پاسخ اجمالی:
پس از قیام مردم، عثمان به دنبال معاویة، عبد الله بن سعد، سعید بن عاص، عمرو بن عاص و عبدالله بن عامر فرستاد تا درباره کار خود با آنان مشورت کند. چون گرد آمدند، به آنان گفت: شما ناصحان و مورد اطمینان من هستید. نظر شما درباره برخورد با مردم چیست؟ برخی مثل معاویه، عبد الله بن عامر و سعید بن عاص او را به جهاد و مقاومت تشویق کردند برخی مثل عمرو عاص هم او را به اعتدال در رفتار توصیه کردند. در نهایت عثمان آنها را به سخت گرفتن در برابر مخالفان مأمور کرد.
پاسخ تفصیلی:
در تاریخ الطبرى ـ به نقل از علاء بن عبد الله بن زید عنبرى ـ آمده: عثمان به دنبال معاویة بن ابى سفیان، عبد الله بن سعد بن ابى سَرْح، سعید بن عاص، عمرو بن عاص بن وائل سهمى و عبد الله بن عامر فرستاد و آنان را گرد آورد تا درباره کار خویش و آنچه از او خواسته شده و از آنان به وى رسیده بود، مشورت کند .
چون گرد آمدند، به آنان گفت: هر کس وزیران و ناصحانى دارد و شما، وزیران و ناصحان من و مورد اطمینان من هستید. دیده اید که مردم چه کرده اند! از من خواسته اند که کارگزارانم را برکنار کنم و از همه آنچه ناپسند مى دارند، به آنچه دوست دارند، باز گردم. پس خوب بیندیشید و به من نظر دهید .
عبد الله بن عامر به او گفت: اى امیر مؤمنان! من نظرم این است که آنان را به جهاد، فرمان دهى تا از تو باز بمانند و در مرزها و دور از خانواده نگهشان دارى تا در برابر تو رام شوند و همّ و غمّشان جز [حفظ ] خود و پرداختن به زخم چارپا و شپش لباسشان نباشد .
سپس عثمان به سعید بن عاص رو کرد و به او گفت: نظر تو چیست؟
گفت: اى امیر مؤمنان! اگر نظر ما را مى خواهى، ریشه بیمارى را ببُر و آنچه را از آن مى ترسى، قطع کن و به نظر من عمل کن تا به مقصودت برسى .
عثمان گفت: نظرت چیست؟
گفت: هر گروهى رهبرى دارد که هر گاه [ رهبرش ]نابود شود، [ افرادش ]متفرّق مى شوند و کارشان پریشان مى گردد.
عثمان گفت: این، نظر درستى است، اگر در آن [ مشکلى ]نبود .
سپس به معاویه رو کرد و گفت: نظر تو چیست؟
گفت: اى امیر مؤمنان! نظر من این است که کارگزارانت را به منطقه خودشان باز گردانى و مأمور حلّ مسائل منطقه خودشان کنى، و من، منطقه خودم را ضمانت مى کنم.
سپس عثمان به عبد الله بن سعد رو کرد و گفت: نظر تو چیست؟
گفت: اى امیر مؤمنان! نظرم این است که مردم، طمعکارند. از این مال به آنان ببخش، که دل هایشان به تو رو مى کند .
سپس به عمرو بن عاص رو کرد و به او گفت: نظر تو چیست؟
گفت: چنین مى بینم که تو کارهایى با مردم کرده اى که ناپسند مى دارند. پس تصمیم بگیر که به اعتدالْ رفتار کنى و اگر نمى خواهى، تصمیم به کناره گیرى بگیر و اگر نمى خواهى، عزمت را جزم کن و پیش برو .
عثمان گفت: چه شده که لباست شپش گذاشته است؟! آیا این را جدّى مى گویى؟
عمرو عاص ساکت ماند، تا این که همه پراکنده شدند. سپس گفت: اى امیر مؤمنان! تو براى من عزیزتر از این چیزها هستى؛ امّا من مى دانم که سخن همگى ما به زودى به همه مردم مى رسد. پس خواستم که سخن من به آنان برسد تا به من اعتماد کنند و بتوانم خیرى را به سوى تو بکشانم، یا شرّى را از تو دفع کنم ... .
عثمان، کارگزاران خود را به سوى مناطقشان باز گردانْد و به آنان فرمان داد که بر مخالفان خود سخت بگیرند و مردم را در پى مأموریّت هاى جنگى بفرستند. [نیز] تصمیم گرفت که مردم را از سهمشان محروم دارد تا از سر نیاز، اطاعتش کنند.(1)، (2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.