پاسخ اجمالی:
جهل آثار و نتایج سوئی را به دنبال دارد. جهل باعث دوزخی شدن است (سوره های اعراف و ملک)؛ جهل مايه سقوط آدمى است (سوره انفال)؛ جهل نابينايى است (سوره های رعد و فاطر)؛ زندگى با جهل ارذل العمر است (سوره های حج و نحل)؛ جهل عامل اصلى شكست است (سوره انفال).
پاسخ تفصیلی:
با توجه به آیات قرآن، جهل آثار و نتایج سوئی را به دنبال دارد:
1. دوزخيان جاهلان اند:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِّنَ الْجِنِّ وَالاِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»(1)؛ (به يقين گروه بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفريديم؛ آنها دلها [عقلها] يى دارند كه با آن [انديشه نمى كنند، و] نمى فهمند؛ و چشمانى كه با آن نمى بينند؛ و گوشهايى كه با آن نمى شنوند؛ آنها همچون چهارپايانند؛ بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند [چون امكان هدايت دارند و بهره نمى گيرد]).
«ذَرَأ» از مادّه «ذراْ» (بر وزن زَرْع) به معناى خلقت و ايجاد و آفرينش است؛ ولى به طورى كه از مقاييس اللغة برمى آيد ريشه آن به معناى بذر افشاندن است، و شايد به همين دليل راغب در مفردات معناى اصلى آن را اظهار و آشكار ساختن ذكر كرده، و بعضى مانند «التحقيق فى كلمات القرآن الكريم» معناى اصلى آن را بسط و گسترش مى دانند.
در آيه مورد بحث اگر منظور خلقت و آفرينش باشد معناى آيه اين است كه اين گونه افراد كه از مواهب خداداد كه منابع و ابزار معرفت و شناخت است، مانند: قلب و گوش و چشم بهره نمى گيرند سرنوشتى جز دوزخ ندارند و گويى براى آن آفريده شده اند؛ و اگر به معناى بسط و گسترش باشد باز اشاره به اين است كه اين گونه افراد به صورت گسترده در دوزخ پخش مى شوند.
به هر حال بيانگر اين واقعيّت است كه سرانجام جهل و از كار انداختن وسايل و ابزار شناخت چيزى جز آتش جهنم نخواهد بود.
«وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِى أَصْحَابِ السَّعِيرِ فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لاَِصْحَابِ السَّعِيرِ»(2)؛ (و مى گويند: اگر ما گوش شنوا داشتيم يا تعقل مى كرديم، در ميان دوزخيان نبوديم. ـ اين جاست كه به گناه خود اعتراف مى كنند؛ دور باشند دوزخيان [از رحمت خدا]).
آرى گناه بزرگ آنها همين است كه عقل خود را به كار نينداختند و به سخنان حق گوش فرا ندادند، و به اين ترتيب درهاى معرفت و دانش را به روى خود بستند و درهاى دوزخ را گشودند.
لحن آيه دوّم كه گناه را نسبت به دوزخيان مى دهد و آنها اعتراف مى كنند كه اگر عقل خود را به كار انداخته بودند جاى آنان در دوزخ نبود - اعترافى كه حاكى از ندامت و پشيمانى است - دليل بر آن است كه آنها اين راه را با اختيار خود برگزيدند، و اگر به زعم بعضى همچون فخررازى آيه اوّل را دليل بر جبر گرفته اند آيه دوّم مى تواند مفسّر آن باشد چرا كه «اَلْقُرآنُ يُفَسِّرْ بَعْضُه بعضاً». به هر حال رابطه ميان دوزخ و جهل از ديدگاه قرآن مسلّم است و بحث هاى آينده آن را آشكارتر مى سازد.(3)
2. جهل مايه سقوط آدمى است:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ»(4)؛ (به يقين بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لال [و كوردلى] هستند كه انديشه نمى كنند).
اين آيه صريحاً و آيه قبل تلويحاً اين مطلب را بيان مى كند كه هرگاه انسان از اسباب و ابزار شناخت كه خدا در اختيارش قرار داده استفاده نكند چنان سقوط مى كند كه از تمام جنبندگان روى زمين پست تر مى شود. چرا چنين نباشد كه او مى توانست به اوج قلّه افتخار و «اَعْلى عِليّينْ» و جوار قرب حق پرواز كند و به جايى رسد كه جز خدا نبيند ولى چون به همه اين امكانات پشت پا زد به «اَسْفَلُ السّافِلين» سقوط كرد.
بعلاوه انسان هنگامى كه در طريق خير و هدايت قرار نگيرد، آن مواهب بزرگ و استعدادهاى خداداد را در طريق شرّ به كار مى گيرد؛ دست به جنايات هولناك و اختراع اسباب و وسايل وحشتناكى مى زند كه مسلّماً هيچ حيوان درنده اى به پاى او نمى رسد، همان گونه كه نمونه هاى آن را در عصر خود در ميان انسان هاى دور افتاده از خدا و خلق مشاهده مى كنيم.(5)
3. جهل نابينايى است:
«أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَّبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الاَْلْبَابِ»(6)؛ (آيا كسى كه مى داند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند كسى است كه نابيناست؟! تنها خردمندان متذكر مى شوند).
در اين جا در يك طرف عالمان و آگاهان قرار گرفته اند و در نقطه مقابل آنها نابينايان! اين تقابل نشان مى دهد كه جهل با نابينايى يكسان است. همين معنا به تعبير ديگر در آيات ديگر قرآن آمده است:
«وَمَا يَسْتَوِى الاَْعْمَى وَالْبَصِيرُ وَلاَ الظُّلُمَاتُ وَلاَ النُّورُ وَلاَ الظِّلُّ وَلاَ الْحَرُورُ وَمَا يَسْتَوِى الاَْحْيَاءُ وَلاَ الاَْمْوَاتُ»(7)؛ ([بدانيد] نابينا و بينا هرگز برابر نيستند و نه تاريكى ها و روشنايى و نه سايه [آرام بخش] و باد داغ و سوزان و هرگز مردگان و زندگان يكسان نيستند. خداوند پيام خود را به گوش هر كس بخواهد مى رساند و تو نمى توانى سخن خود را به گوش آنان كه در گور [خفته]اند برسانى).
4. زندگى با جهل ارذل العمر است:
«وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَىْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْم شَيْئاً»(8)؛ (و بعضى از شما به نامطلوب ترين مرحله عمر مى رسند؛ آنچنان كه بعد از علم و آگاهى چيزى نمى دانند). همين معنا با تفاوت بسيار كمى در سوره نحل آيه 70 نيز آمده است.
«ارذل» از ماده «رذل» به طورى كه از بسيارى از منابع لغت مانند مقاييس و صحاح اللّغة و مفردات و غير آنها استفاده مى شود به معناى موجود پست است. يا به تعبير ديگر موجودى كه قابل اعتنا نيست و ارزشى ندارد؛ بنابراين منظور از «ارذل العمر» بى ارزش ترين روزهاى عمر انسانى است. قرآن روزهاى نهايت پيرى را كه غالباً توأم با فراموشى و از دست دادن علوم و دانش هاى گذشته است «ارذل العمر» شمرده؛ بنابراين بهترين روزها و ساعات عمر انسان ساعات علم و آگاهى و معرفت است.(9)
5. جهل عامل اصلى شكست است:
«يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِّنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِّنْكُمْ مِّائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَفْقَهُونَ»(10)؛ (اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ [با دشمنان خطرناك] برانگيز. هرگاه از شما بيست نفر با استقامت باشند، بر دويست نفر غلبه مى كنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از كسانى كه كافر شدند، پيروز مى گردند؛ چرا كه آنها گروهى هستند كه نمى فهمند).
اين آيه كه ظاهراً در مورد جنگ بدر نازل شده و ناظر به نابرابرى تعداد مسلمانان با مشركان مكه است؛ افسانه موازنه قوا را درهم مى شكند و به عنوان يك دستور اسلامى فرمان مى دهد كه حتى اگر تعداد سپاهيان اسلام يك دهم سپاهيان دشمن باشد از ميدان جنگ عقب نشينى نكنند!، امّا آنچه اين نابرابرى صورى و ظاهرى را جبران مى كند (طبق صريح خود آيه) دو چيز است: نخست صبر و استقامت و پايمردى در مؤمنان، و دوّم جهل و نادانى و بى خبرى در دشمنان؛ و اين به خوبى نشان مى دهد كه استقامت و صبر سرچشمه پيروزى و جهل و نادانى عامل شكست است. جهل هایی مثل:
جهل به استعدادها و نيروهاى خدادادى وجود خويش.
جهل به قدرت و توانايى پروردگار.
جهل به فنون و اصول جنگى و جهل هاى ديگر.(11)،(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.