پاسخ اجمالی:
ذكر خدا به انسان در برابر وسوسه هاى نفس و شيطان مصونيّت مى بخشد. خداوند در آيه 28 سوره رعد مى فرمايد: (آنها [هدايت يافتگان] كسانى هستند كه ايمان آورده اند و دلهايشان به ذكر خدا مطمئن و آرام است)؛ «اَلَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللّهِ». در آیه 45 سوره عنکبوت، بعد از بيان اين نكته كه نماز انسان را از زشتيها و منكرات باز مى دارد، «اِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» مى فرمايد: ( ذكر خدا از نماز هم بالاتر است!)؛ «وَ لَذِكْرُ اللّهِ اَكْبَرُ».
پاسخ تفصیلی:
علماى اخلاق به پيروى از قرآن مجيد و روايات اسلامى اهمّيّت فوق العاده اى براى ذكر به عنوان يكى از شاخه هاى مهمّ عبادت در پاكسازى روح و جان و بيدارى و آگاهى و تهذيب نفس قائل هستند؛ و براى هر مرحله از مراحل سير و سلوك، اذكارى ذكر كرده اند؛ مثلاً، در مرحله توبه، توجّه به ذكر «يا غَفّارُ» و در مرحله محاسبه نفس «يا حَسيبُ» و در مرحله جلب رحمتهاى اليه «يا رَحْمانُ» و «يا رَحْيمُ» و امثال آن.
اين اذكار به تناسب حالاتى است كه انسان دارد و مسيرهائى كه مى پيمايد؛ ولى به عنوان ذكر مطلق كه در هر حالى خوب است، نه به عنوان قصد ورود.
آرى! ذكر خدا از بزرگترين عبادات و بهترين حسنات است و در برابر تهاجم وسوسه هاى نفس و نفوذ شيطان به انسان مصونيّت مى بخشد.
پرده هاى خودخواهى و غرور راكه بزرگترين دشمن سعادت انسان است مى درد، او را از خواب غفلت بيدار مى كند و از خطراتى كه سعادت وى را تهديد مى كند آگاه مى سازد.
ذكر خدا مانند دانه هاى حياتبخش باران است كه بر سرزمين روح و قلب انسان مى بارد و انواع بذرهاى فضيلت و تقوا را شكوفا و بارور مى سازد، و هر اندازه درباره اهمّيّت اين عبادت سخن گفته شود باز كم است.
با اين اشاره به قرآن مجيد مراجعه می کنیم و اهمّيّت ذكر اللّه را در آن جستجو مى كنيم:
1ـ در آيه 28 سوره رعد، سخن از تأثير ياد خدا در آرامش دلها است؛ آرامشى كه مى تواند انسان را از لغزشها برهاند و به فضائل اخلاقى بيارايد؛ مى فرمايد: (آنها [هدايت يافتگان] كسانى هستند كه ايمان آورده اند و دلهايشان به ذكر خدا مطمئن و آرام است)؛ «اَلَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللّهِ».
سپس همين معنى را به صورت يك قاعده كلّى بيان كرده، مى افزايد: (آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مى يابد!)؛ «اَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».
اين آرامش فوق العاده به خاطر آن است كه نگرانيها گاه به خاطر آينده تاريك و مبهمى است كه در پيش دارد؛ مثلاً، از احتمال زوال نعمتها يا گرفتارى در چنگال بيمارى و درماندگى و ناتوانى و مانند آن ناشى مى شود، و گاه گذشته تاريك زندگى، فكر او را به خود مشغول مى دارد، و نيز دنياپرستى و دلباختگى نسبت به دنيا، سوء ظن ها و توهّمها و ترس و وحشت از مرگ، هر يك از اينها مى تواند عاملى براى نگرانى و سلب آرامش انسان شود.
بخل و حسد و حرص و طمع و مانند آنها نيز از عوامل نگرانى انسان است.
ياد خدا، همان خداوندى كه جواد و كريم و رحمان و رحيم و خالق و رازق و بخشنده و بنده نواز است ـ خداوندى كه حلّ هر مشكلى در برابر قدرتش آسان، و هر امر پيچيده اى در برابر اراده اش ساده است.
آرى! ياد چنين پروردگاری مايه آرامش دلها و سبب پرورش فضائل اخلاقى است. اين نكته قابل توجّه است كه نفس مطمئنَّه همان نفسى است كه مخاطب به خطاب «يَا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعى اِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِى فِى عِبادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى»(1)؛ (اى نفس مطمئنه! به سوى پروردگارت باز گرد در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، پس در سلك بندگانم درآى و در بهشتم وارد شو!).
2ـ در آیه45 سوره عنکبوت، بعد از بيان اين نكته كه نماز انسان را از زشتيها و منكرات باز مى دارد، «اِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ »، مى فرمايد: ( ذكر خدا از نماز هم بالاتر است!)؛ «وَ لَذِكْرُ اللّهِ اَكْبَرُ».
آرى! ياد خدا روح نماز است، و روح شريفترين بخش وجود مى باشد؛ اگر نماز سبب ترك فحشاء و منكر مى شود نيز به خاطر همين ذكر اللّه است؛ زيرا ياد خدا انسان را به ياد نعتمهاى او مى اندازد كه تمام وجود انسان در آن غرق است، و ياد آورى اين نعمتها انسان را از نافرمانى بخشنده نعمت، باز مى دارد و از گناه شرمنده مى كند.
از سوى ديگر، او را به ياد روز قيامت و دادگاه عدل الهى مى اندازد؛ خود را در برابر دادگاه بزرگ حق مى بيند و پرونده اعمال خويش را در آنجا حاضر، و مأموران مجازات را آماده مجازات بدكاران، و فرشتگان رحمت را آماده پذيرائى از بندگان خوب خدا در بهشت برين مشاهده مى كند؛ و اين عامل ديگرى براى ترك عصيان و ترك كارهاى ضدّ اخلاق است.
بعضى از مفسّران گفته اند: جمله «وَ لَذِكْرُ اللّهِ اَكْبَرُ» اشاره به اين است كه ذكر خدا برترين اعمال و عبادات بندگان است.
اين احتمال نيز داده شده است كه منظور از «ذكر اللّه» در اينجا يادى است كه خدا از بنده اش مى كند (در برابر يادى كه بنده از خدا دارد).(2) و اين ياد خدا او را به درجات عاليه عبوديّت و بندگى سوق مى دهد و از هر چيز برتر و والاتر است؛ ولى احتمال اوّل با معنى آيه تناسب بيشترى دارد.
3ـ در آيه 14 سوره طه، سخن از نخستين وحى الهى به موسى بن عمران است كه در سرزمين طور و وادى ايمن، از كنار درختى اين پيام الهى را شنيد: (من خدا هستم! معبودى جز من نيست، مرا پرستش كن، نماز را برپا دار تا به ياد من باشى!)؛ «اِنَّنِى اَنـَا اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنـَا فَاعْبُدْنى وَ اَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرى».
در اينجا، در حقيقت، فلسفه اصلى نماز ذكر خدا شمرده شده است، و در نخستين وحى الهى به موسى(عليه السلام) توجّه به ذكر اللّه گوشزد شده و اين به خاطر اهمّيّت فوق العاده ذكر است، بخصوص اين كه مسأله نماز و ذكر اللّه بلافاصله بعد از بحث توحيد ذكر شده است.
4ـ در آيه 42 سوره طه، مخاطب حضرت موسى(ع) و برادرش هارون هستند، در آن زمان كه فرمان نبوّت موسى(عليه السلام) صادر شده، و مأمور مى شوند براى مبارزه با فرعون آماده گردند، مى فرمايد: (تو و برادرت با آيات من [كتاب آسمانى و معجزات] به سوى فرعون برويد، و در ذكر من كوتاهى و سستى نكنيد!)؛ «اِذْهَبْ اَنْتَ وَاَخُوكَ بِآياتى وَ لا تَنِيا فى ذِكْرى».
دستور به ذكر خدا آن هم بدون سستى به هنگام مبارزه باطغيانگرى همچون فرعون، بسيار پرمعنى است؛ اين امر نشان مى دهد كه ذكر خداوند تا چه اندازه در قدرت و قوّت و شجاعت و شهامت انسان اثر دارد، و به او نيرو و توان براى مبارزه مى بخشد كه در اين هنگام به آن دستور داده شده است.
در تفسير «فى ظِلال» مى خوانيم كه در توضيح اين آيه مى گويد: «خداوند به موسى و هارون گفت كه ذكر و ياد من، وسيله كار شما، و اسلحه برنده، و تكيه گاهى است كه مى توانيد به آن متّكى شويد!».(3)
بعضى از مفسّران «ذكر» را در اين آيه به معنى ابلاغ دعوت نبوّت و بعضى به معنى مطلق امر و فرمان، و بعضى به معنى ياد خدا گرفته اند، در حالى كه هيچ منافاتى بين اين امور نيست، و ممكن است همه در مفهوم جامع آيه جمع باشد.
بديهى است هنگامى كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) به ياد خدا باشد و از ياد او نيرو و توان بگيرد، در ابلاغ رسالت و اطاعت فرمان او نيز قوى تر و كوشاتر خواهد بود.
5ـ در آيه124 طه، بعضى از آثار ترك ذكر خدا بيان شده است؛ مى فرمايد: (و هركس از ياد من روى گردان شود، زندگى تنگ و سختى خواهد داشت و روز قيامت او را نابينا محشور مى كنيم!)؛ «وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكْرى فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ اَعْمى».
عذاب دنيوى آنها، تنگى معيشت، و عذاب اخروى آنها، نابينا بودن در محشر است!
گاه تنگى معيشت به خاطر اين است كه انسان در آمد كمى دارد، و گاه به خاطر آن است كه با داشتن درآمد هنگفت، به خاطر بخل و حرص و آز و طمع، صحنه زندگى بر او تنگ مى شود؛ مايل نيست درِ خانه اش باز باشد و ديگران از زندگانى او استفاده كنند، و حاضر نيست محرومان را در زندگى خود شريك سازد؛ و به فرموده على(عليه السلام): (ثروتمندان بخيل همچون فقيران زندگى مى كنند و همانند اغنيا و ثروتمندان حساب پس مى دهند)؛ «يَعيْشُ فِى الدُّنْيا عَيْشَ الْفُقَراءِ وَ يُحاسَبُ فِى الاْخِرَةِ حِسابَ الاَْغْنِياءِ».(4)
غالب ثروتمندان از خدا بى خبر حريصند و اين حرص و آز هميشه آنها را در التهاب و نگرانى و ناراحتى نگه مى دارد، به گونه اى كه از اموال سرشار خود، بهره كافى توأم با آرامش نمى برند.
امّا چرا در قيامت نابينا محشور مى شود؟ ممكن است به اين دليل باشد كه حوادث آن جهان هماهنگى كاملى با حوادث اين جهان دارد؛ غافلان از ذكر خدا چشمهاى خود را بر حقايق اين جهان بسته، و آيات حق را كه از در و ديوار اين جهان نمايان است ناديده گرفته اند؛ به همين، دليل در قيامت نابينا وارد عرصه محشر مى شوند.
در بسيارى از روايات اسلامى ذكر خدا، به معنى «حج» و در بعضى به معنى ولايت اميرمؤمنان على(عليه السلام) تفسير شده است؛ بديهى است هر كدام از اينها مصداق مهمّى از مصاديق مفهوم وسيع ذكر خداست؛ حج، مجموعه اى است از ياد خدا، و ولايت اميرمؤمنان، بنده خاصّ خدا نيز انسان را به ياد خدا مى اندازد.
6ـ در آیه 28 سوره کهف، خطاب به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كرده و او را از پيروى كسانى كه قلبشان از ذكر خدا غافل است، بر حذر مى دارد، و به همراهى كسانى كه صبح و شام به ياد خدا هستند، دعوت مى كند؛ مى فرمايد: (با كسانى باش كه پروردگار خود را هر صبح و شام مى خوانند و تنها ذات او را مى طلبند؛ هرگز چشمان خود را به خاطر زينتهاى دنيا از آنها برمگير! و از كسانى كه قلبشان را از ياد ما غافل ساخته ايم، اطاعت مكن!
همانها كه پيروى از هواى نفس كردند و كارهايشان افراطى است!)؛ «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدوةِ وَ الْعَشِىِّ يُريْدُونَ وَجْهَهُ وَ لاتَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زينَةَ الْحَيَوةِ الدُّنيا وَ لاتُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَكانَ اَمْرُهُ فُرُطاً».
بديهى است خداوند بى دليل كسى را به مجازات غفلت از ياد حق، گرفتار نمى كند؛ اين مجازات از آنِ كسانى است كه به دشمنى با حق برخاسته اند؛ و از سر لجاج و كبر و غرور، يا تعصّب كوركورانه، با حق دشمنى دارند.
بنابراين، منظور از اغفال قلب، مسلّط ساختن غفلت از ياد خدا بر آن به خاطر كيفر اعمالشان است؛ و به همين دليل، به هيچ وجه مستلزم جبر نيست.
اين گروه از غافلان، پيرو هواى نفسند؛ و اعمالشان آلوده به افراط و تفريط است؛ به همين دليل، در پايان آيه مى فرمايد: «وَاتَّبَعَ هَواهُ وَكانَ اَمْرُهُ فُرُطاً».
از اين آيه بخوبى مى توان نتيجه گرفت كه غافل شدن از ياد خدا در اخلاق انسان اثر مى گذارد، و او را به وادى هواپرستى و افراط مى كشاند.
آرى! روح انسان را يا «خدا» پر مى كند و يا «هوى» كه جمع ميان اين دو ممكن نيست. هوا پرستى سرچشمه غفلت از خدا و خلق خداست؛ هوا پرستى عامل بيگانگى از همه اصول اخلاقى است؛ و سرانجام، هوا پرستى انسان را در خويشتن فرو مى برد، و از همه چيز غافل مى كند.
يك انسان هوا پرست جز به اشباع شهوات خويش نمى انديشد؛ رحم و مروّت و ايثار و فداكارى براى او مفهوم ندارد.
7ـ در آيه 29 سوره نجم، باز روى سخن به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است؛ و او را از آنها كه از ياد خدا بيگانه اند، برحذر مى دارد؛ مى فرمايد: ( از كسانى كه از ياد ما روى برگردانده اند و جز زندگى دنيا را نمى خواهند و نمى جويند، روى بگردان!)؛ «فَاَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَولّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ اِلاَّ الْحَيَوةَ الدُّنْيا».
در تفسير «ذكر خدا» در اين آيه، بعضى گفته اند منظور قرآن است، و بعضى آن را اشاره به دلائل عقلى و منطقى مى دانند، و بعضى اشاره به ايمان، ولى ظاهر اين است كه ذكر خدا مفهوم گسترده اى دارد كه همه اين امور، و مانند آن را شامل مى شود.
بعضى چنين پنداشته اند كه اين آيه دعوت به ترك جهاد مى كند، و لذا گفته اند به وسيله آيات جهاد، نسخ شده است، در حالى كه نسخى در كار نيست، بلكه منظور بى اعتنايى و ترك همنشينى نسبت به غافلان از ذكر خداست؛ و اين كار هيچ گونه منافاتى با مسأله جهاد در شرايط خاصّش ندارد.
در اين آيه، رابطه «دنيا پرستى» و «ترك ذكر خداوند» بخوبى روشن است؛ و به اين ترتيب آثار ذكر خدا را در پرورش فضائل اخلاقى، و آثار ترك آن را در پيدايش رذائل روشن مى سازد.
8ـ در آيات41 الی 43 سوره احزاب، روى سخن به تمام مؤمنان است، و همه آنان را به سوى ذكر خدا دعوت مى كند، و آن را با خروج از ظلمات و پيوستن به نور مرتبط مى سازد؛ مى فرمايد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را بسيار ياد كنيد، و صبح و شام او را تسبيح گوييد! ـ او كسى است كه بر شما درود و رحمت مى فرستد و فرشتگان او [نيز براى شما] تقاضاى رحمت مى كنند، تا شما را از ظلمات جهل و شرك و گناه به سوى نور [ايمان و توحيد و تقوا] رهنمون گردد؛ و او نسبت به مؤمنان مهربان است!)؛ «يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوْا اللّهَ ذِكْراً كَثيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ اَصيلاً ـ هُوَ الَّذى يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّوْرِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيماً».
قابل توجّه اين كه، بعد از امر به مؤمنان در مورد ذكر اللّه آن هم به صورت وسيع و گسترده، و همچنين دستور به تسبيح ذات پاك او، هر صبح و شام، خبر از درود و رحمت خداوند و دعاى فرشتگان مى دهد، و نتيجه آن را خروج از ظلمتها به سوى روشنائى ذكر مى كند؛ آيا اين همان چيزى نيست كه ما به دنبال آن هستيم كه ذكر خدا اثر عميقى در زدودن تاريكيهاى رذائل اخلاق از درون جان انسان دارد و او را تدريجاً به فضائل اخلاقى آراسته مى كند؟
در تفسير الميزان آمده است كه آيه اخير در واقع به منزله بيان علّت دستور «ذكر كثير» است كه در آيات قبل آمده است؛ و اين سخن گواه بر مطلبى است كه در بالا ذكر كرديم.(5)
در اين كه منظور از ذكر كثير چيست؟ تفسيرهاى مختلفى ذكر شده است:
بعضى گفته اند: منظور اين است كه خدا را هرگز فراموش نكند.
بعضى گفته اند: منظور ذكر اسماء و صفات حسنى است.
و بعضى طبق روايتى آن را به معنى تسبيحات اربعه را سى بار تكرار كردن، و يا تسبيح حضرت فاطمه(عليها السلام) گفته اند.
ابن عبّاس مى گويد: هر دستورى كه خدا مقرّر فرموده، حدّ و حدودى دارد، و به هنگام عذر، ساقط مى شود، جز ذكر خدا كه نه محدود است، نه عذرى براى ترك آن وجود دارد!
به هر حال، ذكر كثير مفهوم وسيعى دارد كه همه آنچه در بالا آمد در آن جمع است.
و در اين كه منظور از «ظلمات» و «نور»، در ذيل اين آيات چيست؟ نيز تفسيرهاى متعدّدى كرده اند؛ گاه به خروج از تاريكى كفر به سوى ايمان، و گاه به خروج از ظلمات جهان مادّه به نور روحانيّت و معنويّت، و گاه به خروج از ظلمات معصيت به نور اطاعت، تفسير شده است.
ولى معلوم است كه اينها منافاتى با هم ندارند.
اضافه بر اين، خروج از ظلمات رذائل اخلاق به سوى فضائل اخلاق را نيز شامل مى شود كه از مهمترين آثار ذكر خداست.
9ـ در آيه 91 مائده، سخن از عواقب آلودگى به شراب و قمار به ميان آمده است؛ مى فرمايد: (شيطان مى خواهد به وسيله شراب و قمار در ميان شما عداوت ايجاد كند، و شما را از ذكر خدا و نماز باز دارد [با اين همه زيان و فساد] آيا خوددارى خواهيد كرد!)؛ «اِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ اَنْ يُوْقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِى الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلوةِ فَهَلْ اَنْتُمْ مُنْتَهُونَ».
در اين آيه سه مفسده مهم براى شراب و قمار ذكر شده: پيدايش عداوت و دشمنى؛ و باز داشتن از ذكر خدا؛ و از نماز؛ از اين تعبير بخوبى روشن مى شود كه ذكر خدا همچون نماز و همانند دوستى و محبّت در ميان مردم سرمايه مهمّى است كه از دست دادن آن ضايعه بزرگى محسوب مى شود.
اضافه بر اين، مى توان از لحن آيه چنين استفاده كرد كه ميان «ترك ذكر خدا و نماز» و «پيدايش عداوت و بغض و مفاسد اخلاقى ديگر» رابطه اى وجود دارد؛ و اين همان است كه ما در جستجوى آن هستيم.
10ـ در آیات 36 و 37 سوره نور آمده است، سخن از مردان بزرگى است كه در بيوت رفيعى كه مركز انوار الهى است جاى دارند؛ درباره ويژگيهاى آنها چنين مى فرمايد: (اين [نور الهى] در خانه هايى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاى آن را بالا برند [تا از دستبرد شياطين و هوسبازان در امان باشد]. خانه هايى كه نام خدا در آن برده مى شود و صبح و شام در آن تسبيح مى گويند؛ كسانى كه هيچ تجارت و معامله اى آنان را از ياد خدا، و بر پا داشتن نماز و اداى زكات غافل نمى كند)؛ «فى بُيُوت اَذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ * رِجالٌ لاتُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ اِقَامِ الصَّلوةِ وَ ايتاءِ الزَّكوةِ».
به اين ترتيب، نخستين ويژگى مردانى كه پاسداران نور الهى هستند اين است كه سرگرميهاى زندگى دنيا و امور مادّى آنها را از ياد خدا غافل نمى كند؛ آرى! ياد خداست كه آنها را به اين افتخار بزرگ مفتخر كرده است؛ سپس به ويژگيهاى ديگر آنها، مانند بر پا داشتن نماز و اداء زكات اشاره مى كند.
از آنچه در آيات بالا آمد، و آيات ديگر قرآن كه از ذكر همه آنها به خاطر اختصار صرف نظر كرديم، بخوبى استفاده مى شود كه ذكر خدا مايه آرامش دل؛ نهى از فحشاء و منكر؛ و قدرت و قوّت در مقابل دشمن؛ ترك بخل و حرص و دنيا پرستى و رذائل ديگر اخلاقى مى شود.
رهروان راه حق، سالكان الى اللّه، و تمام كسانى كه به خود سازى و تهذيب نفس مشغولند، بايد ازاين كيمياى سعادت و اكسير خوشبختى غافل نشوند؛ و بدانند آنچه به آنها در اين مسير پر فراز و نشيب و مملوّ از خطرات و پرتگاهها، هوشيارى و قدرت و قوّت مى دهد، همان ياد خداست كه به صورت مستمر در آيد، و جزء برنامه حيات انسان شود.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.