پاسخ اجمالی:
حضرت علي(ع) درباره دنيا مي فرمايد: «دنيا مردار است و اگر كسي خواست مردار بخورد حمله سگها را نيز بايد تحمل كند!» يا در بيان ديگر فرمودند: «من دنيا را سه طلاقه كردم كه غير قابل رجوع است». مقصود حضرت اين نيست كه خوردن، آشاميدن، اداره امور مسلمانان و ... بر اساس عدالت را سه طلاقه كرده؛ بلكه حضرت مقام خواهي، حرام طلبي، تعدي و امثال ذلک را سه طلاقه كرده است. در اين فرمايش، باطن دنيا چون خميري است كه از تهوع يا آب دهان افعي به دست آمده باشد! اما باطن عبادت، روح و ريحان و جنت و نعيم است.
پاسخ تفصیلی:
حضرت علی(علیه السلام) مي فرمايد: «الدُّنْيَا جِيفَةٌ وَ طَالِبُهَا كِلَاب»(1)؛ (دنيا مردار است و اگر كسي خواست مردار بخورد حمله سگها را نيز بايد تحمل كند!) و همچنین حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرموده: (من دنيا را سه طلاقه كردم كه غير قابل رجوع است)؛ «... هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا»(2) مقصود حضرت، اين نيست كه خوردن، آشاميدن، خوابيدن، امور كشاورزي و اداره امور مسلمانان بر اساس عدالت را سه طلاقه كرده باشد؛ بلكه حضرت مقام خواهي، حرام طلبي، تجاوز و تعدي و... را سه طلاقه كرده است.
در حادثه جنگ جمل، وقتي طلحه و زبير بصره را، به خيال خام خود، فتح كردند نخست درِ بيت المال را گشودند وقتي چشمشان به تلّي از شمشهاي طلا و نقره و احياناً مقداري مسكوك افتاد گفتند: ما به مقصود رسيديم و پيروز شديم! سپاهيان حضرت امير(عليه السلام) حمله كردند و بصره را باز پس گرفتند. حضرت وارد همان بيت المال شد و در مقابل كوهي از طلا و نقره فرمود: «يَا صَفْرَاءُ يَا بَيْضَاءُ لَا تَغُرِّينِي غُرِّي غَيْرِي»(3)؛ (اي طلا اي نقره، اي زرد، اي سفيد! من را نمي توانيد بفريبيد! [زيرا من تمام دنيا را سه طلاقه كردم چه رسد به شما])
مقصود حضرت حكومت نبود؛ زيرا حضرت براي حفظ آن تلاش مي كردند، خلافتي كه براي اجراي حق و عدالت باشد دنيا نيست، قرآن مي فرمايد: «إِنِ الْکافِرُونَ إِلاَّ في غُرُورٍ»(4)؛ (كافران جز در غرور زندگي نميكنند)؛ چون فقط به فكر دنيا هستند. مأمور بيت المال حضرت امير(عليه السلام) به حضرت عرض كرد: شخصي از شما چيزي خواست و گفت: نيازمند و مقروضم شما فرموديد: به او هزار واحد بدهيد اما بيان نفرموديد كه هزار واحد طلا بدهم يا نقره؟ فرمود: هر دو نزد من سنگ است (طلا سنگ زرد و نقره سنگ سفيد است) هر كدام مشكل او را حل مي كند به او بده.(5)
امام علي(عليه السلام) در نهج البلاغه پس از نقل داستان برادرش عقيل كه از وي تقاضاي كمك كرده بود و حضرت آهني تفتيده را به بدن او نزديك كرد تا با حرارت آن عبرت گيرد مي فرمايد: «شگفت آورتر از اين ماجرا داستان كسي است كه نيمه شب ظرفي سرپوشيده به در خانه من آورد، معجوني كه من از آن بدم آمد گويا با آب دهان مار يا استفراغ آن خمير شده بود به او گفتم: هديه است يا زكات و يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل بيت حرام است. گفت: هديه است. گفتم: زنان فرزند مرده بر تو بگريند آيا از طريق آيين خدا وارد شده اي كه مرا بفريبي؟ [رشوه آورده اي؟] يا دستگاه ادراكت به هم ريخته؟ يا جن زده شده اي يا هذيان مي گويي؟ به خدا سوگند اگر اقليم هاي هفتگانه را با آنچه زير افلاك آنهاست به من دهند تا خداوند را در گرفتن پوست جوي از دهان مورچه اي نافرماني كنم چنين نخواهم كرد..».(6)
حضرت در اين فرمايش، گوشه اي از باطن دنيا را به ما نشان مي دهد كه باطن دنيا چون خميري است كه از تهوع يا آب دهان افعي به دست آمده باشد! در قبال آن، باطن عبادت، روح و ريحان و جنت و نعيم است اگر مي توانستيم پرده را كنار بزنيم مي فهميديم كه ماوراي آن چه خبر است. به ما گفته اند: لازم نيست از راه درس و بحث و مدرسه پشت پرده اين جهان را ببينيد، اگر مهذب باشيد نسيم الهي پرده را كنار مي زند و به اسرار پي خواهيد برد؛ حيف است كه انسان بميرد و اسرار را نبيند، اسراري كه مشاهده آن به قدري لذيذ و گواراست كه به وصف در نمي آيد! وقتي انسان پشت پرده جهان طبيعت را ديد چيزي او را به خود مشغول نمي كند، تهديد و تطميع، وي را از هدفش باز نميدارد، نه به چيزي دل مي بندد و نه از چيزي هراسناك خواهد بود.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.