پاسخ اجمالی:
بى شك آزار هيچ انسانى بدون دليل جايز نيست و نمى توان كسى را براى گرفتن اقرار تحت فشار قرار داد و هر گونه اقراري كه از طريق تهديد و ضرب و شكنجه گرفته شود بى اعتبار است و هيچ ارزش شرعى و قانونى ندارد. على(ع) مى فرمايد: «كسى كه هنگام برهنه كردن او يا ترساندن يا حبس و تهديد اقرار كند حدّى بر او نيست!»؛ البته تهديد كردن اشكالي ندارد. مانند تهديد «ساره» - زني كه قصد جاسوسي پیامبر(ص) را داشت - از سوي امام علي(ع).
پاسخ تفصیلی:
بى شك آزار هيچ انسانى بى دليل جايز نيست و نمى توان كسى را براى گرفتن اقرار تحت فشار قرار داد و هر گونه اقراري كه از طريق تهديد و ضرب و شكنجه گرفته شود بى اعتبار است و هيچ ارزش شرعى و قانونى ندارد.
در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ اَقَرَّ عِنْدَ تَجْرِيدٍ اَوْ تَخْوِيفٍ اَوْ حَبْسٍ اَوْ تَهْدِيدٍ فَلَا حَدَّ عَلَيْهِ»(1)؛ (كسى كه هنگام برهنه كردن او يا ترساندن يا حبس و تهديد اقرار كند حدّى بر او نيست!).
ولى اگر متهم غير از گناهى كه متهم به آن شده و ثابت نگرديده گناه واضح ديگرى مرتكب شده باشد، مى توان او را به خاطر آن تعزير كرد؛ مثل اينكه سارقى را به هنگام ورود در خانه ديگرى دستگير كنند در حالى كه سرقت او ثابت نشده باشد؛ حال اگر او را به خاطر ورود بدون اجازه در خانه ديگرى تعزير نمايند و او به گمان اينكه تحت فشار قرار گرفته اعترافاتى كند و از قراين، صدق آن اعترافات ثابت شود ـ مثل اينكه اجناس مسروقه را با نشانى هايى كه او داده است پيدا كنند ـ اين اعتراف مى تواند داراى ارزش باشد؛ چرا كه قرائن قطعيه نشان داده كه اعترافى است مطابق با واقع و مقرون به صحّت.
در مورد جاسوسان بيگانه نيز مى توان از اين طريق استفاده كرد؛ حتّى اگر كار خلاف قطعى انجام نگرفته باشد؛ ولى حاكم شرع يقين يا ظنّ قوى دارد كه نزد او اطلاعات بسيار مهمى است كه در سرنوشت كشور، اسلام و مسلمين دخالت دارد، در چنين حالى مى توان او را تحت فشار قرار داد؛ البته فشارهايى كه ضدّ انسانى نباشد.
در داستان «حاطِب بن اَبى بَلْتَعَه» آمده كه وقتى «ساره» زن جاسوس حاضر نشد نامه اى را كه با خود براى اهل مكّه داشت تسليم على(عليه السلام) كند و قوياً آن را انكار مى كرد آن حضرت به روى او شمشير كشيد و او را سخت ترسانيد كه اگر نامه را ندهى تو را به قتل مى رسانم، او هم ترسيد و نامه را از لابلاى موهايش بيرون آورد و تسليم كرد؛ اين اعتراف از طريق فشار روحى به دست آمد و مقرون به صحّت بود.
معلوم است اين گونه فشارها در اين گونه موارد نه برخلاف عقل است و نه برخلاف شرع؛ چرا كه اهميّت مسأله در حدّى است كه اين مقدار فشار را تجويز مى كند و در همان داستان اگر خبر آمادگى پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى فتح مكّه به مشركان قريش مى رسيد بى شك خونريزى وسيعى در آن شهر به راه مى افتاد، بى آنكه نتيجه جنگ تغيير كند.
در داستان قضاوت هاى على(عليه السلام) نيز موارد متعدّدى مى يابيم كه در بعضى از موارد كه مسأله مهمى مطرح بوده و مجرمان حاضر به اقرار نبوده اند، امام با فشارهايى شبيه آنچه در بالا آمد مطلب را كشف مى فرمود؛ مثلا در داستان معروف دو نفر كه با هم دعوا داشتند و هر يك ادعا مى كرد او آقا است و ديگرى غلام اوست، امام فرمود: دو سوراخ در ديوار ايجاد كنند و هر كدام از آنها سر خود را در يكى از آن سوراخ نمايند و على(عليه السلام) فرمود: اى قنبر شمشير رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را بياور و آن را در دست بگير و گردن غلام را بزن!
آن كس كه واقعاً غلام بود ناگهان متوحش شد و سر خود را بيرون كشيد، على(عليه السلام) به او فرمود: مگر تو نگفتى كه غلام نيستى و مولا هستى؟! او چاره اى جز اقرار و اعتراف به حق نديد.(2)
شك نيست كه اين فشار، سبب ناراحتى غلام شد؛ ولى براى كشف يك واقعيّت مهم حقوقى اين مقدار فشار مجاز است، در مسائل اطلاعاتى نيز مطلب همين گونه است، بلكه از آن برتر و بالاتر مى باشد. به تعبير ديگر قانون اهم و مهم و تزاحم واجبات و محرمات، اين فشار و مانند آن را در اين گونه مسائل مجاز مى شمرد. ولى هرگز نبايد با اين بهانه اجازه داد كه از اين قانون سوء استفاده شود و افراد متهم را تحت فشارهاى شديد و شكنجه هاى طاقت فرسا قرار دهند و يا با كمترين سوء ظن استفاده از اين استثنا را براى خود مباح بشمرند.
نبايد فراموش كرد اين، يك استثناء است و جز در موارد ضرورت آن هم با رعايت جهات انسانى در كم و كيف آن نبايد مورد استفاده قرار گيرد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.