پاسخ اجمالی:
امام(ع) در توصیف این افراد مي فرمايد: «[او] خود را عالم خوانده اما عالم نيست و نادانى ها را از جمعى نادان فرا گرفته است و دام هايى از طناب هاى فريب را بر سر راه مردم نصب كرده و قرآن را بر اميالش تطبيق داده است. مردم را در برابر گناهان بزرگ، ايمنى مى بخشد و ادّعا مى كند كه از شبهات اجتناب مى ورزد؛ اما در آن غوطه ور است و ادّعا مى كند از بدعتها دور است؛ اما در ميان آنهاست. چهره اش انسان؛ ولى قلبش حيوان است و راه هدايت را نمى شناسد و طريق گمراهى را درك نمى كند و [در واقع] مرده اى است در ميان زندگان».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(عليه السلام) در بخشی از خطبه 87 نهج البلاغه، بيش از «ده وصف» از اوصاف گمراهان عالم نما را برشمرده و داد سخن در معرّفى آنان داده است؛ نخست مى فرمايد: (و ديگرى خويش را عالم خوانده، در صورتى كه عالم نيست)؛ «وَ آخَرُ قَدْ تُسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ».
در دومين وصف مى فرمايد: (او يك سلسله نادانى ها را از جمعى نادان فرا گرفته و مطالبى گمراه كننده از گمراهانى آموخته است)؛ «فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ».
در سومين وصف، مى افزايد: (او دام هايى از طناب هاى فريب و گفته هاى باطل بر سر راه مردم نصب كرده است [تا از اين طريق، صيدهاى خود را به دام افكند])؛ «وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً(1)مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ».
اين موضوع، مصداق هاى زيادى در طول تاريخ و در هر عصر و زمان داشته است كه با دامِ دين، افراد را فريب داده اند؛ همان گونه كه على(عليه السلام) در خبرى درباره «عبداللّه بن زبير» مى فرمايد: «يَنْصِبُ حِبَالَةَ الدِّينِ لاِصْطِيَادِ الدُّنْيَا»(2)؛ (او دين خدا را دام كرده تا دنيا را صيد كند [امام اين سخن را زمانى فرمود كه هنوز ماهيّت عبداللّه بن زبير كاملاً آشكار نشده بود]).
در چهارمين وصف مى فرمايد: ([اين عالم نماى گمراه] قرآن را بر اميال و خواسته هاى خود، تطبيق داده و حق را مطابق هوس هاى خويش تفسير كرده است)؛ «قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ».
در واقع براى شناخت عالمان مُخلص، از عالم نماهاى حيله گر و فريب كار، نشانه اى بهتر از اين نيست. آن كس كه «قرآن را پيشواى خود قرار داده» در صفِ «علماى مخلص» است و آن كس كه «خود را پيشواى قرآن قرار مى دهد» و سعى دارد با «تفسير به رأى» و توجيهات باطل، قرآن را بر خواسته هاى دل خويش تطبيق دهد، «عالم نمايى» است خطرناك و فريبكار.
در پنجمين وصف مى فرمايد: (او مردم را در برابر گناهان بزرگ، ايمنى مى بخشد و جرايم سنگين را در نظرها سبك جلوه مى دهد)؛ «يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ».
در هر جامعه اى گروه عظيمى هستند كه مى خواهند ظاهراً ديندار باشند، ولى در باطن آزاد؛ دنبال كسى مى گردند كه گناهان بزرگ را كوچك بشمرد و در مسأله ديندارى، تنها به تشريفات و پوسته ها قناعت كند. اينجاست كه عالم نمايانِ فريبكار، با درك اين معنا به سراغ بهره بردارى از آن گروه مى روند.
در ششمين وصف مى فرمايد: ([اين عالم نماى گمراه] ادّعا مى كند كه من از شُبهات اجتناب مى ورزم؛ در حالى كه در آن غوطه ور است)؛ «يَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبَهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ».
اين رياكارِ شيّاد، در برابر توده مردم چنان اِبراز تقوا و پاكى مى كند كه مى گويد: «نه تنها از حرام پرهيز دارم كه از شبهات نيز بيزارم»؛ در حالى كه زندگى او مملوّ از شبهات و فراتر از آن، محرّماتِ آشكار است.
«شُبهات» به امورى گفته مى شود كه به طور دقيق شناخته شده نيست؛ آيا حرام است يا حلال؟ و به تعبيرى كه در روايت نبوى آمده است: «حَلَالٌ بَيِّنٌ وَ حَرَامٌ بَيِّنٌ وَ شُبَهَاتٌ بَيْنَ ذلِكَ»(3)؛ (بعضى از امور آشكارا حلال و بعضى از امور آشكارا حرام است و شبهات، در ميان اين دو قرار دارد و در واقع، شبهات مرز گناهان است).
در هفتمين وصف مى افزايد: (او ادّعا مى كند من از بدعتها دورى مى كنم، در حالى كه در ميان آنها آرميده است!)؛ «وَ يَقُولُ: أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اِضْطَجَعَ(4)».
اين ادّعا نيز ممكن است از سر فريبكارى يا جهل مركّب باشد و اصولاً ابزار كار عالم نمايان گمراه و فريبكار، چنگ زدن به دامن بدعتها و ترك سنّت هاست تا هواى نفس خويش و هوس هاى شيطانى را در لباس دين به خورد مردم بدهند و اين كار جز از طريق بدعت گذارى، ميسّر نيست.
در هشتمين و نهمين و دهمين وصف كه در واقع به منزله جمع بندى صفات پيشين است (و لذا با فاء تفريع ذكر شده) مى فرمايد: (بنابراين، چهره او چهره انسان است، ولى قلبش قلب حيوان؛ راه هدايت را نمى شناسد تا از آن پيروى كند و طريق گمراهى را درك نمى كند تا از آن بپرهيزد [و ديگران را از آن باز دارد] و او [در حقيقت] مرده اى است در ميان زندگان!)؛ «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ، لَايَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذلِكَ مَيِّتُ الاَحْيَاءِ!».
در واقع آنها مصداق اين آيه شريفه اند كه مى فرمايد: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الاِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَايَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَايُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَايَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالاَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»(5)؛ (به يقين گروه بسيارى از جن و انس را، براى دوزخ آفريديم؛ آنها دل هايي [عقل هايى] دارند كه با آن [انديشه نمى كنند و] نمى فهمند و چشمانى كه با آن نمى بينند و گوش هايى كه با آن نمى شنوند؛ آنها همچون چهارپايانند؛ بلكه گمراه تر! اينان همان غافلانند! چراكه با داشتن همه گونه امكاناتِ هدايت، باز هم گمراهند).(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.