پاسخ اجمالی:
تعطیل کردن راه عقل در مسائل اعتقادی توسط احمد بن حنبل پذیرفته نیست؛ زیرا: 1- براى جلوگیرى از نفوذ فرهنگ و عقاید بیگانه باید براى مسائل اعتقادى مبانى کلامى ترسیم نمود. 2- سلف قادر به جواب از تمام مسائل نبودند. 3- صحابه در فهم آیات و روایات با یکدیگر اختلاف مى نمودند.
پاسخ تفصیلی:
هجوم عقاید غیراسلامى و ورود آن ها به حوزه هاى علمى و نیز ورود فلسفه هاى گوناگون از هند، یونان و ایران باعث شد تا امثال احمد بن حنبل به این فکر برآیند که سلفى گرى و تعبّد نسبت به فهم سلف را زنده کرده و عقل گرایى را بزدایند، فرار از افراط و افتادن در تفریط در مسائل عقلانى و اعتقادى است که متأسفانه همیشه انسان ها به آن مبتلا بوده اند؛ این تفریط گرىِ احمد بن حنبل و پیروانش مورد قبول نیست زیرا:
1 ـ تنها راه براى جلوگیرى از نفوذ فرهنگ و عقاید بیگانه و انحراف فکرى مسلمانان، تعطیل عقل و رجوع به فهم دیگران نیست، بلکه باید براى مسائل اعتقادى، فلسفه و مبانى کلامى ترسیم نموده و عقلانیّت صحیح را به جامعه علمى عرضه کنیم، تا بتوانیم در مقابل هجوم تبلیغات بیگانگان با استدلال قوى عقلى، مبانى کلامى خود را تقویت کرده و عقاید صحیح را ـ که آیات و روایات نیز بر آن تصریح دارند ـ به جامعه عرضه نماییم؛ زیرا ما عقیده داریم که خداوند متعال و پیامبرش عقل بالفعل اند و هیچ گاه بر خلاف عقل انسان (که نور هدایت است) مطلبى را نمى گویند. حال اگر عقل سلیم و بدیهى؛ اعم از نظرى یا عملى، حکمى کند قطعاً نظر شرع نیز همین است. چنانچه خود قرآن کریم بارها و بارها به تعقّل و تفکّر در مسائل مختلف فرمان داده است مانند آیاتى که مى فرماید: «لَعَلَّکُم تَعْقِلُون» یا اَ فَلا تَعْقِلُون» یا «اَ فَلا تَتَفَکَرُون» یا «اَ فَلا یَتَدَبَّرُون».
2 ـ چگونه مى توان در فهم مسائل تنها به فهم دیگران (سلف) تمسک و اعتماد کرد؛ در حالى که آنان قادر به جواب از تمام مسائل نبودند.
عتبة بن مسلم مى گوید: «با عبدالله بن عمر، سى و چهار ماه همراه بودم، در بسیارى از مسائل که از او سؤال مى کردند او مى گفت: نمى دانم».(1)
دیگر این که قرآن داراى وجوه مختلف و بطن هاى گوناگونى است. لذا نمى توان گفت که سلف، حقیقت قرآن را فهمیده اند وگرنه نمى بایست که در تفاسیرشان اختلاف مى کردند.
شعبى مى گوید: «از ابوبکر در مورد «کلاله» سؤال شد؟ او در جواب گفت: من رأى خود را مى گویم، اگر درست بود، از جانب خداست و گرنه از جانب من و شیطان است».(2)
از عمر بن خطّاب نقل شده که مى گفت: «اگر من معناى «کلاله» را بدانم بهتر است از آن که براى من مثل قصرهاى شام باشد».(3)
از طرفى دیگر مشاهده مى کنیم که چگونه صحابه در فهم آیات و روایات با یکدیگر اختلاف مى نمودند؛ مثلا عمر، ابن زبیر و عدّه اى دیگر معتقد به حرمت نکاح متعه بودند؛ در حالى که امام على(علیه السلام)، ابن عباس و جابر معتقد به جواز آن بودند.
عبدالله بن عمر خروج بر حاکم را جایز نمى دانست؛ اگر چه جائر و ظالم باشد؛ در حالى که امام حسین(علیه السلام) آن را واجب مى دانست.
لذا ابن حزم مى گوید: «محال است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) امر به متابعت از هر چه که صحابه مى گویند، کند؛ زیرا مسائلى وجود دارند که گروهى از صحابه آن را حلال و گروهى دیگر حرام مى دانند»(4).(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.