پاسخ اجمالی:
بندگي براي بنده هم در دنيا و هم در آخرت ذاتی است؛ در دنيا به صورت نماز و روزه و در قيامت به شكل ظهور نتايج اعمال است. درجات انسان در قيامت، محصول كارهاي دنيايي اوست و اين ظهور، به صورت ترقي نصيبش مي شود. پس، عبادت نردبان است؛ منافق نردبان را مي گيرد تا به درون چاه برود و مؤمن نردبان عبادت را مي گيرد كه بالا برود، منافق عبادت مي كند كه پايين برود و مؤمن عبادت مي كند كه بالا برود. اين نردبان هر چه پله هايش بيشتر باشد منافق را بيشتر به عمق چاه فرو مي برد و هر چه بيشتر عبادت كند، شقي تر مي شود.
پاسخ تفصیلی:
بندگي براي بنده ذاتي است، در دنيا يا آخرت؛ منتها در آخرت عبوديّت به نحوه ديگري ظهور مي كند. در دنيا به صورت نماز و روزه است؛ ولي در قيامت به ايشان مي گويند: «اقْرَءْ وَ ارْقَه»(1) آنجا ديگر جاي عمل نيست بلكه جاي ظهور نتايج اعمال است. آنچه كه در دنيا از آيات خوانده اي يكي پس از ديگري در قيامت ظهور مي كند و يكي پس از ديگري بالا مي روي. «اقْرَءْ وَ ارْقَه» به معناي اين نيست كه در قيامت قرائت كن و بالا برو؛ زيرا اولاً در دنيا به ما مي گويند بخوان، چه اينكه آيات قرآن خزاين الهي است؛ پس بخوانيد و بالا برويد و هر درجه اي كه گرفتيد، پله اي باشد كه شما را بالاتر ببرد و شما را متحرك كند؛ نه اينكه همانجا بايستيد.
ثانياً در قيامت هم گفته مي شود: اين درجاتي كه مي بينيد، محصول كارهاي دنيايي شما است. ظهور كارهاي دنيا در قيامت به اين است كه هر چه در اينجا خوانده ايد، در قيامت به صورت ترقي نصيب شما مي شود. بنابراين، عبادت نردبان است، گاهي انسان اين نردبان را مي گيرد و به درون چاه مي رود؛ مثل كسي كه منافقانه يا رياكارانه عبادت مي كند. اين نردبان را وقتي به دست چاه كن بدهيد به چاه مي رود. وقتي به مهندس برق بدهيد، به طرف بالا ميرود. پس بستگي دارد كه اين نردبان را به دست چه كسي بدهيد. منافقان عبادت را انجام مي دهند كه پايين بروند و مؤمنان عبادت را انجام مي دهند كه بالا بروند. براي آنان اين نقش را دارد كه «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّي يَأْتِيَکَ الْيَقينُ»(2) و براي منافقان اين نقش را دارد كه «فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ».(3)
اين نردبان هر چه پله هايش بيشتر باشد منافق را بيشتر به عمق چاه فرو مي برد و هر چه بيشتر عبادت كند، شقي تر خواهد شد. از طرف ديگر هر چه درجات ايمان انسان بيشتر باشد، به باطن عبادت دست می یابد؛ يعني جايي مي رسد كه به جز خدا نبيند. اگر ما در باطن احساس آرامش كرديم، به حكمت عبادت رسيده ايم؛ آنگاه چيزي ما را نمي لرزاند و هيچ حادثه اي ما را نگران نمي كند. بدون عبادت انسان نمي تواند يقين پيدا كند. ممكن است كسي عالم شود و عبادت صوري داشته باشد؛ اما اگر به سرّ عبادت نرسد، از اهل يقين نخواهد بود.
«ربّ» يعني مالك، مدبر. آن مبدأ هستي كه تقدير و تدبير انسان به دست اوست ربّ انسان است و انسان نمي تواند بدون او نيازهاي خود را برطرف كند. قهراً خداوند مدبّر مي شود؛ پرستش هم براي آن است كه انسان از نفع و كمال معبود استفاده كند؛ لذا تعليق حكم بر اين وصف كه فرمود: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ» ناظر به اين استدلال است كه چون ربّ تو است وي را عبادت كن، عبادت براي چيست؟ آيا براي اينكه روزي شما را تأمين كند؟ او گرچه رازق است ولي شما براي تأمين روزي، او را عبادت نكنيد؛ او رحيم است امّا شما براي اينكه به جهنم نرويد او را عبادت نكنيد. همّت شما بلند باشد و براي جهنم نرفتن و حتي براي اينكه به بهشت برويد عبادت نكنيد؛ زيرا او شما را به بهشت مي برد. خوب است انسان خود را بالاتر از اين امور بداند و مانند امام صادق(عليه السلام) چون خدا را دوست دارد عبادت كند.
تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مكن *** كه خواجه خود روش بنده پروري داند(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.