پاسخ اجمالی:
در مكاتب اقتصادی مادّى دو مقوله «اخلاق» و «اقتصاد» كاملا از هم بیگانه اند؛ چراكه معيار در اين طرز تفكّر، درآمد بيشتر با تلاش كمتر است، از هر راهى كه مقدور باشد. امّا در مكاتب الهى، اخلاق و اقتصاد به گونه اى به هم گره خورده اند كه قابل تفكيك نيستند؛ واجبات، مستحبّات و مكروهات معاملات که در کتب فقهی، مفصل از آنها بحث شده دليلی بر اين مدّعاست.
پاسخ تفصیلی:
بين مكتب هاى اقتصادى مادّى و مكتب هاى اقتصادى الهى، در مورد ارتباط بين اخلاق و مسائل اقتصادى، اختلاف مهمّى هست.
در مكتب هاى مادّى اين دو مقوله، كاملا از هم جدا هستند، و اخلاق هيچ تأثيرى بر اقتصاد ندارد. اقتصاد در مكتب هاى مادى كاملا خشك و بى روح است؛ چرا كه معيار در اين طرز تفكّر درآمد بيشتر با تلاش كمتر است، از هر راهى كه مقدور باشد؛ يعنى هر چه سطح درآمد بالاتر و تلاش كمتر باشد مطلوب تر است، امّا مسائل اخلاقى هيچ جايگاهى در اين اقتصاد ندارد.
به همين جهت اگر درآمد، حتى از راه ساخت و فروش بمب هاى كشتار جمعى، مواد مخدّر و حتى برده فروشى و انسان فروشى باشد ـ كه دنياى غرب به طور صريح به آن اعتراف مى كند ـ براى آنها مطلوب است. چون اين مكتب، چيزى را به نام عواطف انسانى در كنار اقتصاد خود نمى شناسند، به همين جهت سازندگان سلاح هاى كشتار جمعى و آدم فروشان و مانند آنها ... می توانند متمدّن ترين انسان هاى اين مكتب باشند.
و امّا در مكاتب الهى كاملا مسأله برعكس است، يعنى به گونه اى اخلاق و اقتصاد به هم گره خورده اند كه قابل تفكيك و جدايى نيستند، تأمّل و تفكّر در واجبات، مستحبّات و مكروهات ابواب معاملات، دليل بر اين مدّعاست. روايتى كه علاّمه بزرگ، مرحوم شيخ انصارى(رضوان الله تعالى عليه) به نقل از كتاب شريف تحف العقول(1) در ابتداى كتاب مكاسب(2) نقل مى كند شاهد اين گفتار است.
در اين روايت از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «هر چيزى كه در آن مصلحت و منفعتى براى مردم و بندگان خدا باشد، معامله و خريد و فروش و اجاره و هرگونه نقل و انتقال و ... در مورد آن حلال است، و هر چيزى كه مفسده و ضرر مردم در آن باشد، معامله، خريد و فروش، اجاره و ... در آن باطل و حرام است».
در اين روايت مى بينيم كه اساساً معيار اصلى در صحت و بطلان معاملات و تجارت ها، يك مسأله مهم اخلاقى ـ كه آن نفع و ضرر عموم مردم است ـ مدّنظر مى باشد نه فقط نفع و ضرر فرد معامله گر؛ ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا.
اسلام مصلحت جامعه را در اين می داند كه سايه اخلاق بر اقتصاد گسترده باشد، چرا كه اين مسأله به نفع جامعه و افراد آن است. اين معنا در روايات اسلامى به وضوح ديده مى شود؛ مثلا در روايتى آمده است كه: «اگر ثروتمند نسبت به ثروت خود بخل بورزد و از آن به نيازمندان كمك نكند، فقير دين خود را به دنيايش مى فروشد».(3)
بديهى است اگر ثروتمندان مسائل اخلاقى را به فراموشى بسپارند و نسبت به نيازمندان جامعه هيچ ارفاق و كمك و ملاحظه اى نكنند، اين امر كم كم سبب دشمنى نيازمندان مى شود و آنها منتظر فرصتى مى شوند كه انتقام خود را بگيرند، همان طور كه منشأ قيام كمونيستى همين امر بود.
در روايت ديگرى مى خوانيم: «حَصِّنُوا اَمْوالَكُمْ بِالزَّكاةِ»(4)؛ (اموال و ثروت خود را با زكات بيمه كنيد) چرا كه اگر زكات پرداخته نشود، آتش فقر به جان فقير مى افتد و شعله هاى آن زبانه مى كشد و ممكن است كه دينش را به خاطر دنيايش بفروشد.
نتيجه: اينكه در اسلام، مسائل اخلاقى با مسائل اقتصادى چنان آميخته است كه قابل تفكيك نيست؛ برخلاف مكتب هاى اقتصادى مادى كه اخلاق در اقتصاد آنها هيچ تأثيرى ندارد. و اينجاست كه اين همه تأكيد اسلام بر حرمت رباخوارى و تعبيرات تكان دهنده آيات و روايات در مورد آن روشن مى شود، كه اسلام به اين وسيله مى خواهد همچنان سايه اخلاق و عاطفه بر مسائل اقتصادى باشد، ربا و رباخوارى اصول اخلاق و عواطف انسانى را درهم مى شكند، و جلو كارهاى خير را مى گيرد و خلاصه اینکه اقتصاد در مكاتب الهى زير چتر اخلاق است و در مكتب هاى مادّى، بيگانه از اخلاق؛ بسيارى از كسب ها و معاملات، چون ضد اخلاق است و باعث گرفتارى مستضعفان مى شود و خون بى گناهان را مى ريزد و فقرا را فقيرتر مى كند و ... از نظر اسلام ممنوع است.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.