پاسخ اجمالی:
هيچ كس نمى تواند مدير و يا فرمانده خوبى باشد مگر اينكه به كار خود عشق بورزد. آنها كه به برنامه هاى خود به عنوان يك «مسؤوليّت ادارى» می نگرند، به دايه اى مى مانند كه در برابر گرفتن مزد، مسؤوليّت نگهداری از كودكى را به عهده گرفته، ولى آنها كه به كار خود عشق مى ورزند همچون مادرند. بنابراین بايد پيش از ایجاد انگیزه در افراد تحت مديريّت، در خود مسئولان ايجاد انگيزه نمود؛ و مى دانيم مؤثّرترين انگيزه ها «عشق» است، و عشقى كه از ايمان مكتبى سرچشمه مى گيرد از همه برتر و عميق تر و سازنده تر است.
پاسخ تفصیلی:
هيچ كس نمى تواند مدير و يا فرمانده خوبى باشد مگر اينكه به كار خود عشق بورزد. آنها كه برنامه هاى خود را به عنوان يك «مسؤوليّت ادارى» يا نجات از اعتراض مردم و توبيخ مافوق انجام مى دهند، به دايه اى مى مانند كه در برابر گرفتن مزد، مسؤوليّت «تغذيه» يا «تربيت» كودكى را بر عهده گرفته، ولى آنها كه به كار خود عشق مى ورزند همچون مادرند! و مى دانيم هزاران دايه همچون يك مادر نخواهد بود؛ چرا كه اين را دل سوزد و آن را دامان، و گاه حتّى دامانش هم نمى سوزد! و درست يكى از مهمترين تفاوتهاى مديريّت غربى و مديريّت اسلامى همين است.
به تعبيرى ديگر، بايد پيش از آن كه انگيزه در افراد تحت مديريّت ايجاد گردد، در خود مديران و فرماندهان ايجاد انگيزه نمود؛ و مى دانيم قويترين و مؤثّرترين انگيزه ها «عشق» است، و عشق و شوقى كه از ايمان مكتبى سرچشمه مى گيرد از همه برتر و عميق تر و سازنده تر است. چرا ارتش پانصد هزار نفرى شاهان ساسانى با آن همه ساز و برگ و تجهيزات جنگى، و سلاح مدرن آن روز، و تجربيّات فراوانى كه در جنگهاى بزرگ آن زمان آموخته بودند، نتوانست در برابر ارتش پنجاه هزار نفرى اسلام با ضعف تاكتيكهاى جنگى، و سلاحهاى عقب افتاده، مقاومت كند و به زودى درهم شكست و لشگر اسلام پيروز شد؟!
آيا دليلى جز اين داشت كه فرماندهان و سربازان اين ارتش كوچك انگيزه اى داشتند كه با انگيزه فرماندهان آن ارتش بزرگ، زمين تا آسمان فرق داشت؟! اينها به كار خود عشق مى ورزيدند، و براى آن به عنوان يك ارزش والا اهمّيّت قائل بودند، ولى نظام ارزشى حاكم بر افكار افسران شاهان ساسانى و سربازان آنها، بسيار پيش پا افتاده بود؛ گروهى را به اجبار به ميدانهاى جنگ كشانده بودند، و گروهى را با تطميع سيم و زر.
راه دور نرويم، در دنياى امروز نيز مسأله همين گونه است؛ ارتش نيم ميليون نفرى آمريكا، با مدرن ترين و پيشرفته ترين سلاحها، و فرماندهان تحصيل كرده و باتجربه، از يك ارتش كوچك و ظاهراً عقب افتاده ويتنامى شكست مى خورد، آن هم چه شكست رسوائى! چرا؟ زيرا دسته دوّم به هدف خود عشق مى ورزيدند. در حالى كه دسته اوّل حدّاكثر به عنوان يك مسؤوليّت ادارى و شغلى كار مى كردند. در اخبار جنگ ويتنام آمده بود كه در انگيزه هاى جنگجويان اين سرزمين رگه هائى از ايمان مذهبى نيز وجود داشت كه اين مسأله اى است در خور مطالعه و دقّت!
در اوصاف پنجگانه اى كه قرآن در آيه 128 سوره توبه براى پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) ذكر مى كند، يكى از صفات ويژه اين رهبر بزرگ، اين مدير و فرمانده بى نظير را «عشق به هدايت مردم» مى شمرد و از آن تعبير به «حَريصٌ عَلَيْكُمْ» مى كند كه تعبيرى است بسيار رسا و گويا و يقيناً اگر آن عشق سوزان به امر هدايت خلق نبود، آنهمه ناملايمات را با آغوش باز استقبال و تحمّل نمى كرد. شايد تعبير به «أب»؛ (پدر) در مورد حضرت پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) و امام على(عليه السلام) در آنجا كه مى فرمايد: «اَنَا وَ عَلِىٌّ اَبَوا هذِهِ ألأُمَّة»(1)؛ (من و على پدران اين امّت هستيم) نيز اشاره به همين مطلب است كه رابطه ما با اين امّت رابطه عاطفى پدرانه است؛ پدرى كه براى نجات و پيشرفت فرزندش دل مى سوزاند و به او عشق مى ورزد.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.