پاسخ اجمالی:
عوامل لغزش و گناه عبارت است از: 1- جهل؛ 2- رذائل اخلاقى؛ مثل هواپرستى، تكبر، لجاجت و حسادت که مانع تعقّل صحيح است. 3- عدم تأمل و تفکر در تصميم گيرى؛ 4- تصميم گیری در حال غضب؛ 5- استبداد رأى و عدم مشورت در امور و ...
پاسخ تفصیلی:
عوامل لغزش و گناه مختلف است كه به چند عامل آن اشاره مى كنيم:
1ـ جهل؛ جهل به چه كنم؟ يا چگونه كنم؟ و يا به تعبير ديگر جهل به اصل قانون كه چه كنيم؟ و جهل به نحوه اجراى آن كه چگونه كنيم؟ موجب خطا و گمراهى است. هر فرد و جامعه اى براى اين كه بتواند كارى صحيح انجام دهد، اول نياز به آگاهى به قانون و سپس به نحوه اجراء آن دارد. هر كدام نباشد انسان دچار لغزش مى گردد و از آن جهت كه پرهيزکاران در مسير زندگى خود به سوى هدف عالى خود، عالم و آگاه هستند «عُلَمَاء حُلَمَاء»(1) پس از اين جهت به خطا نمى افتند.
2ـ حجاب هاى نفسانى كه همانا رذائل اخلاقى هستند؛ هر يك راهى به سوى خطا در برابر انسان مى گشايند. هواپرستى، تكبر، لجاجت، حسادت، هر يك مانعى براى تعقّل صحيح است اگر حجابها دريده شود، چهره حقائق آشكار مى گردد، من اگر خطا مى كنم چشم حقيقت بين ندارم و بر خود حجاب افكنده ام: «لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لايَسْمَعُونَ بها».(2)
مولى على(عليه السلام) مى فرمايند: «أقْرَبُ الآراءِ مِنَ النُّهَى أَبعَدُهَا مِنَ الهَوى»(3)؛ (نزديكترين نظريه ها به عقل[و صواب] دورترين آنها از هواى نفسانى است). در جاى ديگر مى فرمايد: «خَيرُ الآراءِ أَبعَدُهَا عَنِ الهَوَى وَ أَقْرَبُها مِنَ السَّدادِ»(4)؛ (بهترين آراء، دورترين آنها از هواى نفسانى و نزديكترين آنها به حق است كه راه باطل را مسدود مى كند).
آری كسى كه تكّبر به او اجازه نمى دهد، به سخن حقِ ديگرى گوش كند، يا حسادت او نمى گذارد حرف حق ديگران را تصديق كند، چنين كسى راهى به سر منزل صواب ندارد. كسى كه پرده و حجاب لجاجت روى قلب او را پوشانده، اگر رأى و راه صحيحى هم به او ارائه شود، به آن توجه نمى كند، اگر خود نيز به فكر صحيحى دست يافت، لجاجتِ او اجازه نمى دهد در مرحله عمل بر طبق آن رفتار كند، چنان كه ديديم بسيارى از مشركين و گمراهان با اين كه مى دانستند، سخنان پيامبر(صلی الله علیه و آله) حق است باز به او نگرويدند؛ چرا كه لجاجت آنها با پيامبر(صلی الله علیه و آله) اجازه نمى داد. لشكريان عمرسعد و امويان به خاطر لجاجت با اميرالمؤمنين على(عليه السلام) خون فرزندش حسين بن على(عليهما السلام) را با اين كه بسيارى از آنها مى دانستند امام است و سخنانش بر حق است بر زمين ريختند.
اين است كه مولى على(عليه السلام) مى فرمايد: «اَللَّجَاجَةُ تَسُلُّ الرَّأىَ»(5)؛ (لجاجت، رأى صواب و صحيح را [همچون درختى پربار] از بيخ و بن برمى كَند و نابود مى كند). لجاجت همچون راهزنى بر راه سخن صواب نشسته و آن را مى ربايد.
3ـ تصميم در حال غضب؛ از امورى كه موجب خطا و اشتباه مى شود و خود حجابى از حجاب هاى درونى است، تصميم گيرى در موقع غضب است، در آن حالت انسان در حال تعادل روحى نبوده و قواى ادراكى او بطور صحيح كار نمى كند و چه بسا قواى تحريكى او نيز كارى كند كه جز پشيمانى سودى ندارد. انسان بايد چنان خود را بسازد كه اگر فكر صحيح و نظر مصابى داشت در حال غضب تحت تأثير نفس امّاره قرار نگيرد. امام حسن(عليه السلام) مى فرمايند: «لَا يُعرَفُ الرَأىُ اِلَّا عِندَ الغَضَبِ»(6)؛ (فكر و نظر صحيح شناخته نمى شود مگر در حالت غضب). اگر ثابت قدم بود آن رأى سليم است اگر بر روي حق پا نگذاشت آن نظر، نظرى صواب است كه به خطا منجر نمى شود.
4ـ عدم تأمل در تصميم گيرى؛ اين نيز از عوامل لغزش است، در روايتى از مولى على(عليه السلام) آمده: «اَلرَّأىُ مَعَ الأنَاةِ وَ بِئسَ الظَّهِيرُ اَلرَّأىُ الفَطِيرُ»(7)؛ (رأى و فكر صحيح با تأمل و دقّت است و فكر و نظر بدون تأمل و تصميم گيرى با سرعت، بد پشتيبانى براى انسان است).
5ـ استبداد رأى و عدم مشورت در امور؛ استبداد رأى عامل ديگر براى لغزش انسان و به خطا رفتن او است و چه بسا ريشه آن نيز در هواپرستى باشد و انگيزه هاى هواپرستانه آن را ايجاب كند.
مستبد كسى است كه مى خواهد كارى را به تنهائى انجام دهد خواه انگيزه او تمايلات نفسانى باشد و خواه غير آن و مسلم است كه چنين شخصي خطايش بيشتر از كسى است كه در مقام مشورت برآمده و از عقل ديگران استفاده كرده و از چراغ افكارشان نور مى گيرد. مولى علي(عليه السلام) مى فرمايند: «اَلمُستَبِدُّ مُتَهَوِّرٌ فِى الخَطَاءِ وَ الغَلَطِ»(8)؛ (فرد مستبدى كه به نظر خود متكى است نسبت به خطا و اشتباه بى باك و گستاخ است).
در جاى ديگر مى فرمايند: «خَاطَرَ مَنْ إسْتَغنَى بِرَأيِهِ»(9)؛ (آن کس که به رأی خود قناعت کند خود را به خطر افکنده است).
امام صادق(عليه السلام) نيز مى فرمايند: «اَلمُستَبِدُّ بِرَأيِهِ مُوقُوفٌ عَلَى مَدَاحِضِ الزَّلَلِ»(10)؛ (فردى كه فقط به فكر خود اتكاء مى كند، بر لغزشگاه هاى خطا ايستاده است) و هر آن، بايد منتظر سقوط خود باشد. فرد مستبدى كه فقط رأى و فكر خود را مى پسندد و بر آن تكيه مى كند، از نظر مكتب اسلام هم نظر خودش صواب نيست و هم در مقام مشورت، از مشورت با او نهى شده است، امام صادق(عليه السلام) مى فرمايند: «لَا تُشِرْ عَلَى المُستَبِدِّ بِرَأيِهِ»(11)؛ (با مستبدِ خودرأى، مشورت مكن).
مولى على(عليه السلام) نيز مى فرمايند: رأى انسان منفرد و تك رو و انسانى كه فقط به رأى و نظر خود خوشنود است در واقع رأى و نظر باارزشى نيست. «لَا رَأىَ لِمَن اِنفَرَدَ بِرَأيِهِ»(12)، «لَيسَ لِمُعْجِبٍ رَأىٌ»(13)؛ زيرا فكر و نظرى ارزش دارد كه هدايت كننده انسان به راه راست و دور كننده انسان از پرتگاه باشد. در مكتب مولى على(عليه السلام) چنين فردى، يك جاهل است: «مَا أعْجَبَ بِرَأيِهِ اِلَّا جَاهِلٌ»(14)؛ (به رأى خود خودبينى نمي كند مگر جاهل) و آدم جاهل قابل مشورت نيست، عالم هميشه به دنبال زياد كردن علم و علم آموزى است، گرچه از فرد حقير و كوچكى باشد. او به دنبال سخن بزرگ است، گرچه از كودك صادر شود، پس او خودرأى نيست و چنين انسانى قابل مشورت است چون عالم است.
امام على(عليه السلام) فرمود: «لاتُصَغِّرَنَّ عِندَكَ اَلرَّأىَ الخَطِيرَ اِذَا أَتَاكَ بِهِ الرَّجُلُ الحَقِيرُ»(15)؛ (رأى بزرگ را نزد خود كوچك مشمار هنگامى كه مرد حقيرى آن را به تو رساند).
حضرت على(عليه السلام) در جاى ديگر مى فرمايند: «مَنْ اِستَبَدَّ بِرَأيِهِ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِى عُقُولِهَا»(16)؛ (كسى كه مستبد و خودرأى شد، هلاك مى شود و كسى كه با بزرگان مشورت كرد در عقل هايشان شريك شده است) و شريك از شريك ديگر استفاده مى كند و طبيعى است كه اگر چند عقل به هم ضميمه شوند كمتر به خطا مى افتند تا يك عقل منفرد.
از رسول گرامى سؤال شد:، «مَا الحَزْمُ؟ قال: مُشاوَرَةُ ذَوِى الرَّأىِ وَ أتِّبَاعُهُم»(17)؛ (دورانديشى و آينده نگرى و استوارى در امور چيست؟ فرمودند: مشورت با صاحبان فكر و انديشه و متابعت كردن از آنها).
به قول امام علي(عليه السلام) نظر و فكر بسيار است ولى نظرى كه مصاب و رساننده به هدف و ثابت باشد، بسيار كم است؛ «اَلرَّأىُ كَثِيرٌ وَ الحَزْمُ قَلِيلٌ»(18)، ولى مى توان با سفارش پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) به اين قليل دست يافت، كسى كه در امور خود تن به مشورت دهد و آيات الهى را مدّنظر گيرد: «وَ اَمرُهُم شُورَى بَينَهُم»(19)، «وَ شَاوِرْهُم فِى الاَمرِ»(20) به صلاح و سداد نزديكتر است و حيران و پشيمان نخواهد شد. امام على(عليه السلام) مى فرمايند: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مرا به سوى يمن فرستادند و سفارش كردند كه: «يَا عَلِىُّ مَا حَارَ مَنْ اِستَخَارَ وَ لَانَدَمَ مَنْ اِسْتَشَارَ»(21)؛ (اى على، كسى كه طلب خير كرد حيران نمى شود و كسى كه مشورت كرد پشيمان نمى گردد). «مَنْ شَاوَرَ ذَوِى العُقُولِ اِستَضَادَّ بِاَنْوَارِ العُقُولِ»(22)؛ (كسى كه با صاحبان عقل مشورت كرد از انوار عقول آنها نور گرفته است). «لَا ظَهِيرَ كَالمُشَاوَرَةِ»(23)؛ (هيچ پشتيبانى، همچون مشاوره نيست).
ما از معصومين(عليهم السلام) بالاتر نيستيم، آنها در كارها با ديگران مشورت مى كردند، حتى امام رضا(عليه السلام) در مورد پدر خود مى فرمايند، عقلها به مستواى عقل او نبود ولى چه بسا مى شد با غلام سياهى از غلامان خود مشورت مى كرد، وقتى به ايشان گفته مى شد، آيا با مثل اين مشورت مى كنيد؟ مى فرمود: «اِنَّ اللّهَ تَبارَك وَ تَعالَى رُبَّمَا فَتَحَ عَلَى لِسَانِهِ...»(24)؛ (خداوند تبارك و تعالى چه بسا با زبان او مشكل و گره كار مرا باز كند).(25)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.