پاسخ اجمالی:
قرآن درباره «اهل كتاب» مي فرمايد: «با كسانى از اهل كتاب كه نه ايمان به خدا و نه به روز جزا دارند و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مى شمرند، و نه آيين حق را مى پذيرند پيكار كنيد تا زمانى كه «جزيه» را به دست خود با خضوع و تسليم بپردازند». علت لحن شديد آيه به خاطر آن است كه اهل كتاب به خصوص «يهود» موضع بسيار سختى در برابر اسلام داشتند و در جنگ احزاب و پاره اى از جنگ ها با ديگر دشمنان هم آواز شدند و در برابر مسلمين ايستادند و توطئه قتل پيامبر(ص) را چيدند و براى مشركان جاسوسى كردند.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در سوره «توبه» بعد از بيان دستورهاى لازم نسبت به مشركان و بت پرستان به سراغ كفّار اهل كتاب(يهود و نصارى) مى رود و مى گويد: (با كسانى از اهل كتاب كه نه ايمان به خدا و نه به روز جزا دارند و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مى شمرند، و نه آيين حق را مى پذيرند پيكار كنيد تا زمانى كه «جزيه» را به دست خود با خضوع و تسليم بپردازند)؛ «قَاتِلُوا الَّذِينَ لَايُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ لَا بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَ لَا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَايَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ اُوتُوا الْكِتَابَ حَتّى يُعْطوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ».(1)
به يقين لحن اين آيه در مورد «اهل كتاب» شديد است. اين، به خاطر آن است كه اهل كتاب به خصوص «يهود» موضع بسيار سختى در برابر اسلام داشته اند، در جنگ احزاب و پاره اى از جنگ ها با دشمنان ديگر هم آواز شدند به علاوه در بعضى از جنگ ها مانند خيبر در برابر مسلمين ايستادند و توطئه قتل پيامبر(صلى الله عليه وآله) را چيدند و براى مشركان جاسوسى كردند.
با توجّه به اينكه آيه فوق از آيات سوره «توبه» است و مى دانيم سوره «توبه» در سال نهم هجرت نازل شده در آن هنگام كه مسلمانان غزوات اسلامى را پشت سر گذارده بودند و لازم بود اسلام موضع خود را در برابر همه مخالفان مشخص كند؛ نخست به مشركان اخطار كرد كه وضع خود را مشخص كنند، در برابر آنها كه پيمان خود را شكسته بودند اعلان جهاد داد مگر اينكه تسليم شوند، و در مورد آنها كه به عهد خود وفادار بودند، وفادارى تا پايان مدّت قرارداد را اعلام نمود(اين مطلب در آيات نخستين سوره منعكس است).
سپس به اهل كتاب كه دائماً با مشركان همكارى داشتند در آيه مورد بحث، اعلام جنگ مى نمايد و آنها را با سه جمله توصيف مى كند:
نخست اينكه: (آنها نه به خدا ايمان دارند و نه به روز جزاء)؛ «لَا يُؤمِنُونَ بِاللهِ وَ لَا بِالْيَوْمِ الآخِرِ».
درست است كه ظاهراً يهود و نصارى، مبدأ و معاد را پذيرفتند؛ ولى آنها را با خرافات آلوده ساخته، از توحيد روى برتافته و به تثليت و شرك روى آوردند و معاد را غالباً منحصر در معاد روحانى مى دانستند و مهم تر اينكه ايمان به مبدأ و معاد، بازتابى در اعمالشان نداشت و آلودگى آنان به حدّى بود كه گويى ايمان به مبدأ و معاد ندارند.
دوّم اينكه: (آنها حرام الهى را حرام نمى شمردند)؛ «وَ لَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللهُ وَ رَسُولُهُ».
تاريخ گواهى مى دهد كه آنها در عمل غالباً پايبند به محرمات نبودند و گناهانى را مرتكب مى شدند كه در همه شرايع آسمانى حرام شناخته شده بود و دين خدا تنها به صورت تشريفات در ميان آنها بود(همان گونه كه امروز دين در ميان آنها فقط يك مسأله شخصى شناخته مى شود و در نيايش هاى هفتگى و بعضى مسائل اخلاقى خلاصه مى گردد و مطلقاً بازتابى در زندگى اجتماعى آنها ندارد، به عنوان نمونه صهيونيست ها براى رسيدن به منافع خود از هيچ جنايتى ابا ندارند).
در سوّمين توصيف مى گويد: (آنها بطور كلّى آيين حق را قبول ندارند)؛ «وَ لَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ» چرا كه مفهوم دين را به كلّى دگرگون ساخته و آن را از مسائل اساسى بشرى بكلى بيرون برده و با خرافات آميخته بودند. اين سه توصيف در واقع لازم و ملزوم يكديگرند و همين ها بود كه آنها را به مقابله با اسلام و انواع كارشكنى ها دعوت مى كرد. ولى با اين حال در پايان آيه راه آشتى و صلح را به روى آنها مى گشايد و مى گويد: «حَتى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ»؛ (تا زمانى كه جزيه[ماليات] سرانه را با خضوع بپردازند).
راغب در «مفردات» مى گويد: «جزيه چيزى است كه از اهل ذمّه [غير مسلمانانى كه با مسلمانان پيمان همزيستى دارند و در داخل كشورهاى اسلامى زندگى مى كنند] گرفته مى شود، و نامگذارى آن به اين نام به خاطر آن است كه به منزله جزا و پاداشى است كه در برابر حفظ جان [و مالشان] مى پردازند».
در كتاب «التّحقيق» آمده است كه: «جزيه به معنى نوعى از جزاء و پاداش است و آن، همان چيزى است كه از غير مسلمانان گرفته مى شود».
به هر حال ريشه اصلى آن، همان «جزاء» است؛ به خاطر اينكه پولى كه آنها مى پردازند رايگان و بدون عوض نيست، بلكه حكومت اسلامى موظّف است در برابر آن از مال و جان و ناموس آنها دفاع كند و امنيت كامل را براى آنان فراهم سازد.
بعضى نيز احتمال داده اند كه از مادّه «جزء» باشد؛ چرا كه جزيه معمولا مقدار كمى از مال است كه سالانه نسبت به هر فرد، پرداخته مى شود.
تعبير به «عَنْ يَد»؛ (با دست خود) اشاره به اين است كه «جزيه» را بايد شخصاً بپردازند، و نمى توانند وكيلى براى پرداخت آن انتخاب كنند؛ ولى بعضى معتقدند كه اين تعبير اشاره به اين است كه جزيه بايد نقدى باشد؛ بنابراين مى توانند وكيل و نماينده اى براى پرداخت آن انتخاب كنند ولى بايد نقداً باشد نه نسيه، يا اينكه منظور اين است كه «جزيه» را تنها بايد از اغنياء گرفت و فقرا از پرداختن اين ماليات اسلامى معاف اند.
هر كدام از اين معانى سه گانه كه باشد مشكلى در اصل مسئله ايجاد نمى كند هر چند جمع هر سه معنى نيز ممكن است.
و امّا تعبير به «صاغِرون» كه مورد تفسيرها و برداشت هاى نامناسبى قرار گرفته در اصل از مادّه «صِغَر» (بر وزن پسر) به معنى كوچك شدن و خضوع كردن است، و منظور اين است كه پرداختن جزيه بايد به عنوان خضوع و احترام نسبت به اسلام و مسلمين و مقررّات حكومت اسلامى باشد و به تعبير ديگر نشانه اى براى همزيستى مسالمت آميز و قبول موقعيّت يك اقليت سالم و محترم در برابر اكثريّت بوده باشد.
و اينكه بعضى از مفسّران آن را به مفهوم «تحقير و توهين و اهانت و سخريه اهل كتاب» تفسير كرده اند، نه از مفهوم لغوى كلمه استفاده مى شود، نه با روح تعليمات اسلام سازگار است و نه با ساير دستوراتى كه درباره طرز رفتار با اقليّت هاى مذهبى به ما رسيده است تطبيق مى كند، در واقع ذهنيّت خاصّ خودشان را بر آيه تحميل كرده اند.
و از اينجا روشن مى شود جنجالى كه بعضى درباره اين جمله از آيه به راه انداخته اند و آن را مخالف شئون انسانى و آيين همزيستى مسالمت آميز دانسته اند جنجال بى اساسى است.
اين نكته نيز قابل توجّه است كه «جزيه» معمولا مبلغ بسيار كمى بوده است كه در مقابل مسئوليتى كه مسلمين در برابر حفظ جان و مال و ناموس اهل كتاب داشتند پرداخت مى گرديد و مطابق بعضى از روايات گاهى در حدود يك دينار در سال بود! حتّى آنها كه قادر بر پرداخت اين مبلغ نبودند معاف مى شدند (قبلا گفته شد بعضى جمله «عَنْ يَد» را اشاره به آن مى دانند).(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.