پاسخ اجمالی:
سه چیز باعث «خوف از خدا» می شود؛ 1- «معرفت خدا»؛ مومن هرگاه عظمت، شوکت، قدرت، علم و ازلیت و ابدیت خدا را می بیند خائف می شود. 2- «ترس از دادگاه الهی»؛ از آنجا که ممکن الوجود نمی تواند حق عبادت واجب الوجود را اداء کند، لذا خائف می شود که شايد نتوانسته آن طور كه از او انتظار می رود، اداء وظيفه كند. 3- «ترس از گناه»؛ و به عبارت صحيح تر، ترس از عدالت خداوندى، زیرا که خدا مى تواند شخصی را براى يك معصيت عذاب كند و اين خلاف عدل نيست و لو اینکه او تمام عمر را عبادت كرده باشد.
پاسخ تفصیلی:
خوف از خدا ممكن است منشأ فراوانى داشته باشد، ولى سرچشمه هاى عمده آن سه چيز است:
1ـ معرفت اللّه؛ انسان وقتى كنار كوه بلندى و يا درياى وسيع و خروشانى قرار مى گيرد، خوفى در دل او ايجاد مى شود و وحشتى به او دست مى دهد، نه به خاطر اينكه ضررى متوجه او است بلكه اين به دلیل درك عظمت آن است، موجود كوچك وقتى عظمت موجود بزرگى را درك كند خائف مى شود، مثلا وقتى ساختمان عظيمى را مى بينيم و آسمان خراشى را ملاحظه مى كنيم، خائف مى شويم. اين براى چيست؟ چرا وقتى در برابر بزرگى قرار مى گيريم با اينكه فرد خوبى است ولى خود را باخته و خوفى در خود احساس مى كنيم، چرا ابهّت او ما را مى گيرد؟ اين چيزى به جز درك عظمت نيست.
حال اگر انسان بلنداى عظمت الهى و درياى خروشان ازلى و ابدى و سرمدى او را درك كرد و در علم و قدرت و شوكت و جلالت و عزت او غرق شد، چيزى جز او نمى بيند و در نتيجه خائف مى شود. چنان مى شود كه «إِذَا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»(1)؛ (وقتى نام خدا مى شنود و يا ذكرى از او مى شود قلبش به هراس مى افتد). «أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً»؛ (اينان مؤمنان راستين و حقيقى در لسان قرآنند).
ذكر و ياد خدا تداعى معانى بسيار براى او مى كند و خود را در پيشگاه با عظمت او ضعيف و ذليل مى بيند و چه سرمايه اى براى ضعيف جز ترس مى توان يافت!
2ـ ترس از دادگاه خدا؛ و به عبارت دقيق تر ترس از پرونده اعمال خود و به بيانى ظريف تر ترس از عاقبت خود که نمى داند چكاره است و به كجا مى رود!
عارف و پرهيزگار حقيقى، از عبادت خود هم ترسناك است؛ زيرا انتظارى كه از عالم است از جاهل نيست و انتظارى كه از پير هست از جوان نيست، عبادت مراتبی دارد، مسلم است كه «ممكن» حق «واجب» و خالق را نمى تواند اداء كند، زيرا پيامبرش هم اقرار مى كرد كه: «ما عَبَدْناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ، ما عَبَدناكَ حَقَّ عِبادَتِك» چون او هم ممكن است و مخلوق، ولى توقعّى كه از او هست از ما نيست. آری پيامبر(صلى الله عليه وآله) هم خائف بود كه شايد نتوانسته آن طور كه بايد اداء وظيفه كند؛ افراد بزرگ هم خوفشان اين چنين خوفى است.
3ـ ترس از معاصى؛ و صحيح تر ترس از عدالت خداوندى. خدا مى تواند براى يك معصيت عذاب كند و اين خلاف عدل نيست و لو شخص تمام عمر را عبادت كرده باشد. در روايات داريم كه در قيامت سه ديوان باز مى كنند: ديوان نعم و ديوان عبادت و ديوان معاصى. ديوان عبادت مقابله و برابرى با ديوان نعم نمى كند؛ علاوه بر اين كه ديوان معاصى بلاعوض باقى مى ماند.
اين سه سرچشمه خوف، و به عبارت ديگر سه نوع خوف از بالا به پائين كه مى آئيم درجه شخص مى شود يعنى پرهيزگاران و خائفين سطح بالا، خوف نوع اول را دارند؛ گرچه جمع اين خوفها منافاتى با هم ندارد.
آن كس كه از خدا ترسيد، بهشت جايگاه او است «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنْ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى»(2)؛ (و اما كسى كه از مقام(3) پروردگارش ترسيد و نفس را از اتّباع و پيروى هوى باز داشت، همانا بهشت جايگاه او است).
در روايت بسيار جالبى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چنين رسيده است: «ما مِنْ قَطرَةٍ اَحَبُّ اِلَىَ اللّهِ تَعالَى مِنْ قَطرَةِ دَمعٍ مِن خَشْيَةِ اللّهِ اَو قَطرَةِ دَمٍ اُريقَتْ فِى سَبِيلِ اللّهِ»(4)؛ (هيچ قطره اى محبوب تر در نزد خدا از قطره اشك از خوف خدا يا قطره خون ريخته شده در راه خدا نيست). چه زيبا و چه بلند است كلام آن زيباى بلندمرتبه كه دو گوهر گرانبها را مَثَل آورده كه يكى مِثل دُرّ سفيد و ديگرى چون ياقوت است.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.