پاسخ اجمالی:
انسان صاحب «بصيرت» به جائي مي رسد كه مي تواند بهشت و بهشتيان را كه در ناز و نعمتند و دوزخ و دوزخيان را كه در عذابند ببيند. چنين شخصي ديگر نه مال يتيم را مي خورد و نه كلمات حق را تبديل و يا كتمان مي كند؛ چراكه هر كدام از اين كارها در واقع ورود در آتش است. بصير حقائق اشياء را مي بيند و بر آنها اشراف دارد. داستان جواني كه پيامبر حالش را پرسيد و در پاسخ خبر از عالَم بهشت و جهنم داد مصداق روشن شخص بصير است. آن جوان ثابت كرد كه از حقائق اشياء و بهشت و جهنم طوري باخبر است كه گويا همراه آنان است.
پاسخ تفصیلی:
وقتى يقين حاصل شد، بصيرت از آن زائيده مى شود. قرآن در اين باره ميفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُّبْصِرُونَ»(1) بصير خواهد توانست جنت و اهل آن و دوزخ و ساكنان آن را نظاره گر باشد، اگر اين بصيرت حاصل شد، همان گونه كه آتش را در دهان نمى گذارد، خوردن مال يتيم را هم جائز نمى شمرد؛ زيرا چنان كه از قرآن استفاده مى شود، مال يتيم خوردن مثل خوردن آتش است، «اِنّ الَّذِينَ يَأكُلُونَ اَموَالَ اليَتَامَى ظُلْماً اِنّمَا يَاكُلُونَ فِى بُطُونِهِم نَاراً وَ سَيَصْلَونَ سَعِيراً»(2)؛ (محققاً كسانى كه اموال يتيمان را به ظلم و به غير حق مى خورند [دخل و تصرف مى كنند] جز اين نيست كه در شكم هاى خود آتش داخل مى كنند و به زودى به آتش انداخته مى شوند).
همچنين خداوند متعال درباره علماء يهودى كه با اخذ رشوه كلمات حق را در تورات بدل كرده و كتمان مى كنند مى فرمايد: «اُولئِكَ مَا يَأكُلُونَ فِى بُطُونِهِم اِلَّا النّارَ»(3)؛ (آنها جاى نمى دهند در شكم هاى خود مگر آتش را). آرى اگر بصيرت آمد حقايقِ اشيا براى بصير آشكار شده تا جايى كه مولى على(عليه السلام) درباره خود مى فرمايد: «لَو كُشِفَ الغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً»(4)؛ (اگر پرده ها كنار رود [ذره اى] به يقين من افزوده نمى شود).
صاحب كتاب «سفينة البحار»(5) در ماده يقين روايتي را از اسحاق بن عمار از امام صادق(عليه السلام) آورده كه حضرت فرمودند: «پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نماز صبح را با مردم اقامه كردند.(6) سپس نظر كردند به جوانى كه در حال چُرت زدن بود، و سرش به طرف پايين متمايل مى شد، رنگى زرد و جسمى نحيف و چشمانى گود رفته داشت، پيامبر از او پرسيدند: «كَيفَ اَصبَحتَ يَا فُلَانُ؟»؛ (چگونه صبح كردى؟) گفت: «اَصبَحتُ يَا رَسُولَ اللهِ مُوقِناً»؛ (اى رسول خدا صبح كردم در حال يقين). پيامبر تعجب كرده و فرمودند: «اِنّ لِكُلِّ يَقِينٍ حَقِيقةً فَمَا حَقِيقَةُ يَقِينِكَ؟»؛ (براى هر يقينى علامتى است، پس علامت يقين تو چيست؟) عرض كرد: يقين من، مرا محزون و خواب را از ديدگانم ربوده، و مرا به تشنگى روزه در روزهاى گرم وادار كرده است، نَفْسَم را از دنيا و آنچه در آن است كنار كشيده ام و «كَاَنِّى اَنْظُرُ اِلَى عَرشِ رَبِّى وَ قَد نُصِبَ لِلحِسَابِ حَشرُ الخَلَائِقِ لِذَلِكَ وَ اَنَا فِيهِم وَ كَاَنِّى اَنْظُرُ اِلَى اَهلِ الجَنّةِ يَتَنَعَّمُونَ فِى الجَنّةِ وَ يَتَعَارَفُونَ عَلَى الاَرَائِكِ، مُتّكِئُونَ وَ كَاَنِّى اَنْظُرُ اِلَى اَهْلِ النّارِ وَ هُم فِيهَا مُعَذَّبُونَ مُصْطَرِحُونَ وَ كَاَنِّى اَلآنَ اَسمَعُ زَفِيرَ النَّارِ يَدُورُ فِى مَسَامِعِى»؛ (گويا نظر مى كنم و مى بينم عرش الهى را كه حساب بر پا شده، و خلائق محشور شده براى محاسبه، و من در بين آنها هستم، و گويا نظر مى كنم و [بالعيان مى بينم] كه اهل بهشت متنَعّم در آن هستند، و يكديگر را شناخته و بر تخت ها تكيه زده اند، و گويا نظر به اهل آتش مى كنم كه در آن مَعَذَّبند و ناله مى كشند و مثل اين است كه الان صداى آتش در گوشم طنين افكن است). پيامبر فرمودند: «هَذَا عَبدٌ نَوَّرَ اللهُ قَلبَهُ بِالاِيمَانِ»؛ (اين بنده اى است كه خداوند قلب او را با نور ايمان روشنى بخشيده است). سپس پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به او سفارش كردند: دائماً با اين حالت ملازم باش. آن جوان از پيامبر خواست كه براى او از خداوند شهادت طلب كنند، پيامبر دعا كرده و پس از مدتى در يكى از غزوات بعد از 9 نفر ديگر به شهادت رسيد».
بعضى از محققين گويند: اين بصيرت و بينايى كه در روايت به آن اشاره شده به زيادى ايمان و شدت يقين ميسر گردد، و اين دو، صاحب خود را به مرحله اطلاع بر حقايق اشياء اعم از محسوس و معقولش مى رسانند، پس حجاب ها منكشف و پرده ها كنار مى رود و به وضوح و يقين، آنها را بدون شائبه شكى بالعيان مى بيند، و قلب او مطمئن و روحش در استراحت به سر مى برد، و اين حكمت حقيقتى است كه به هر كس اعطاء شود، خير كثير به او اعطا شده است.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.