پاسخ اجمالی:
در روایات اسلامی تأکیدات فراوانی درباره نیکو سخن گفتن آمده است که به برخی از آنها اشاره می شود: 1- سخن خوب جزء بهترین اعمال است. 2- از نشانه های فرد صالح است. 3- خوب سخن گفتن از اخلاق پیامبران(ع) است. 4- سخن می تواند از تیر و شمشیر برنده تر باشد چه در تاثیر مثبت و چه منفی. 5- زیبایی مرد در کلام و سخنش است. 6- نیکو سخن گفتن از صفات اهل بیت(ع) و دوستان آنها است.
پاسخ تفصیلی:
در روايت آمده كه: «مردى دهنه مَركب رسول الله(صلی الله علیه و آله) را گرفت و گفت: «يَا رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله) اَىُّ الاَعمَالِ اَفْضَلُ»؛ (يا رسول الله(صلی الله علیه و آله) كدام اعمال بافضيلت تر است؟) فَقَالَ: «اِطعَامُ الطَّعَامِ وَ اِطيَابُ الكَلَامِ»؛ (طعام دادن و پاك كردن گفتار)».(1)
حضرت على(عليه السلام) فرمودند: «ثَلَاثٌ مِنَ البِرِّ: سَخَاءُ النَّفسِ وَ طِيبُ الكَلَامِ وَ الصَّبرُ عَلَى الاَذَى»(2)؛ (سه چيز است كه از نيكوكارى است: سخاوت، پاكيزگى كلام، تحمل آزار).
سليمان بن مهران مى گويد: «بر حضرت صادق(عليه السلام) وارد شدم و عده اى از شيعيان نزد آن حضرت بودند. شنيدم مى فرمود: «مَعاشِرَ الشَّيعَۀِ كُونُوا لَنَا زَيناً وَ لَاتَكُونُوا عَلَينَا شَيناً، قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ احفَظُوا اَلسِنَتَكُم وَ كُفُّوهَا عَنِ الفُضُولِ وَ قَبِيحِ القَولِ»؛ (اى شيعيان! زينت ما باشيد و موجب وَهن و زشتى ما نگرديد، با مردم سخنِ خوب بگوئيد و زبان خود را حفظ كنيد و از زيادى سخن و كلام زشت بازداريد)».(3)
به راستی آیا ما با سخنان زشت و بيهوده خود، خود را شيعه و مؤمن واقعى بناميم، يا فضه كنيز حضرت زهرا(عليها السلام) كه بيست سال سخنى به غير از قرآن نگفت؟
از يكى از زاهدان نقل شده كه: «در باديه زنى را تنها ديدم گفتم: كيستي؟ جواب داد: «وَ قُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ»(4)؛ (و بگو سلام؛ پس بزودى مى دانيد). از قرائت اين آيه فهميدم، كه مى گويد: اول سلام كن سپس سؤال كن كه سلام علامت ادب و وظيفه وارد بر مورود است. به او سلام كردم و گفتم: در اين بيابان آن هم با تن تنها چه مى كنى؟ پاسخ داد: «مَنْ يَهْدِ اللهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُّضِلٍّ»(5)؛ (كسى را كه خدا هدايت كند، گمراه كننده اى براى او نيست). از اين آيه شريفه دانستم راه را گم كرده ولى براى يافتن مقصد به حضرت حق جلّ و علا اميدوار است. گفتم: جنّى يا آدم؟ جواب داد: «يَا بَنِى آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ»(6)؛ (اى فرزندان آدم زينت هاى خود را نزد هر مسجد برگيريد). از قرائت اين آيه درك كردم كه از آدميان است. گفتم: از كجا مى آئى؟ پاسخ داد: «يُنَادَوْنَ مِنْ مَّكَانٍ بَعِيدٍ»(7)؛ (از مكان بعيدى ندا داده مى شوند). فهميدم از راه دور مى آيد. گفتم: كجا مى روى؟ جواب داد: «وَ للهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً»(8)؛ (براى خداوند است بر گردن مردم حج خانه خدا براى كسى كه استطاعت به سوى آن را پيدا كرد). فهميدم قصد خانه خدا دارد. گفتم: چند روز است حركت كرده اى؟ گفت: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَ الاَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ»(9)؛ (ما آسمانها و زمين هر چه بين اين دو است را در شش روز خلق كرديم). فهميدم شش روز است از شهرش حركت كرده و به سوى مكه مى رود. پرسيدم غذا خورده اى؟ جواب داد: «وَ مَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لَايَأْكُلُونَ الطَّعَامَ»(10)؛ (ما پيامبران را مثل فرشتگان بدون بدن قرار نداديم تا غذا نخورند). فهميدم چند روزى است غذا نخورده، گفتم: عجله كن تا تو را به قافله برسانم، جواب داد: «لَايُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا»(11)؛ (خداوند هيچ نَفْسى را بيشتر از طاقتش تكليف نمى كند). فهميدم كه مثل من در حركت تندرو نيست و طاقت ندارد. به او گفتم: بر مركب من در رديف من سوار شو تا به مقصد رويم، پاسخ داد: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتَا»(12)؛ (اگر در اين آسمان و زمين چند خدا غير از خداى يگانه بود فاسد مى شدند). آگاه شدم كه تماس بدن زن و مرد در يك مركب يا يك خانه و يك محل موجب فساد است، به همين خاطر از مركب پياده شدم و به او گفتم: شما به تنهائى سوار شويد. وقتى سوار شد گفت: «سُبْحانَ الَّذِى سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ»(13)؛ (منزّه است خداوندى كه براى ما اين[كشتيها و چهارپايان] را مسخّر گردانيد و ما هرگز قادر بر آن نبوديم).
وقتى به قافله رسيديم گفتم: در اين قافله آشنائى دارى؟ جواب داد: «وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ»(14)؛ (محمد نيست مگر رسولى و قبل از او رسولانى ديگر بوده اند). «يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ»(15)؛ (اى يحيى كتاب را با قوت بگير). «يَا مُوسَى إِنِّى أَنَا اللهُ»(16)؛ (اى موسى من خداوند هستم). «يَا دَاوُدُ اِنّا جَعَلنَاكَ خَلِيفَةً فِى الاَرضِ»(17)؛ (اى داود ما تو را در زمين جانشين و خليفه قرار داديم).
از قرائت اين چهار آيه دانستم، چهار آشنا بنام محمد، يحيى، موسى و داود در قافله دارد. چون آن چهار نفر نزديك آمدند، اين آيه را خواند: «اَلْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»(18)؛ (مال و فرزندان، زينت حيات دنيوى هستند). فهميدم اين چهار نفر فرزندان او هستند، به آنها گفت: «يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِىُّ الاَمِينُ»(19)؛ ([دختر شعيب به پدرش گفت:] اى پدر، موسى را اجير كن بهترين كسى كه بايد به خدمت برگزيني، كسى است كه امين و توانا باشد).
فهميدم به آنها گفت: به اين مرد امين كه زحمت كشيد و مرا تا اينجا آورد مزد بدهيد، آنها به من مقدارى درهم و دينار دادند و او حسّ كرد كم است گفت: «وَ اللهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ»(20)؛ (خداوند براى كسى كه بخواهد مضاعف مى كند). فهميدم مى گويد: به مزد او اضافه كنيد. از وضع آن زن سخت به تعجب آمده بودم و به فرزندانش گفتم: اين زن باكمال كه نمونه او را نديده بودم، كيست؟ جواب دادند: اى مرد! اين زن، حضرت فضّه، خادمه حضرت زهرا(عليها السلام) است كه بيست سال است خارج از قرآن سخن نگفته است».(21)
اگر قدرت متابعت از همچون فضّه را نداريم، سعى كنيم لااقل از كلام بيهوده بپرهيزيم، كه: سخنِ بيش از حدّ موجب هلاكت انسان است، چه رسد حرف زيادى بيهوده! مولى على(عليه السلام) فرمودند: «اَلكَلَامُ كَالدَّوَاءِ قَلِيلُهُ يَنْفَعُ وَ كَثِيرُهُ قَاتِلٌ»(22)؛ (كلام مثل دواء است كمش سودمند است و زيادش كشنده است).
ابن ابى الحديد معتزلى مى گويد: «در صفات پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) آمده، كه آن حضرت تند و خشن و بدخُلق و بلند صدا نبودند: «لَيْسَ بِفَظٍّ وَ لَا صَخَّاب»».(23) پس بايد به حضرتش اقتدا كنيم و سيره او را در پيش بگيريم كه: «لقد کان لکم فِى رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ». او اسوه و الگوئى جامع براى يك زندگى كامل است و از اهانت و فحش و سخن ناروا بپرهيز؛ زيرا گاهى اهانتى با انسان چنان كند كه شمشير و خنجر نكند؛ (چه بسا سخنى كه مثل شمشير بُرنده است)؛ «رُبَّ كَلَامٍ كَالحُسَامِ»(24) و (چه بسا كلامى كه مجروح كننده است)؛ «رُبّ كَلَامٍ كَلَّامٌ»(25) و (چه بسا گفتارى كه مؤثرتر از تير باشد)؛ «رُبَّ كَلَامٍ اَنْفَذُ مِنْ سَهَامٍ»(26) (چه بسا قولی نافذتر از حمله ای در جنگ باشد که قهر و غلبه بر آن پیدا کنی)؛ «رُبَّ قَوْلٍ أَنْفَذُ مِنْ صَوْلٍ»(27) گاهى بهتر است در ميدان جنگ به كسى حمله كنى و او را مجروح سازى تا بخواهى به او فحش دهى و شخصيت او را جريحه دار كنى.
آری وقار و شخصيت خود را حفظ كنيم كه: (صورت حقيقى زن در صورت ظاهرى و جمال او است و صورت حقيقى مرد در كلام و نطق او است)؛ «صُورَةُ المَرأَةِ فِى وَجهِهَا وَ صُورَةُ الرَّجُلِ فِي مَنطِقِهِ»(28). پس خود را زيبا بسازيم، به نطق خود بپردازيم نه فقط به سر و وضع ظاهرى خود.(29)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.