم مثنوی، در مورد حدیث غدیر که بر خلافت و جانشینی امام علی(علیه السلام) دلالت دارد، آن را به دوستی معنی کرده و می گوید:
زین سبب پیغمبر(صلی الله علیه وآله) با اجتهاد *** نام خود و آن علی(علیه السلام) مولا نهاد
گفت هر کس را منم مولا و دوست *** ابن عم من علی(علیه السلام) مولای اوست ...
2) او همچنین سوگواری شیعیان بر امام مظلوم خویش را به باد استهزا گرفته، مى گوید:
روز عاشورا همه اهل حلب *** باب انطاکیه اندر تا به شب
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم *** ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کنند اندر بکا *** شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان *** کز یزید و شمر دید آن خاندان
نعره هاشان مى رود در ویل و وشت *** پر همی گردد همه صحرا و دشت
خفته بودستید تا اکنون شما *** که کنون جامه دریدیت از عزا
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان *** زانک بد مرگیست این خواب گران...
گرچه برخی این اشعار مولوی را نقدی به شیوه عزاداری آن زمان بیان کرده و توجیه می کنند ولی برفرض که این توجیه را بپذیریم، باز هم این گونه به صورت کلی همه عزاداران به باد استهزاء گرفتن قابل پذیرش نیست.
3) مولوی در دفتر دوم مثنوی، معاویه را خال المؤمنین دانسته و درباره او می گوید:
در خبر آمد که خال مؤمنان *** خفته بد در قصر بر بستر ستان
و در ادامه نقل می کند که شیطان معاویه را برای نماز صبح بیدار می کند!
4) از جمله تفکرات خلاف شرع او، دیدگاه او درباره رقص و موسیقی و بی توجهی به حرمت شراب است. به عنوان مثال مناقب العارفین نقل می کند: «علمای شهر که در آن عصر حضور داشتند و هر کدام در علوم مختلف استاد و مورد قبل بودند، به اتفاق نزد عالم بزرگ شهر قونیه، «قاضی سراج الدین» رفتند و از رواج سماع و رباب (توسط مولوی) شکایت کردند…».(12) مولوی هم در پاسخ به اعتراض جماعتی از علما نسبت به شیفتگی وی به «رباب» اظهار می داشت: «اگر «رباب» را که علمای دین حرام کرده بودند به کار آنها می آمد همانند چیزهای دیگر (از مدارس و خوانق و نقود و …) دست از آن می کشیدیم و نثار پیشوایان دین می کردیم. اما چون «رباب» را غریب یافتیم از سر غریب نوازی آن را نواختیم».(13)
5) در مورد اخلاق تند مولوی نیز لازم به ذکر است که او در برخی موارد در مقابل انتقاد دیگران بردباری و تحمل لازم را نداشت و چه بسا با تندی و توهین و دشنام با آنان برخورد می کرد (هر چند از صوفیان و هم مسلکان وی بوده باشد).(14)
داستان شخصی که از مثنوی انتقاد کرده بود – و گفته می شود از اصحاب صدرالدین قونوی بوده است – و آن را از نکات دقیق فنی خالی دانسته و غیر قابل قیاس با نوشته های کسانی چون ابن عربی و قونوی و … معرفی کرده بود و متقابلا جواب تند و دشنام آمیز مولوی … - که در مثنوی منعکس شده است - نمونه ای از برخورد های ستیز آمیز مولوی است:
خر بطی نا گاه از خر خانه ای *** سر برون آورد از طعّانه ای
کاین سخن پستست یعنی مثنوی *** قصه ی پیغمبر است و پیروی…
ای سگ طاعن تو عوعو میکنی *** طعن قرآن را برون شو می کنی... .
6) مولوی همچنین آنقدر به شمس تبریزی تعصب داشت که شراب خواری او را توجیه می کرد و او را خدای خود می دانست و در وصف او این گونه سروده است:
پیر من و مراد مـن، درد مـن و دوای مـن *** فاش بگفتم این سخن، شمس من و خدای من.(15)
حتی اگر تعبیر او از خدا را توجیه کنیم، بازهم این تعصب بیش از حد به شمس قابل پذیرش نیست.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.