پاسخ اجمالی:
قرآن مي فرمايد: «همان كسى كه براى شما از درخت سبز، آتش آفريد و شما به وسيله آن آتش مى افروزيد». اين آيه اشاره به مسأله معاد دارد و داراي سه تفسير است. يك تفسير اشاره به دو درخت مخصوص دارد كه به جاي كبريت از آن استفاده مى كردند. تفسير دوم اين خاصيت را براي همه درختان سرايت داده است و تفسير سوم اين كه: درختان در طول عمر خود، مرتباً نور و حرارت خورشيد را مى مكند و ذخيره مى كنند و به هنگام سوزاندن چوب هاى خشك، آن نور و حرارت را بيرون مى دهند؛ يعنى انرژى هاى مرده در اين رستاخيز عظيم، جان مى گيرند.
پاسخ تفصیلی:
در اواخر سوره «يس» بحث هاى جامع، متنوع و عميقى درباره معاد ديده مى شود كه يكى از آنها بحث رستاخيز انرژى هاست. قرآن در پاسخ كسانى كه تعجب مى كردند چگونه استخوان پوسيده بار ديگر زنده می شود؟ چندين جواب مى دهد، از جمله اين كه مى فرمايد: (بگو كسى که آن را در آغاز آفريد و از هر مخلوقى آگاه است او را زنده مى كند)؛ «قُلْ يُحْيِيهَا الَّذى اَنْشَأَها اَوَّلَ مَرَّة وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْق عَلِيْمٌ». اين قسمت مربوط به مقايسه معاد با آفرينش نخستين است.
سپس مى افزايد: (همان كسى كه براى شما از درخت سبز آتش آفريد و شما به وسيله آن آتش مى افروزيد)؛ «اَلَّذى جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الاْخْضَرِ ناراً فَاِذا اَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ». مسلّماً اين توصيف اشاره اى به مسأله معاد است و پاسخ ديگرى است در برابر منكران امّا چگونه و با چه بيان؟
مفسّران در اين جا تفسيرهاى گوناگونى دارند، از جمله:
1- بسيارى از آنها آيه را اشاره به دو درخت مخصوصى دانسته كه در ميان عرب به نام «مَرْخ» و «عفار» شناخته مى شد و براى آتش افروزى به جاى كبريت از آنها استفاده مى كردند، يكى را محكم بر ديگرى مى كوبيدند تا جرقه آتش از آن ظاهر شود و در حقيقت به جاى سنگ آتش زنه كه در قديم معمول بود از آن استفاده مى كردند.
قرآن مى فرمايد: آن خدايى كه مى تواند از اين دو چوب سبز آتش بيرون بفرستد قدرت بر احياى مردگان دارد، كسى كه آب و آتش را با هم جمع كرده، چگونه نمى تواند حيات را بعد از مرگ بيافريند؟ آيا تضاد «حيات» و «مرگ» شبيه تضاد آب و آتش نيست؟
2- جمعى قدم را از اين فراتر نهاده و گفته اند: خاصيت آتش افروزى به وسيله چوب درختان منحصر به آن دو چوب مخصوص (مَرْخ و عَفار) نيست؛ بلكه اين خاصيت در تمام درختان وجود دارد، منتهی در آن دو چوب مخصوص بهتر و سريع تر ظاهر مى شود و لذا ضرب المثلى است در ميان عرب كه از قديم گفته اند: «فى كُلِّ شَجَر نارٌ»؛ (در هر درختى آتش است!).
خلاصه اين كه هنگامى كه چوب هاى درختان محكم به هم بخورند جرقه مى دهند، حتى چوب درختان سبز! و لذا بسيار اتفاق مى افتد كه در جنگل ها آتش سوزى هاى وسيع و وحشتناكى رخ مى دهد، بى آن كه دست هيچ انسان خرابكارى در كار باشد.
اين به خاطر آن است كه بادهاى سخت، شاخه ها را محكم به هم مى كوبند و گاهى جرقه حاصل از آن در ميان برگ هاى خشك مى افتد و آن را شعله ور مى سازد، سپس وزش بادها به اين آتش دامن مى زند، ناگهان مى بينيم مناطق وسيعى از جنگل و چوب هاى خشكِ آن، در آتش مى سوزند. توجيه اين مسأله از نظر علم امروز روشن است؛ زيرا مى دانيم نه فقط درختان بلكه هر دو جسم در اثر اصطكاك شديد، جرقه الكتريسته بيرون مى دهند، اين همان آتشى است كه در دل تمام ذرات جهان ماده حتى در دل درختان سبز نهفته است.
راستى عجيب است، اين چه قدرتى است كه آتش را در دل آب پنهان ساخته؟ و اين دو دشمن معروف كه به تعبير قدما طبع يكى سرد و تر است و ديگرى گرم و خشك است، با هم آشتى داده؟ آيا از چنين قدرتى آشتى دادن مرگ و حيات يا جانشين نمودن يكى را بعد از ديگرى، بعيد به نظر مى رسد؟! به تعبير ديگر: آيا كسى كه مى تواند آب و آتش را يكجا جمع كند، نه آب آتش را خاموش كند و نه آتش درخت را بسوزاند، آيا نمى تواند درخت خشكيده اى را بار ديگر حيات بخشد؟!
3- تفسير ديگرى كه براى اين آيه وجود دارد و در گذشته بر مفسّران مخفى مانده بود، ولى بر اثر پيشرفت هاى علوم امروز بر ما روشن شده و شايد از همه تفسيرها متناسب تر به نظر مى رسد، اين است كه: درختان در طول عمر خود، مرتباً نور و حرارت خورشيد را مى مكند و در خود ذخيره مى كنند و به هنگامى كه چوب هاى خشك را مى سوزانيم، آن نور و حرارتى كه ساليان دراز در خود ذخيره كرده اند در مدت كوتاهى بيرون مى دهند و ما از آن بهره مى گيريم؛ يعنى انرژى هاى مرده در اين رستاخيز عظيم، جان مى گيرند و اظهار وجود مى كنند. بنابراين هر زمان آتش مى افروزيم، صحنه معاد را در برابر چشم خود مى بينيم!
توضيح اين كه: «سلولُز» كه جرم درختان را تشكيل مى دهد تركيبى است از «كربن» و «اكسيژن» و «ئيدروژن». گياهان اكسيژن و ئيدروژن را از آب مى گيرند و كربن را از هوا، يعنى گاز كربن را كه تركيبى است از اكسيژن و كربن گرفته و آن را تجزيه مى كنند، اكسيژن حياتبخش را آزاد ساخته، و كربن را در خود نگه مى دارند، سپس آن را با آب تركيب كرده و چوب درختان را از آن مى سازند.
نكته جالب اين جاست كه طبق اصول شناخته شده علم شيمى، بسيارى از تركيب هاى شيميايى بدون جذب انرژى خاصّى، انجام نمى گيرد، طبق اين اصل درختان هنگام كربن گيرى بايد از گرما و نور آفتاب به عنوان يك انرژى فعال استفاده كنند.(دقت كنيد)
به اين ترتيب هنگامى كه درختان نمو مى كنند و ساقه و شاخه آنها روز به روز قوى تر و بزرگ تر مى شود، مقدار زيادى از انرژى آفتاب را در دل خود ذخيره مى نمايد و آن نور و حرارتى كه هنگام سوزاندن چوب ها ظاهر مى شود، درست همان انرژى هاى ذخيره شده و ظاهراً مرده آفتاب است كه در يك رستاخيز جالب و حساب شده بار ديگر زنده مى شوند.
نكته مهمى كه اين تفسير را تأييد مى كند تعبيرى است كه قرآن در اينجا براى بيان مطلب از آن استفاده كرده است و آن جمله «فَاِذا اَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ»؛ (شما از آن «وَقُودْ» فراهم مى كنيد) است. بايد ديد «وَقُودْ» در لغت چه معنايى دارد؟
طبق صريح بسيارى از كتب لغت، «وقود» به معناى هيزم است يا به تعبير ديگر همان جسمى كه آتش مى گيرد و مى سوزد.(1) در حالى كه مادّه آتش زنه را «زَنْد» يا «زناد» مى گويند و به گفته «مقاييس»، «زند» در اصل به معناى مچ دست است و اطلاق آن بر آتش زنه به خاطر شباهتى بوده كه ميان مچ دست و اشيايى كه در قديم آتش را با آن روشن مى كردند وجود داشت.
از اين گذشته، نكته قابل توجه اين است كه تنها درختان سبز هستند كه مى توانند نور حرارت خورشيد را جذب و در خود ذخيره كنند و ممكن است قرآن با تعبير به «الشَّجَرِ الاَْخْضَرِ» درصدد بيان اين نكته ظريف مى باشد؛ زيرا درخت هنگامى كه خشكيد عمل كربن گيرى از آن به كلى تعطيل مى شود و به هيچوجه انرژى خورشيدى را در خود ذخيره نمى كند.
به هر حال آيه فوق كه از جالب ترين آيات قرآن در زمينه اثبات امكان معاد است و هر يك از اين تفسيرهاى سه گانه صحنه معاد را در برابر ديدگان مجسّم مى كند و هيچ مانعى ندارد كه هر سه تفسير در مفهوم آيه جمع باشد، بعضى براى توده مردم، بعضى براى خواص، بعضى براى اخص الخواص، بعضى براى مردم آن روز، پاره اى براى مردم امروز و شايد تفسيرهاى عميق ترى براى دانشمندان آينده.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.