پاسخ اجمالی:
درباره عمر دو کرامت نقل شده: یکی جاری کردن رود نیل که خشک شده بود. دیگری زمانی که در مدینه زلزله شد پس عمر تازیانه را بر زمین زد و گفت: «به اذن خدا آرام بگیر»، پس آرام گرفت و بعد از آن در مدینه زلزله اى روى نداد. پاسخ: تنها راوى روایت نیل عبدالله بن صالح مصرى است که بسیار دروغگو و جاعل بوده و طبق گفته احمد بن حنبل «در آخر عمر فاسد شد». و حدیث زلزله در حوادث زمان عمر، نه به صورت مسند و نه به صورت مرسل یافت نمى شود و هیچ تاریخ نگار و حافظی آن را ذکر نکرده تا در سند آن دقّت کنیم.
پاسخ تفصیلی:
درباره عمر دو کرامت نقل شده است:
1 ـ چون عمر مصر را فتح کرد اهالى آن هنگامى که ماه «بونه»(1) که از ماههاى عجم بود داخل شد نزد عمرو عاص آمدند و گفتند: اى امیر! این رود نیل سنّتى دارد و همیشه بر طبق آن جارى است. گفت: آن سنّت چیست؟ گفتند: چون سیزده شب از این ماه گذشت پیش دختر بکرى که با پدر و مادرش زندگى مى کند مى رویم و پدرش را راضى مى کنیم و بهترین زینت و لباس را براى او مى آوریم، سپس او را در نیل مى اندازیم. عمرو به آنها گفت: این در اسلام نیست و اسلام، ما قبل خود را منهدم مى کند (و آداب و رسومات جاهلى را برنمى تابد). پس سه ماهِ : بونه وابیب و مسرى(2) را دست نگهداشتند و نیل جارى نشد ، نه کم نه زیاد . پس به عمر بن خطّاب نامه نوشت و عمر پاسخ داد: آنچه انجام دادى درست بود، همانا اسلام ما قبل خود را منهدم مى کند ، و به عمرو نوشت: من در داخل این نامه رقعه کوچکى گذاشته ام و چون نامه ام به دست تو رسید رقعه را به نیل بینداز . پس چون نامه عمر به عمرو عاص رسید در آن رقعه نوشته شده بود : «من عبدالله عمر أمیر المؤمنین إلى نیل مصر: أمّا بعد: فإن کنتَ إنّما تجری من قِبَلک فلا تجرِ، وإن کان الله الواحد القهّار هو مجریک فنسأل الله الواحد القهّار أن یجریک»؛ ( از عبدالله عمر امیرالمؤمنین به نیل مصر: امّا بعد: اگر تاکنون از جانب خود جارى شده اى جارى نشو، و اگر خداى واحد قهّار تو را جارى ساخته است ما از خداى واحد قهّار مى خواهیم تو را جارى کند).
و در لفظ واقدى آمده است: «فإن کنتَ مخلوقاً لا تملک ضرّاً ولا نفعاً وأنت تجری من قِبَل نفسک وبأمرک فانقطع ولاحاجة لنا بک ، و إن کنتَ تجری بحول الله وقوّته فاجر کما کنت ، والسلام»؛ ( اگر مخلوق هستى و مالک ضرر و نفعى نیستى و تو از جانب خود و به امر خود جارى مى شوى پس خشک شو، و ما احتیاجى به تو نداریم، و اگر به حول و قّوه خدا جارى بوده اى، پس آن گونه که تاکنون جارى بوده اى جارى شو، و السلام).
پس آن رقعه را قبل از روز صلیب در نیل انداخت، و اهل مصر براى ترک وطن و خروج آماده شده بودند؛ زیرا مصالح آنها در آن شهر به نیل وابسته بود . پس چون رقعه را انداخت شب رابه صبح روز صلیب رساندند و خداوند در یک شب نیل را (به عرض ) شانزده ذراع جارى کرد ، و خداوند آن سنّت را تا امروز از اهل مصر برداشت .
2 ـ رازى در تفسیر خود نوشته است :
در مدینه زلزله شد پس عمر تازیانه را بر زمین زد و گفت: «اسکنی بإذن الله»؛ (به اذن خدا آرام بگیر) پس آرام
گرفت و بعد از آن در مدینه زلزله اى روى نداد .
در پاسخ مى گوییم: امّا روایت نیل، تنها راوى آن عبدالله بن صالح مصرى است که یکى از افراد بسیار دروغگو و جاعل بوده است. احمد بن حنبل نوشته است(3): «در اوّلِ امر، خود را نگه داشت ولى در آخر عمر فاسد شد». و نسائى نوشته است(4): «ثقه نیست».
و امّا حدیث زلزله که رازى ذکر کرد: در حوادث زمان عمر، نه به صورت مسند و نه به صورت مرسل یافت نمى شود و هیچ تاریخ نگار ماهرى آن را ذکر نکرده است، و حافظان آن را نقل نکرده اند تا در سند آن دقّت کنیم.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.