پاسخ اجمالی:
صوفيان در بعضى از لذايذ مادى، مثل تمايل به خوانندگى و موسيقى و رقص یا سماع حرص عجيبى دارند. در نظر صوفيه، سماع براى پيدا كردنِ حال بسيار مهم است. عجيب تر اينكه صوفیان، اينها را وسيله توجه به خدا و رسیدن به جذبه مى دانند و نوشته اند: هنگام اذان ابوسعید رقص مى كرد. بزرگی گفت: نماز، نماز. شيخ گفت: ما در نمازيم! و همچنان در رقص بود. آن بزرگ ايشان را بگذاشت و در نماز شد. به قول جامى خواننده به سه چيز محتاج است: روايح طيبه و وجه مليح و صوت مليح. لذا روايات در مذمت صوفيه جای تعجب ندارد.
پاسخ تفصیلی:
صوفيان با اين كه طرفدار پشت پازدن به لذايذ جسمانى هستند در بعضى از لذايذ مادى، ولع و حرص عجيبى از خود نشان مى دهند. موضوع تمايل به خوانندگى و موسيقى و رقص (كه در ميان آنها به عنوان «وجد» و «سماع» معروف است) يكى از اين موارد است كه در ميان فرقه هاى صوفيه طرفداران بسيارى دارد، مخصوصاً قسمت خوانندگى كه در غالب خانقاه ها رايج است.
«احوال» نزد صوفيه امر غير اختيارى است كه بدون تعهد و اكتساب و جِدّ و جهد به قلب سالك راه پيدا مى كند، از قبيل طرب يا حزن، و بسط يا قبض، و شوق و انزعاج (بی قراری) و امثال اينها.
صوفيه براى تحريك اعصاب و نيل به اين حالت كه از آن تعبير به بى خودى مى كنند به انواع وسايل متوسل مى شده اند و از اذكار مخصوص گروهى و فردى و نعره هاى عاشقانه و مستانه در مراسم وجد و سماع و رقص و پاى كوبى، و حتى از مواد تخدير كننده، يا سكر انگيز نيز استفاده مى كرده اند. بعضى ديگر به بنگ و چرس (حشیش) پناه برده و مى گويند برخى هم لب به شراب مى زده اند، از اين همه قصدشان با وسايل مصنوعى رهايى از خود و خودى بوده است! در نظر صوفيه «سماع» براى پيدا كردن «حال» و «وجد» عامل بسيار قوى محسوب مى شود از جمله موسيقى و آواز خواندن و رقص كه همه آنها تحت عنوان «سماع» در مى آيد.
آرى سماع كه از نظر متشرعين و فقهاء مردود و مذموم است و گناه به حساب مى آيد نزد اغلب مشايخ و سران صوفيه از راههاى مهم وصول به حالت وجد شمرده مى شود. به اين معنى كه گفته اند «سماع» حالتى در دل ايجاد مى كند كه «وجد» ناميده مى شود و اين وجد حركات بدنى به وجود مى آورد كه اگر حركات، حركات غير موزونى باشد «اضطراب» و اگر موزون باشد «كف زدن و رقص است».(1)
«سماع» در تاريخ تصوف از جنجالى ترين موضوع ها بوده است که نه تنها اهل شرع با آن به مخالفت پرداخته اند بلكه در ميان مشايخ صوفيه نيز مخالفانى داشته است، برخى براى آنان شرايطى قائل شده اند و بعضى ديگر «سماع» را براى گروهى روا و براى گروه ديگر ناروا دانسته اند. داستان هاى بسيارى از مشايخ و مريدان است كه در سماع، مرغ روحشان از قفسِ تن پريده است، در «طبقات الصوفيه» آمده است كه ذوالنون، فضيل بن عياض، ابوسعيد خراز، شبلى، نورى، دراج، ابوبكر اشنانى و ابوالقاسم سايح از جمله مشايخى هستند كه در سماع برفته اند!(2) به اصطلاح كشته مجالس سماع (موسيقى) بوده اند.
به هر حال مجالس صوفيه از ديرباز با سماع و قول همراه بود و تشكيل مجلس رقص و پايكوبى و دست افشانى و شعر خوانى، تحت عنوان سماع به صورت يك كار گروهى در خانقاه ها معمول بود و اين موضوع آنچنان مورد توجه قرار داشت كه عده اى مى گفتند مسلك تصوف جز رقص نيست.(3)
عجيب تر اينكه صوفیان، اينها را وسيله توجه به خدا و درنورديدن وادي هاى «جذبه» و «شوق» مى دانند. در اينجا لازم مى دانم حكايت جالبى را كه در يكى از كتب معروف صوفيه است نقل كنم:
رقص ابوسعيد!
در كتاب «اسرار التوحيد فى مقامات ابى سعيد» نقل شده است كه «شيخ عبداللّه باكو» (او هم از سران صوفيه است) را به سماع و رقص شيخ ابوسعيد انكار مى بود و گاه گاه اظهار مى كرد تا شبى به خواب ديد كه هاتفى آواز داد: «قُومُوا وَ ارقصوا لِلَّهِ» يعنى (برخيزيد و براى خدا رقص كنيد!) بيدار شد و لا حول كرد و گفت: اين خواب شوريده بود كه مرا شيطان نمود. ديگر بار بخفت همچنين ديد هاتفى مى گويد «قُومُوا وَ ارقصوا لِلَّهِ» بيدار شد و لا حول كرد و ذكرى بگفت و سوره ای دو سه از قرآن بخواند، در خواب شد همان ديد، دانست كه جز حق نتواند بود! صبح برخاست و به خانقاه به زيارت شيخ ابوسعيد آمد و شيخ را ديد كه از اندرون خانه مى گفت: «قُومُوا وَ ارقصوا لِلَّهِ». شيخ ابو عبداللّه را وقت خوش گشت و آن انكارى كه از وجد و سماع (رقص و خوانندگى) شيخ در اندرون او بود برخاست!(4)
نگارنده گويد: اين است معنى همه چيز را به بازيچه گرفتن و هر هوا و هوسى را به نام دين انجام دادن. آرى كسى كه مى گويد: «راسُ هَذَا الامر کبسُ المحابر وَ خَرقُ الدَّفَاتِرِ وَ نسیانُ الْعُلُومِ» يعنى: (آغاز تصوف بستن دواتها و پاره كردن دفترها و فراموش كردن علوم است)(5) از چنين شخصى «رقص براى خدا!» تعجب نيست.
در شرح حال ابوبكر شبلى نوشته اند: «نقل است يك بار چند روز در زير درختى رقص مى كرد و مى گفت: «هو هو» گفتند: اين چه حالت است؟ گفت: «اين فاخته بر اين درخت مى گويد: كو كو، من نيز موافقت او را مى نمايم و مى گويم هو هو».(6)
رقص مقدم بر همه چيز بود حتى بر نماز!
يكى از مريدان در حالات «ابوسعيد ابوالخير» نوشته است: روزى بعد از دعوت [به ميهمانى] سماع مى كردند [خوانندگى و نوازندگى داشتند] و شيخ ما را حالتى پديد آمده بود و همه در آن حالت بودند... مؤذن بانگ نماز پيشين [ظهر] گفت و شيخ همچنان در حال بود و جمع در وجد، رقص مى كردند و نعره مى زدند و در ميان آن حالت امام محمد قاينى [ميزبان اصلى شيخ] گفت: نماز، نماز، شيخ ما گفت: ما در نمازيم! و همچنان در رقص بودند، امام محمد ايشان را بگذاشت و در نماز شد.(7)
نگارنده گويد: اين است سرانجام كسى كه عنان اختيار خود را به شيطان بسپارد. گفته اند در رباط اردبيل دويست صوفى ساكن بودند و كار آنان خوردن و رقصيدن بود؛(8) مولوى مى گويد:
در هواى عشق حق رقصان شوند *** همچو قرص بدر بى نقصان شوند!
و شيوع آن در بين صوفيه به حدى بود كه گويند: «ابوالعلاء معرى» شكمخوارى و پايكوبى صوفيه را در اشعارش به باد استهزاء گرفته است؛ قطعه ابوالعلاء در اين باب معروف است:
اَرى جيل التصوف شرّ جيل! *** فقل لهم و اهون بالحول
اَقال اللّه حين عبدتموه *** كلوا اكل البهائم و ارقصوالى؟(9)
در بين صوفيه كسانى بودند كه بيشتر تحت تأثير شعر و آواز واقع مى شدند تا تحت تأثير قرآن! چنانكه يوسف بن الحسين رازى از تأثير اشعارى كه با شور و حال «قوّالان» خوانده مى شود به گريه مى افتاد و از خواندن قرآن چنين حالى به او دست نمى داد.(10)
دكتر زرين كوب مى نويسد: «همين نكته بود كه صوفيه را به مجالس «سماع» و «قوّالى» مى كشانيد، در اين مجالس، قوالى بود كه ترانه هاى عاشقانه يا عارفانه، همراه يا بدون «ساز» مى خواند و صوفيان حلقه وار بر زمين مى نشسته و خاموش و آرام سر به زير افكنده، نفسها را حبس مى كردند و سعى مى ورزيدند تا سكوت و سكون جمع را به هم نزنند، اما اين سكوت و سكون، در ميان آن شور و هيجان البته دوام نمى داشت، به ناگاه يك صوفى به «وجد» مى آمد، صداى تحسين بر مى آورد، نعره مى زد و به رقص بر مى خاست، اين شور او در ديگران هم مى گرفت و حتى شيخ نيز كه حاضر بود، گاه به موافقت اصحاب به وجد و رقص در مى آمد، و بدين گونه تمام حاضران به «پايكوبى» و «دست افشانى» بر مى خواستند. در اين مورد گاه حالت هاى شگفت روى مى داد صوفى بى خودانه خرقه خود را پاره مى كرد ديگرى نعره هاى بيهشانه مى كشيد و شايد گه گاه يك دو تن هم از غلبه شور هلاك مى شدند!».
جامى در «نفحات الانس» در شرح حال شيخ روزبهان نوشته است كه در كتاب «الانوار فى كشف الاسرار» آورده است كه قوّال [خواننده] بايد خوب روى بود كه عارفان در مجمع سماع [مجلس خوانندگى و نوازندگى] به جهت ترويج قلوب! به سه چيز محتاجند: روايح طيبه [بوى خوش] و وجه مليح [روى زيبا] و صوت مليح [صداى خوب]!
نگارنده مى گويد: هنگامى كه انسان روايات مذمت صوفيه را مى خواند، گاه از آن همه شدت در نكوهش آنان تعجب مى كند، ولى وقتى اين كثافت كاري ها را مشاهده مى كند مى گويد باز هم كم است.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.