پاسخ اجمالی:
در سوره «يس» سخن از مُهر زدن بر دهان و از كار افتادن موقّت زبان و به سخن درآمدن دست ها و پاها و شهادت آنها بر اعمال انسان است. مسلماً اين مسأله تنها با معاد جسمانى سازگار است وگرنه در معاد روحانى نه دست و پائى در كار است و نه زبان و دهاني و نه سخن گفتني. البته اين شهادت و گواهى ممكن است از طريق دادن قدرت تكلّم به آنها باشد و يا از طريق زبان حال؛ چراكه گوش و چشم و دست و پا و پوست بدن، آثار اعمال را، در خود ضبط و حفظ مى كنند و آن روز كه «يوم البروز» است اين آثار آشكار مى گردد.
پاسخ تفصیلی:
در سوره يس، آيه 65، سخن از مُهر نهادن بر دهان و از كار افتادن موقّت زبان و به سخن درآمدن دست ها و پاها و شهادت آنها بر اعمالى كه انسان انجام مى داده است می گوید؛ مسلماً اين مسأله تنها با معاد جسمانى سازگار است، وگرنه در معاد روحانى نه دست و پائى در كار است و نه زبان و دهان و نه سخن گفتن. در سوره فصلت، آيه 20 و 21 سخن از گواهى دادن گوش و چشم و حتى پوست تن در آن دادگاه عظيم است، شاهد بر اعمالى كه انجام مى دادند. البته اين شهادت و گواهى ممكن است از اين طريق باشد كه خداوند قدرت تكلّم به آنها مى دهد و يا از طريق زبان حال؛ چراكه گوش و چشم و دست و پا و پوست بدن، آثار اعمال را، در خود ضبط و حفظ مى كنند و آن روز كه «يوم البروز» است اين آثار آشكار مى گردد.
در سوره حاقه، آيه 19 و 25، سخن از كسانى است كه می گوید نامه اعمالشان (به نشانه موفقيت، پيروزى و پاكى) به دست راستشان داده مى شود و با سر بلندى، اهل محشر را دعوت به مطالعه آن مى كنند! و كسانى كه به نشانه سوء اعمال، نامه اعمالشان به دست چپ آنها داده مى شود و فرياد از آنها برمى خيزد كه اى كاش نامه اعمال ما را به ما نمى دادند! در اين جا نه تنها روى اعضاى مختلف بدن تكيه شده، بلكه به دست چپ و راست نيز اشاره گرديده است. در سوره عبس، آيات 38 تا 41، سخن از صورت هاى درخشنده صالحان و صورت هاى سياه و تاريك و غبارآلود طالحان و بدكاران است كه آن تأكيدى است بر جسمانى بودن معاد. علاوه بر آنچه در بالا به عنوان نمونه گفته شد آيات فراوان ديگرى نيز در قرآن وجود دارد كه سخن از غل و زنجيرهايى مى گويد كه در گردن يا دست و پاى آنهاست(1) و آياتى كه حتى از بعضى از عوارض جسمانى سخن مى گويد، مانند خنديدن مؤمنان از وضع كفار در قيامت: «فَالْيَوْمَ الَّذينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفّارِ يَضْحَكُونَ».(2)
آياتى كه روز قيامت را روزى مى شمرد كه از شدت ترس و وحشت، چشم ها از حركت باز مى ايستد، گردن ها برافراشته، سرها به آسمان بلند كرده و حتى پلك چشم ها از شدت رُعب و ترس، باز و بسته نمى شود: «اِنَّما يُؤَخّرِهُمْ لِيَوْم تَشْخَصُ فيهِ الاْبْصارُ - مُهْطِعينَ مُقْنِعِى رُؤُسِهِمْ لا يَرتَدُّ اِلَيْهِمْ طَرْفْهُمْ».(3) سخن از روزى است كه ظالمان دست هاى خويش را از شدت حسرت به دندان مى گزند: «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ».(4) و امثال اينها، حال آيا مى توان اين همه آيات را بدون هيچ گونه دليل روشنى حمل بر كنايه و مجاز كنيم و قواعد مسلّم، باب الفاظ را ناديده بگيريم؟!(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.