پاسخ اجمالی:
روح انسان نیز مثل جسمش دچار بيمارى مى شود کما اینکه قرآن منافقان را بیمار دل می داند. در مقابل در آیات و روایات، «قرآن» شفاء و رحمت برای مؤمنان معرفی شده است و حتی در برخی موارد شفاء برای جسم هم می باشد. امام علی(ع) در معرفي پیامبر(ص) می فرمايد: «طبیب سیاری که برای هر دردی مرهمی و داغی آماده کرده است؛ ولی برخی از بیماردلان که مثل چهار پایان نادان و مانند سنگ سخت می باشند از داروی او بهره نمی برند».
پاسخ تفصیلی:
روح انسان همانند جسم او مبتلا به بيمارى مى شود و در واقع وجود انسان مى تواند حامل دو بيمارى باشد: 1. جسمى 2. روحى و بالطبع اين دو نوع بيمارى دو نوع طبّ و طبيب مى طلبد: روحانى و جسمانى. اين مطلب از آيات قرآن هم استفاده مى شود. قرآن در چندين مورد با تعبيرات مختلف درباره منافقين مى فرمايد: آنها بيمار دلند، «فِى قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللهُ مَرَضاً»(1)؛ (در قلب هايشان مرض است و خداوند بر مرض آنها بيفزايد). نفاق نوعى انحراف از سلامتى است. در جاى ديگر درباره «قرآن» مى فرمايد: «و نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِينَ وَ لَايَزِيدُ الظّالِمِينَ اِلَّا خَسَاراً»(2)؛ (قرآن را نازل مى كنيم كه شفا و رحمت براى مؤمنان است و ستمگران را جز خسران [و زيان] نمى افزايد).
در جاى ديگر مى فرمايد: «قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدَىً وَ شِفَاءٌ»(3)؛ (به اين لجوجان تيره دل بگو اين قرآن براى مؤمنان مايه هدايت و شفا است). در اين آيه تعبير به «شفا» شده و شفا در جايى است كه بيمارى باشد. ما منكر اين نيستيم كه اگر با شرايطى آيات را با زعفران مثلاً نوشته و با آب خورده شود، شفا حاصل مى شود يا اگر فلان سوره را بخواند فلان مشكل و بيمارى حل و بهبودى مى يابد، ولى مى گوئيم قرآن قبل از اين كه بر بيمارى هاى جسمى تاثير كند، مرهمى بر بيمارى هاى روحى است؛ زيرا وحى با روح ما مأنوس تر است تا با جسم. در آيه اول اشاره به وجود چنين امراض روحانى و در آيه دوم اشاره به نسخه شفابخشى به نام قرآن شده و بالطبع دلالت بر وجود طبّى براى روح و طبيبى براى آن است.
در «نهج البلاغه» هم به شفابخشى قرآن اشاره شده است، آنجا كه مى فرمايد: «فَاستَشْفُوهُ مِن اَدْوَائِكُم وَ استَعِينُوا بِهِ عَلَى لَأوائِكُم فَاِنَّ فِيهِ شِفاءً مِنْ اَكْبَرِ الدّاءِ وَ هُوَ الكُفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الغَىُّ وَ الضَّلَالُ»(4)؛ (از اين كتاب بزرگ آسمانى براى بيمارى هاى خود شفا بخواهيد و براى حل مشكلاتتان از آن يارى بطلبيد، چرا كه در اين كتاب درمان بزرگ ترين دردها است، که درد كفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است).(5)
جالب توجه اين كه اطباء فهميده اند هر دارويى علاوه بر تسكين دردى مي تواند منشأ دردهاى ديگرى هم باشد. به اين مطلب در حدود 1400 سال پيش روايات به آن پرداخته است. در «سفينة البحار» در حديث معروفى آمده: «مَا مِنْ دَوَاءٍ اِلَّا وَ يَهِيجُ دَاءً»؛ (هيچ دارويى نيست مگر اين كه خود سرچشمه بيمارى ديگر است). اما داروى شفابخش قرآن هيچ گونه اثر نامطلوب و سوئى روى جان و فكر و روح آدمى نداشته، بلكه تماماً خير و بركت است و «نهج البلاغه» به اين مطلب با عباراتي به آن اشاره كرده است: «شِفَاءً لَاتُخشَى اَسقَامُهُ»(6)؛ (قرآن داروى شفابخشى است كه هيچ بيماريى از آن بر نمى خيزد).
در نهج البلاغه آمده كه از جمله لقب هاى پيامبر اكرم(صلی الله عليه وآله) طبيبٌ دوّار (پزشك سيّار) بود؛ يعنى او به سراغ مريض ها مى رفت، اگرچه مريض تمايلى به شفاء نداشت: «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ- وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ- مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ- وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ- مُتَّبِعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ- وَ مَوَاطِنَ الْحَيْرَةِ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأَضْوَاءِ الْحِكْمَةِ- وَ لَمْ يَقْدَحُوا بِزِنَادِ الْعُلُومِ الثَّاقِبَة ِ- فَهُمْ فِي ذَلِكَ كَالْأَنْعَامِ السَّائِمَةِ- وَ الصُّخُورِ الْقَاسِيَة»(7)؛ (پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) طبيبى است سيار كه با طب خويش همواره به گردش مى پردازد، مرهم هايش را به خوبى آماده ساخته حتى براى مواقع اضطرار و داغ كردن محل زخم ها، ابزارش را گداخته است [تا در آنجا كه مورد نياز است قرار دهد] براى قلب هاى نابينا، گوش هاى كر و زبان هاى گنگ، با داروى خود در جستجوى بيماران فراموش شده و سرگردان است! [وليكن] بيماران از روشنى هاى حكمت و عرفان او استفاده نكرده اند و به آتش زنه هاى علوم و معارف درخشان آتش نيفروخته اند، پس آنان مانند چارپايان چرنده [كه شعور نداشته تمام همّت و سعيشان صرف خوردن و آشاميدن است] و همچون سنگ هاى سخت بیابان [كه چيزى را درك نمى كنند] مى باشند).
از آن عبارات استنباط مى شود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دو نوع درمان داشته اند: 1. مرهم براى زخم هاى قابل مرهم گذارى؛ 2. مرهمى به نام سوزاندن در مرض هايى كه قابل درمان نيست، (در بُعد جسمانى هم اين دو نوع مرهم هست، يا قابل معالجه است مثل نوع اول يا قابل معالجه نيست، مثل سياه زخم كه معروف است مى سوزاند). در كلمات امام على(عليه السلام) هم آمده: «وَ اِذَا لَم اَجِد بُدّاً فآخِرُ الدَّوَاءِ الكَىّ»(8)؛ (و زمانى كه چاره اى براى مداوا نيافتم؛ پس آخرين دوا، داغ است).(9)
از اين مقدمه نتيجه مى گيريم همان طور كه در رابطه با جسم، اول آزمايش خون و چربى و اوره و غيره مى گيرند تا كميّت و كيفيّت بيمارى را تشخيص داده و سپس درصدد معالجه مناسب با آن برآيند، در رابطه با روح هم اول بايد كنكاش و جستجوگرى كرد تا كمّاً و كيفاً بيمارى هاى روحى را تشخيص داده و سپس در راستاى بهبودى فعاليت كرد، اگر در محلى دروغ گفتن، قماربازى كردن و ديگر انحرافات به چشم خورد، بايد ريشه يابى كرد، اگر بيكارى گريبان گير نسل جوان شده، بايد ريشه يابى كرد و سپس به دنبال معالجه رفت. مسئله شناخت و درمان از مبادى اساسى تبليغ به شمار رفته و بايد مبلّغين جامعه و در رأس آنها روحانيون عزيز اين روش را در عين حالى كه طبيبى دوّار هستند، نصب العين خود قرار داده تا در پيشبرد اهداف الهى، انسانى هر چه بيشتر موفق باشند.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.