پاسخ اجمالی:
كافر و منافق همواره در شكّ و ترديد است و هيچ بلايي بدتر از اين نيست كه انسان سرگردان باشد. خداوند سبحان در تبيين عذاب منافقان و كفار مي فرمايد: «اينها در شكشان سرگردانند و راه خروج ندارند». همواره در يك مدار بسته دور مي زنند. تعبير ديگر قرآن اين است كه دلهاي آنان گرفتار ترديد است. قلب آنها، بسته، ناآشنا و سرگردان است، مگر آنكه دل تكه تكه و تقطيع بشود. قلب كافر و منافق همواره گرفتار عذاب اليم است و نمي داند به چه كسي تكيه كند.
پاسخ تفصیلی:
كافر و منافق همواره در شكّ و ترديد است و هيچ بلايي بدتر از اين نيست كه انسان سرگردان باشد. خداوند سبحان در تبيين عذاب منافقان و كفار ميفرمايد: «فهم في ريْبهم يتردّدون»(1)؛ (اينها در شكشان سرگردانند [و راه خروج ندارند]). همواره در يك مدار بسته دور ميزنند.
كسي كه راه را مي شناسد مردّد نيست؛ از آن راهي كه آمده بر مي گردد؛ ولي كسي كه به راه آشنا نيست، بيراهه مي رود، لذا بر مي گردد، دوباره حركت مي كند، اين ردّ مكرّر را ترديد مي گويند و ردّ مكرر در اثر نابينايي است. كافر و منافق چون راه را نمي بينند همواره در شك بوده و عمري را در عذابِ ترديد مي گذرانند. در همان مدار بسته شك مكرّر، از سمتي به سمت ديگر حركت مي كنند و به نتيجه نمي رسند.
تعبير ديگر قرآن كريم اين است كه دلهاي آنان گرفتار ترديد است: «إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ».(2) اين قلب، بسته، ناآشنا و سرگردان است، مگر آنكه دل تكه تكه و تقطيع بشود. قلب كافر و منافق همواره گرفتار عذاب اليم است و نمي داند به چه كسي تكيه كند؛ از اين رو خداي سبحان در نقل بيان رسول خدا مي فرمايد: «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»(3)؛ (كجا مي رويد؟) راه غير از اين است. اين آيه نشانه آن است كه انسان عبادت كننده هدف دارد و راه را بلد است و به مقصد هم مي رسد و انساني كه اهل عبادت نيست، نه راه را بلد است، نه هدف دارد و نه مي داند به كدام سمت برود؛ لذا رسول خدا(صلی الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»؛ (كجا مي رويد؟).
خداي سبحان، رسولش را ستوده مي فرمايد: من پيامبري را فرستادم كه هم هدف دارد و هم راه را بلد است: «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى»(4)؛ (سوگند به ستاره وقتي كه به شما نزديك شده و نور مي دهد، رهبر و پيامبر شما نه گرفتار غوايت و ضلالت است و نه بي هدف). چون ضلالت بي راهي است و كسي كه نمي داند چه كند بي هدف است و آن كس كه مي داند چه كند اما راه را بلد نيست ضالّ و گمراه است. مانند مسافري كه مي داند بايد به سمت مكّه حركت كند و هدفش زيارت كعبه است پس او هدف دارد؛ ولي راه را بلد نيست. كسي كه بايد راهنماي او باشد هم بايد از هدف او باخبر باشد و هم راه آن هدف را بشناسد. انسان چون مسافري است كه عوالمي را پشت سر گذاشته و عوالمي را پيش رو دارد؛ هم هدف دارد و هم راه. انسان كامل هم هدف را مي شناسد هم راه را مي داند و آن، كسي نيست جز امام و پيغمبر كه بايد رهبري مردم را به عهده بگيرد.
انسان مؤمن، چون هدف و راهي مشخص دارد مطمئن و راحت است بدون اينكه سرگردان باشد. قرآن مؤمنان را مي ستايد و در جنگها وقتي از آنان ياد مي كند، مي فرمايد: «فَأَنْزَلَ السَّکينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَريباً»(5) يا : «أَنْزَلَ السَّکينَةَ في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ».(6) پيامبر و مؤمنان را با سكونت و طمأنينه و آرامش مي ستايد. پس مؤمن در سكونت و آرامش و كافر در ترديد است. انسانِ مردّد آرام ندارد و به مقصد هم نمي رسد.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.