پاسخ اجمالی:
آری؛ علي(ع) در روز شورى، با ساير اعضاى شورا این گونه احتجاج نمود: «آيا در ميان شما كسى جز من هست كه پيامبر(ص) در حقّ او گفته باشد: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فعلىٌّ مَوْلاهُ؟» همه گفتند: نه. ایشان در موارد متعدّد از جمله در ايّام خلافت عثمان، زمان خلافت خود، روز جنگ جمل، در كوفه و روز جنگ صفين به حديث غدير استدلال نموده اند. ضمن اینکه همسر و دو فرزندش و جمعى از صحابه هم به حديث غدير استدلال كردهاند.
پاسخ تفصیلی:
بعضى از بهانه جويان مى گويند: اگر حديث غدير با اين عظمت واقعيّت دارد چرا خود حضرت على(عليه السلام) و اهل بيت او و ياران و علاقه مندانش در موارد لزوم به آن استدلال نكردند؟ آيا بهتر نبود كه آنها براى اثبات خلافت بلافصل على(عليه السلام) به چنين مدرك مهمّى استناد مىجستند؟!
اين ايراد مانند بسيارى از ايرادهاى ديگر به خاطر عدم آگاهى كافى از كتب حديث و تاريخ و تفسير است؛ زيرا موارد زيادى در كتب دانشمندان اهل سنّت نقل شده كه خود على(عليه السلام) يا ائمه اهل بيت(عليهم السلام) يا علاقه مندان ایشان به حديث غدير استدلال كرده اند و شگفت آور است چگونه ايراد كنندگان، آنها را نديده اند؟
از جمله خطيب خوارزمى حنفى در كتاب «مناقب» خود از عامر بن واثله نقل مى كند: «در روز شورى ـ شوراى شش نفرى كه براى انتخاب خليفه بعد از عمر معين شده بود ـ با على(عليه السلام) همراه بودم و شنيدم كه او با ساير اعضاى شورا چنين مى گفت: دليل محكمى براى شما اقامه مى كنم كه عرب و عجم توانايى تغيير آن را نداشته باشد ... شما را به خدا سوگند آيا در ميان شما كسى جز من وجود دارد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حقّ او گفته باشد: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فعلىٌّ مَوْلاهُ، اَللّهُمَّ والِ منْ والاهُ وَ انْصرْ مَنْ نَصَرَهُ لِيُبَلِّغْ اَلشّاهِدُ اَلْغائِبَ»؟ همه گفتند: نه».(1)
اين روايت را حموينى در «فرائد السّمطين» در باب 58 و ابن حاتم در «درُّ النّظيم» و ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغه» نقل كرده اند. همچنين ابن حجر در «الصواعق» همين مضمون را از دارقطنى نقل نموده است.(2)
در كتاب «الغدير» بحث جامعى پيرامون «مناشده»؛ (استدلال) امير مؤمنان على(عليه السلام) در موارد متعدّدى، از جمله در ايّام [خلافت] عثمان، در زمان خلافت خودش، روز جنگ جمل، بار ديگر در كوفه، در روز جنگ صفين با مدرك وسيع و گسترده اى ذكر شده. به علاوه شانزده مورد ديگر از احتجاجات فاطمه زهرا(عليها السلام) و امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) و جمعى از صحابه و غير صحابه نقل شده كه از يك سو حكايت از اطّلاعات وسيع و گسترده اين نويسنده بزرگ مى كند و از سوى ديگر نشان مى دهد كه استدلال به اين حديث در قرون مختلف، مورد توجّه بوده است. هر چند سياست هاى خاصّى كه بر اين مسأله در هر زمان حاكم بوده مى كوشيده است كه آن را تا حدّ ممكن كم رنگ نشان دهد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.