پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) با اشاره به نزدیک بودن مرگ به اصحاب خود می فرماید: «به خدا سوگند پايان كار جز مرگ نيست، مرگى كه مناديش همه را به سرعت پيش مى برد». در واقع فرشته مرگ در کمین نشسته و در انتظار فرمان خداست. سپس مى فرمايد: «انبوه زندگان تو را فريب ندهند، با اين كه به چشم ديدى، افرادی بر اثر آرزوهاى طولانى و دور شمردن اجل، خود را در امان دانستند، ديدى چه سان مرگ آنان را از وطنشان بيرون راند». اما انسان هنگامى بیدار مى شود كه سيلى اجل بر صورت او نواخته شده، و پرونده اعمالش بسته شده است.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(عليه السلام) در بخشی از كلمات پر معنى خود در خطبه 132 نهج البلاغه همگان را هشدار مى دهد كه اين زندگى به هر حال پايان مى گيرد و دير يا زود ـ كه در هر حال زود است ـ بايد از اين جهان رخت بر بندد و به سراى جاويدان عزيمت كند و در برابر اعمال خويش، قرار گيرد مى فرمايد: (به خدا سوگند اين را كه مى گويم جدّى است نه شوخى و بازى، واقعيت است، نه دروغ، و آن اين كه چيزى جز مرگ در پايان كار نيست همان مرگى كه مناديش بانگ خود را به گوش همگان رسانده و ساربانش با آواز حدى همه را به سرعت پيش مى برد)؛ «فَإنَّهُ وَ اللهِ الْجِدُّ لَا اللَّعِبُ، وَ الْحَقُّ لَا الْكَذِبُ وَ مَا هُوَ إلَّا الْمَوْتُ أَسْمَعَ دَاعِيهِ(1)وَ أَعْجَلَ حَادِيهِ(2)».
از آن جا كه مرگ براى همه انسانها يك واقعيت اجتناب ناپذير و قطعى است امام(عليه السلام) سخنش را در اين جا با انواع تأكيدها ـ كه به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه به ده نوع مى رسد ـ مؤكد ساخته است(3)، به اين ترتيب مى فرمايد: «صداى منادى مرگ از هر سو به گوش مى رسد، و بانگ «الرحيل» فضاى جهان را پر كرده، و فرشته مرگ، پير و جوان و كودك را نمى شناسد و در كنار همه كمين كرده و در انتظار فرمان خداست».
سپس مى فرمايد: (حال كه چنين است انبوه زندگان تو را فريب ندهند و از خود غافل نسازند، با اين كه افرادى را پيش از خود به چشم ديدى، از كسانى كه ثروتها جمع آورى كردند و از فقر و بيچارگى پرهيز داشتند و بر اثر آرزوهاى طولانى و دور شمردن اجل، خود را در امان دانستند، ديدى مرگ چه سان بر آنها فرود آمد و آنان را از وطنشان بيرون راند و از جايگاه امنشان برگرفت؟!)؛ «فَلَا يَغُرَّنَّكَ سَوَادُ النّاسِ مِنْ نَفْسِكَ، وَ قَدْ رَأَيْتَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِمَّنْ جَمَعَ الْمَالَ وَ حَذِرَ الاَقْلَالَ، وَ أَمِنَ الْعَوَاقِبَ ـ طُولَ أَمَلٍ و اسْتِبْعَادَ أَجَلٍ ـ كَيْفَ نَزَلَ بِهِ الْمَوتُ فَأَزْعَجَهُ(4)عَنْ وَطَنِهِ، وَ أَخَذَهُ مِنْ مَأْمَنِهِ».
جمله «فَلَا يَغُرَّنَّكَ سَوَادُ النّاسِ»، دو معنا مى تواند داشته باشد: نخست اين كه؛ اگر توده هاى مردم را مى بينى كه زنده و سالمند، تو را فريب ندهند و از مرگ غافل نسازند، ديگر اين كه؛ توده هاى مردم تو را وسوسه نكنند و فريب ندهند كه به فكر زندگى باش، نه به فكر مرگ.
مفهوم جمله «حَذِرَ الاَقْلَالَ»، در اين جا اين است كه: با جمع كردن اموال خود را از فقر به گمان خويش دور ساختند.
مفهوم جمله «أَمِنَ الْعَوَاقِبَ»، اين است كه به خاطر آرزوهاى دور و دراز و اين كه هنوز براى مردن زود است خود را از عاقبت كار در امان مى پنداشتند، ولى على رغم همه اين آرزوها و پندارها، ناگهان مرگ بر سر آنها فرود آمد و با شتاب و شدّت آنها را از وطن مألوفشان خارج ساخت، و از جايگاه امنشان بيرون راند.
در ادامه اين سخن، مى فرمايد: (اين در حالى بود كه آنها را بر چوبه هاى مرگ و تابوت حمل مى كردند و مردان، آنها را دست به دست، بر دوش مى بردند و با سر انگشتان نگاه مى داشتند[گويى از گرفتن تابوتِ آنها با تمام دست خود نفرت و وحشت داشتند!])؛ «مَحْمُولاً عَلَى أَعْوَادِ الْمَنَايَا يَتَعَاطَى بِهِ الرِّجَالُ، الرِّجَالَ حَمْلاً عَلَى الْمَنَاكِبِ وَ إمْسَاكاً بِالاَنَامِلِ».
امام(عليه السلام) در اين تعبيرات صريح، گويا و تكان دهنده، پايان زندگى ثروتمندان بى خيال و مغروران جاه و جلال را، مخصوصاً به هنگام مرگ ناگهانى، به بهترين وجهى ترسيم فرموده، تعبيراتى كه پرده هاى غفلت را از مقابل چشم انسان دور مى سازد، و هر شنونده اى را از خواب بى خبرى بيدار مى كند، و به راستى اگر هاديان راه و معلّمان انسانها، گهگاه با اين گونه عبارات بانگ بيدار باش سر ندهند معلوم نيست عاقبتِ كارِ انسان به كجا برسد.
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن، همين معنا را در لباس جالب ديگرى پوشانده، و به همگان چنين مى فرمايد: (آيا نديديد كسانى را كه آرزوهاى دراز داشتند و كاخ هاى رفيع و استوار بنا كردند، و اموال فراوانى گرد آوردند، چگونه خانه هايشان گورستان شد و آنچه را جمع كرده بودند بر باد رفت و از چنگ شان خارج شد؟ اموالشان به دست وارثان افتاد، و همسرانشان در اختيار ديگران قرار گرفتند!)؛ «أَمَا رَأَيْتُمُ الَّذِينَ يَأْمُلُونَ بَعِيداً، وَ يَبْنُونَ مَشِيداً(5)وَ يَجْمَعُونَ كَثِيراً! كَيْفَ أَصْبَحَتْ بُيُوتُهُمْ قُبُوراً، وَ مَا جَمَعُوا بُوراً؛ وَ صَارَتْ أَمْوَالُهُمْ لِلْوَارِثِينَ، وَ أَزْوَاجُهُمْ لِقَوْمٍ آخَرِينَ».
سپس مى فرمايد: (و از همه اسفناكتر اين كه نه مى توانند چيزى بر حسنات خود بيفزايند، و نه از گناهان خود توبه كنند!)؛ «لَا فِي حَسَنَةٍ يَزِيدُونَ، وَ لَا مِنْ سَيِّئَةٍ يَسْتَعْتِبُونَ!».
آرى ! هنگامى انسان از خواب غفلت بيدار مى شود كه سيلى اجل بر صورت او نواخته شود، و در آن لحظه پرونده هاى اعمال را به كلّى مى بندند، نه چيزى بر حسنات، مى توان افزود و نه چيزى از سيئات، مى توان كاست. اگر تمام زندگى انسان را از او مى گرفتند ولى پرونده هاى اعمال گشوده بود و راه براى جبران باز بود غصّه اى نداشت؛ غم و اندوه بى پايان، آن زمان وجود انسان را فرا مى گيرد كه راه را براى جبران گذشته، به كلّى بسته ببيند.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.