پاسخ اجمالی:
برای تحصیل «حضور قلب» چند اصل لازم است 1- نماز و عشق به خدا از همه چيز براى ما بهتر باشد. 2- بداند که دنیا حقیر است و مانع حضور قلب می شود. 3- حل مشکلات تنها به قدرت خداست. 4- با فلسفه رکوع و سجود و محتوای نماز آشنا شود. 5- قبل از نماز به عظمت خدا و ضعف خویش فکر کند. 6- از گناه دوری کند. 7- از عوامل بیرونی و یا درونی حواس پرتی بپرهیزد.
پاسخ تفصیلی:
در مورد حضور قلب و چگونگى تحصيل آن مى توان هفت اصل را بيان كرد:
1ـ بايد نماز و عشق به الله از همه چيز براى ما مجذوب تر باشد؛ زيرا حضور قلب انسان تابع دلبستگي هاى قلب است، انسان به هر چه علاقه و تمايل داشت، قلب و روح به آن مجذوب مى شود، اگر مال و ثروت، جاه و مقام، زن و شهوت و فرزند و عيال محبوب انسان شد قلب او نيز به طرف آنها منعطف مى شود. پس سعى كنيم كه با توجه به نماز و ارزش آن و ثواب هاى مترتب بر آن و اين كه اگر نماز قبول شود، بقيه عبادات قبول مى شود، جذب او شده و او مجذوب ما گردد.
2ـ انديشه در حقارت و پستى دنيا؛ جاذبه هاى مانعِ حضور قلب، جاذبه هاى مادى است. قيودِ ماده دست و پا گير برای پرواز قلب و پر كشيدن آن است، بايد در ثروتها و انسان هائى كه در اثر حوادث روزگار (همچون سيل ها و زلزله ها يا مرگ و ميرها) يك ساعت بعد هيچ مى شوند انديشيد، در بى ارزشى دنيا نظاره كرد تا غُل و زنجير ماديت باز شود، هر چه جاذبه هاى مادى كمتر شود قدرت بر تمركز حواس بيشتر مى شود. وقتى فهميد زن و بچه و مال و ثروت و كار در برابر ربّ الارباب ناچيز؛ بلكه هيچ است، متوجه به آن مبدأ فياضى مى شود كه همه چيز در ید قدرت او است.
3ـ توجه به قدرت خداوند در حل مشكلات؛ مى دانم كه مشكلاتى براى من در زندگى هست و اين مختص به من نيست؛ بلكه همه دارند حال اگر بدانم كه غير از خداوند كسى قادر به حل آنها نيست. مسلماً توجهم به مشكل گشا است نه نفس مشكل، و لذا از هجوم افكار درباره مشكلات نجات مى يابم.
4ـ قبل از نماز آمادگى پيدا كند؛ قبل از نماز فكر كند در عظمت خالق و ضعف مخلوق، بداند با چه كسى مى خواهد سخن بگويد و به ياد آمادگى اولياء خدا براى نماز بیافتد كه رنگشان متغير مى شد.
5ـ آشنائى به محتواى نماز و فلسفه ركوع و سجود و قيام و قعود و آشنائى با معانى نماز؛ مگر معنى نماز بيش از نيم ساعت طول مى كشد تا فرا گيرد، شما بگوئيد دو ساعت، آيا دو ساعت براى تمام عمر نمى ارزد؟!
6ـ ترك گناه؛ از جمله عوامل مؤثر در حضور قلب و خشوع و صفا و نورانيت عبادت، ترك گناه است. گناه، قلب را از كشش حضور باز مى دارد، خصوصاً خوردن غذاى حرام كه باعث تاريكى قلب مى گردد.
7ـ دور كردن عوامل پراكندگى حواس؛ علماى اخلاق گفته اند: دو قسم عامل براى برهم زدن حواس وجود دارد: يكى بيرونى مثل اين كه انسان در ميان جمعيتى به نماز ايستد و افراد از جلو چشم او عبور كنند، يا در زمان و مكانى است كه ذهن مشوش است، در مكانى كه ترس از درنده اى دارد، يا در زمانى كه منتظر حادثه اى مثل باران و برف است، يا در مقابل عكس و يا در جائى كه تزئين شده. اينها همگى عامل حواس پرتى هستند، اگر هم مجبور شد بايد چشم به سجده گاه خود بدوزد.
از بزرگى نقل شده كه: «در باغ [خود] نماز مى خواند، پرنده اى آمد و از اين شاخه به آن شاخه پريد و چشم و فكر او را به دنبال خود از اين شاخه به آن شاخه برد، [آن بزرگ] در ركعات نماز شك كرد كه چند ركعت خوانده، باغ را در راه خدا داد و گفت: اين باغ را كه مانع توجه من است نمى خواهم».(1)
دوم از عوامل پراكندگى حواس، عامل درونى است و برگشت آن به همان مسائلى است كه جاذبه به خدا را زياد و حقارت دنيا و غيره را بيشتر مى كند، كسى كه جاذبه هاى دنيوى اعم از ثروت و مال و جاه و مقام و غيره، او را به خود جلب كرد قهراً به طرف خدا جلب نشده و كسى كه به آنها خشنود شد به خدا و مناجات با وى خشنود نمى شود.
جمع كردن حواس و حضور قلب و خشوع بسيار مشكل ولى لازم است، بزرگانى تصميم گرفتند دو ركعت نماز بخوانند كه از غير خدا غافل و تنها به خدا مشغول و متوجه باشند، ولى عاجز ماندند، چه رسد به ما و اى كاش جزئى يا ثلثى از نمازِ ما، از وسواس و شيطنت و غفلت خالى بود، تا جزو كسانى مى شديم كه عمل صالح و غيرصالح را مخلوط كردند.
و بدان كه پرداختن به دنيا و پرداختن به آخرت در يك قلب جاى نمى گيرد و مثل آبى است كه در قدحى پر از سركه بريزند، هر قدر آب ريخته شود، به همان مقدار از سركه كم مى شود و سر مى رود (نه سركه بصورت سركه باقى مى ماند و نه آب بصورت آب خالص).
هر چه بيشتر در اين دنيا مشغول شويم و امورات زندگى را گسترده كنيم فكر پراكنده تر مى شود و از سوئى به سوئى به پرواز درمى آيد.
در احوالات پيشوايان خود بنگريم كه چه بوده اند و چه مى كرده اند؟ در احوالات امام چهارم(علیه السلام) وارد شده است كه گوشه اطاق آتش مى گيرد و اهل خانه صداى «النّار، النّار»؛ (آتش، آتش) بلند مى كنند و حضرت در آن موقع مشغول نماز بوده اند، وقتى نماز تمام مى شود و جريان را به حضرت مى گويند و اعتراض مى كنند كه چرا نماز را قطع نكرديد؟ مى فرمايد «به خدا قسم صداى شما را نشنيدم». بله مگر كسى كه با خدا سخن مى گويد، سخن ديگرى را مى شنود. در آن حريم جاى سخن غير نيست؛ زيرا كه اصلا غيرى وجود ندارد.
چرا وقتى تير را از پاى مولى علی(علیه السلام) در نماز بيرون مى آورند، دردى احساس نمى كند؟ على(عليه السلام) در نماز، ما سوى الله را فراموش مى كند. اينكه اعتراض مى كنند كه چطور صداى سائلى را كه چيزى مى خواست مى شنوند ولى درد را احساس نمى كنند، بايد جواب داد كه اى غافل، صداى سائل صداى خدائى است و توجه به صداى خدائى توجه به خدا است نه توجه به خويش، اجابت درخواست سائل كه محبوب خدا است آن را مى شنوند؛ ولى صداى همهمه و شعله آتش را نمى شنوند و دردى احساس نمى كنند!(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.