پاسخ اجمالی:
ایشان در خطبه شقشقیّه مى فرماید: «چون دیدم ابوبکر پیشدستى کرد و خلافت را در بر گرفت من در برابر آن خود را کنار کشیدم و پیوسته در این اندیشه بودم که آیا بدون داشتن یار و یاور به مخالفان حمله کنم یا بر این تاریکى کور، صبر نمایم؟ سرانجام دیدم بردبارى و شکیبایى در برابر این مشکل، به عقل و خرد نزدیکتر است؛ لذا شکیبایى پیشه کردم. این در حالى بود که گویى چشم را خاشاک پر کرده و استخوان، راه گلویم را گرفته بود چرا که با چشم خود مى دیدم میراثم به غارت مى رود».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در خطبه شقشقیّه مى فرماید: (هنگامى که دیدم او «ابوبکر» پیشدستى کرد و خلافت را در بر گرفت من در برابر آن پرده اى افکندم و پهلو از آن تهى کردم (و خود را کنار کشیدم)؛ «فَسَدَلْتُ(1) دُونَها ثَوْباً، وَ طَوْیتُ عَنْها کَشْحاً(2)».
این تعبیر به خوبى نشان مى دهد که امام(علیه السلام) هنگامى که خود را در برابر این جریان دید، آماده درگیرى نشد و به دلایلى که در ذیل به آن اشاره مى شود بزرگوارانه از آن چشم پوشید و زاهدانه از آن کناره گیرى کرد. ولى از سوى دیگر این فکر دائماً روح او را آزار مى داد که در برابر این انحراف بزرگ چه باید انجام دهد و مسئولیّت الهى خویش را چگونه پیاده کند؟
به همین دلیل اضافه مى کند: (پیوسته در این اندیشه بودم که آیا با دست بریده [و نداشتن یار و یاور] به مخالفان حمله کنم یا بر این تاریکى کور، صبر نمایم؟)؛ «وَطَفِقْتُ اَرْتَئى بَیْنَ اَنْ اَصُولَ بِیَد جَذّاءَ،(3) اَوْ اَصْبِرَ عَلى طَخْیَة(4) عَمْیاءَ».
امام(علیه السلام) با این جمله، این حقیقت را روشن مى سازد که من هرگز مسئولیّت خودم را در برابر امّت و وظیفه اى که خدا و پیامبرش بر دوشم گذارده بودند فراموش نکرده، ولى چه کنم که در میان دو محذور، گرفتار بودم: محذور اوّل این که قیام کنم و با مخالفان، درگیر شوم در حالى که از یکسو، یار و یاور کافى نداشتم و از سوى دیگر این قیام موجب شکاف در میان مسلمین مى شد و فرصت به دست منافقان و دشمنانى مى داد که در انتظار چنین شرایطى بودند. محذور دوّم این که در آن محیط تاریک و ظلمانى صبر کنم.
تعبیر به «طَخْیَة عَمْیاءَ» با توجّه به این که «طخیه» خود به معناى ظلمت و تاریکى است اشاره به این است که گاهى ظلمتها شدید نیست و از خلال آن مى توان شبحى مشاهده کرد، ولى این ظلمت آن قدر شدید بود که باید ظلمت کورش نامید. سپس توصیف بیشترى از شرایط آن زمان در سه جمله کوتاه و پرمعنا ارائه مى دهد و مى فرماید: (ظلمت و فتنه اى که بزرگسالان را فرسوده و کودکان خردسال را پیر و مردم با ایمان را تا واپسین دم زندگى و لقاى پروردگار رنج مى دهد)؛ «یَهْرَمُ فیهَا الْکَبیرُ، وَیَشیبُ فیهَا الصَّغیرُ، وَ یَکْدَحُ(5) فیها مُؤمِن حَتّى یَلْقى رَبَّهُ».
از این عبارت به خوبى روشن مى شود که یک رنج و درد عمومى، همه را تحت فشار قرار داده بود. صغیران را پیر مى کرد و پیران را زمین گیر، ولى مؤمنان رنج مضاعفى داشتند چرا که مشکلات روزافزون جامعه اسلامى و خطراتى که از هر سو آن را تهدید مى کرد آنان را در اندوه عمیق و رنج بى پایانى فرو برده بود، همان درد و مصیبتى که با گذشت زمان و در مدّت کوتاهى در عصر «بنى امیّه» خود را نشان داد و بسیارى از زحمات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان راستین نخستین را بر باد داد.
سرانجام، تصمیم گیرى خود را در برابر این «دو راهى» مشکل و خطرناک به این صورت بیان مى فرماید: (سرانجام [بعد از اندیشه کافى و در نظر گرفتن تمام جهات] دیدم بردبارى و شکیبایى در برابر این مشکل، به عقل و خرد نزدیکتر است)؛ «فَرَاَیْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هات(6) اَحْجى(7)».
(به همین دلیل شکیبایى پیشه کردم [نه شکیبایى آمیخته با آرامش خاطر بلکه] در حالى بود که گویى چشم را خاشاک پر کرده و استخوان، راه گلویم را گرفته بود)؛ «فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَیْنِ قَذىً،(8) وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً(9)».
این تعبیر، ترسیم گویایى از نهایت ناراحتى امام در آن سالهاى پر درد و رنج مى باشد که نمى توانست چشم به روى حوادث ببندد و نه بگشاید و نیز نمى توانست فریاد کشد و سوز درون خود را آشکار سازد. «چرا که با چشم خود مى دیدم میراثم به غارت مى رود!» (اَرى تُراثى نَهْباً).
تعبیر به ارث اشاره به این نکته است که خلافت میراث الهی است که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) به جانشینان معصومش می رسد.
در مورد کتب آسمانى مى خوانیم: «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا»؛ (سپس کتاب [آسمانى] را به گروهى از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم).(10) و از همین نظر در حدیث مشهور نبوى آمده است: «اَلْعُلَماءُ وَرَثَةُ الاَنْبیاءِ»؛ (دانشمندان وارثان پیامبرانند).(11)
شاهد این سخن تاریخ گویاى زندگى على(علیه السلام) است، او عملا نشان داد که هیچ گونه دلبستگى به مال و مقام ندارد و خلافت را ـ بدون انجام وظایف الهى ـ همانند کفش کهنه بى ارزش، یا آب بینى حیوانى مى دانست، چگونه ممکن است براى از دست رفتن آن چشمى پرخاشاک و گلویى گرفته، داشته باشد؟
بعضى احتمال داده اند که منظور از این «میراث غارت شده» ، «فدک» باشد که پیامبر(صلى الله علیه وآله)براى دخترش «زهرا»(علیها السلام) گذارده بود و از آن جا که مال همسر در حکم مال شوهر است این تعبیر را بیان فرمود؛(12) ولى این احتمال بسیار بعید به نظر مى رسد چرا که در تمام این خطبه، سخن از مسأله خلافت است و این جمله نیز ناظر به آن است.(13)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.