پاسخ اجمالی:
در قرآن آیاتی وجود دارد که بر مصون بودن قرآن از تحریف دلالت دارد، مثل آیه حفظ: «إنا نحن نزّلنا الذکر وإنا له لحافظون»، آیه نفى باطل: «لایأتیه الباطل...»، آیه جمع و قرائت قرآن: «إنّ علینا جمعه و قرآنه...».
پاسخ تفصیلی:
در قرآن آیاتی وجود دارد که بر مصون بودن قرآن از تحریف دلالت دارد، از جمله:
1- آیه حفظ
قرآن کتابى است که از سوى خداوند نازل شده و او عهده دار حفظ قرآن از هر گونه بازى گرى است. خداوند مى فرماید:
«وَقالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لََمجْنُونٌ لَوْ ما تَأْتِینا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقِینَ ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلاّ بِالْحَقِّ وَما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ»(1).
(گفتند: اى که قرآن بر تو نازل شده است، همانا تو دیوانه اى. اگر راست مى گویى چرا فرشتگان را نزد ما نمى آورى؟ ما فرشتگان را جز به حق نازل نمى کنیم و هرگاه نازل شوند، دیگر به آنان مهلت داده نمى شود، ما قرآن را نازل کردیم، و ما به طور یقین نگهدار آنیم).
مراد از «ذِکر» در هر دو مورد، به قرینه «نازل شده» و «نازل کردیم»، قرآن کریم است. مشرکان سه ایراد بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد کرده اند که قرآن به هر سه اشاره مى کند و آنها را نقد مى کند:
1. این که محمد(صلى الله علیه وآله) قرآن را از شخص ناشناخته اى دریافت مى کند. فرازِ «قرآن بر تو نازل شده» به صیغه مجهول به این اعتراض اشاره دارد.
2. این که پیامبر(صلى الله علیه وآله) اختلال حواس دارد و آن چه را از قرآن دریافت و نقل مى کند اعتبار ندارد و ایمن از این نیستیم که تخیّلات و افکار او در قرآن دخالت داشته باشد.
3. این که اگر راست مى گوید که فرشته بر او نازل مى شود و وحى مى آورد، چرا فرشتگان را نزد آنان نمى آورد؟
وحى الهى از هر سه اشکال جواب داده است. ابتدا به طور خلاصه جواب اشکال دوم و سوم را مى دهیم، سپس به اعتراض اول که مهم تر است مى پردازیم.
اشکال دوم را تصریح آیه که «ما، خودِ ما» نازل کردیم ردّ مى کند و تصریح دارد که نازل کننده قرآن خداوند است نه دیگرى.
اعتراض سوم را نیز این نکته ردّ مى کند که نزول فرشتگان موجب هلاکت و نابودى آنان مى شود و این با هدف بعثت مغایر است، آن جا که مى گوید: «ما کانُوا من المُنْظَرِینَ».
اما اشکال اول را چنین پاسخ مى دهد که خداوند، نگهدار قرآن از راهیابى هر گونه خلل و تحریف در آن است و چیزى بر اراده و خواست الهى غلبه نمى کند.
پس هیچ یک از احتمالاتى که در تفسیر «حفظ» گفته اند که مراد عبارت است از: حفظ از ایرادِ ایرادگیران، حفظ در لوح محفوظ، حفظ در سینه پیامبر و امام پس از او، درست نیست. چون اشکال ایرادگیران در آیه مطرح نبوده که آیه از آن جواب دهد. حفاظت قرآن در لوح محفوظ یا سینه پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) نیز ربطى به اعتراض مشرکان ندارد، چون اشکال آنان مبنى بر تهمت جنون به پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود که از آمیختگى غیر وحى به قرآن هنگام ابلاغ آن جدا نیست. پاسخ به این که در لوح محفوظ نگهدارى مى شود و امثال آن، اشکال را ریشه کن نمى سازد، پس سخن حق و بى تردید این است که خداوند متعال خبر مى دهد که عهده دار نگهدارى و حفظ قرآن در همه مراحل است و قول به کاهش قرآن با این تعهّد الهى ناسازگار است.
اگر گفته شود: مدعى تحریف مى گوید در همین آیه هم که جزئى از قرآن است تحریف شده است، پس استدلال به آن درست نیست، چون دور پیش مى آید.
پاسخ: محلّ بحث تحریف، در آیاتى است که به خلافت و رهبرى ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) یا آیات احکام مثل آیه رجم یا شیر دادن و امثال آن بر مى گردد. اما در امثال این آیه، به اتفاق همه مسلمانان تحریف راه نیافته است [به عبارت دیگر در خود این آیه طبق اجماع تحریف نشده و در مابقی آیات بر اساس این آیه تحریف صورت نگرفته].
2- آیه نفى باطل
خداوند متعال، قرآن کریم را به عنوان کتاب قدرتمندى توصیف مى کند که نه چیزى بر آن غلبه مى کند و نه از هیچ سو باطلى به سراغ آن مى آید: «... وَإِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ»(2).
دلالت آیه در گرو بیان چند نکته است:
اول: مراد از «ذکر» در این آیه قرآن کریم است، به گواهى این که در پى «ذکر»، بیان فرموده است که آن، کتاب عزیز است. در آیات متعددى تعبیر ذکر بر قرآن اطلاق شده است، همچون «نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ»(3) و «إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَلِقَوْمِکَ»(4).
دوم: خبر اِنّ در آیه محذوف و مقدر است، مثلاً: به درستى که کسانى که به ذکر وقتى بر آنان مى آید کفر مى ورزند، کیفرشان خواهیم داد.
سوم: باطل در مقابل حق است، حق، ثابت و شکست ناپذیر است، ولى باطل جولانى دارد و مغلوب مى شود و مَثَل حق و باطل مَثَل آب و کف است که خداوند فرموده است که آن چه براى مردم سودمند است در روى زمین باقى مى ماند و آن چه کف است از بین مى رود، خداوند این گونه مَثل ها را بیان مى کند.(5)
قرآن در همه معانى، مفاهیم، احکام جاویدان و معارف و اصولش حقّ است و هماهنگ با فطرت، اخبار غیبى آن هم دروغ و خلاف ندارد. از تناقض در دستورها و خبرها هم مصون است: «لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً»(6)، اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف بسیارى در آن مى یافتند. پس همان طور که قرآن در محتوا و معنى حق است، در صورت و لفظ هم حق است و تحریف به آن راه نمى یابد. و مرحوم طبرسى چه نیکو گفته است: نه در الفاظش تناقض است، نه در خبرهایش دروغ، نه با چیزى معارض است، نه از آن کم شده و نه بر آن افزوده شده است.(7)
مؤید این نکته، قبل از این آیه است که «وَإِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(8)؛ (و هرگاه وسوسه شیطانى سراغ تو آمد، به خدا پناه ببر که او شنوا و داناست).
شاید این اشاره باشد به این که گاهى به ذهن آن حضرت خطور مى کرد شاید پس از وفاتش دین او باطل گردد، خدا به او فرمان داد که به خداوند شنوا و دانا پناهنده شود.
خلاصه آن که تخصیص معناى آیه «نفى باطل» به پیدایش تناقض در احکام قرآن و دروغ بودن خبرهایش وجهى ندارد. قرآن از هر باطلى که آن را ابطال و خراب کند مصون است و همواره تازه و شاداب است و کهنه و فانى نمى گردد.
3- آیه جمع و قرائت قرآن
روایت شده که هنگام نزول قرآن، پیامبر(صلى الله علیه وآله) با عجله آن را مى خواند، تا خوب حفظ کند. وحى آمد و او را از این کار نهى کرد:
«لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ»(9).
(زبانت را به خاطر عجله براى خواندن قرآن حرکت مده، چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست، پس هر گاه آن را خواندیم از خواندن آن پیروى کن، سپس بیان و توضیح آن نیز بر عهده ماست).
پس جمع و حفظ و توضیح بر عهده خداست.
در آیه دیگرى تضمین کرده است که آن حضرت، قرآن را فراموش نکند و فرموده است:
«سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى إِلاّ ما شاءَ اللهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَما یَخْفى»(10)
(ما به زودى قرآن را بر تو مى خوانیم و هرگز فراموش نخواهى کرد، مگر آن چه را خدا بخواهد که او آشکار و نهان را مى داند).
این ها برخى از آیاتى است که مى توان براى مصونیت قرآن از تحریف به آنها استدلال کرد. استثنایى در ذیل آیه اخیر است (مگر آن چه خدا بخواهد) مثل استثنایى است که در آخر این آیه است:
«وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَاْلأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذ»(11).
(رستگاران در بهشت جاویدانند، تا وقتى آسمان ها و زمین باقى است، مگر آن چه پروردگارت بخواهد، بخششى است قطع نشدنى).
روشن است که سعادتمندان همواره در بهشت جاویدند و ذیل آیه «عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذ» گواه آن است، یعنى پیوسته. در عین حال چنان نیست که مسأله از دست خدا خارج شود، او هر لحظه قادر است که خلود در بهشت را نقض کند.(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.