پاسخ اجمالی:
در تنبيه الخواطر آمده: مالک با اینکه مقام اميري لشگر را داشت، در پاسخ به کسی که در بازار کوفه به او اهانت کرد، به مسجد رفت تا براي او استغفار کند. خوارزمى می گوید: در جنگ صفين هنگام کمبود آب و در حالی که تشنگى در او هویدا بود، آب براي او بردند ولی مالک ننوشید و گفت: تا سپاهيان آب ننوشند، من نمى نوشم.
پاسخ تفصیلی:
در تنبیه الخواطر حکایت شده که مالک اشتر، در حالى که پیراهنى دوخته نشده و عمامه اى از همان جنس بر تن داشت، از بازار کوفه مى گذشت. یکى از بازاریان او را دید، لباس او در نظرش خوار و حقیر آمد و به قصد اهانت به او، چیزى شبیه گلوله را به سویش پرتاب کرد؛ امّا مالک، بى اعتنا گذشت.
به آن مرد گفتند: واى بر تو! آیا مى دانى که آن را به سوى چه کسى پرتاب کردى؟
گفت: نه.
به او گفتند: این، مالک اشتر، یار و همراه امیر مؤمنان است.
مرد، بر خود لرزید و به سوى مالک رفت تا از او معذرت بخواهد؛ امّا او را دید که به مسجد رفته و به نماز ایستاده است. چون نمازش به پایان رسید، مرد بازارى بر پاهاى مالک افتاد و آنها را مى بوسید.
مالک گفت: این چه کارى است؟!
گفت: از آنچه کردم، معذرت مى خواهم.
مالک گفت: ترسى نداشته باش. به خدا سوگند، به مسجد نیامدم، مگر به قصد آمرزش خواهى براى تو.(1)
همچنین خوارزمى از ابوهانى بن معمّر سُدوسى، نقل نموده که: من هنگام جنگ صفین با اَشتر بودم و تشنگى در او هویدا بود. به یکى از پسر عموهایم (هم قبیله هایم) گفتم: امیر، تشنه است.
مرد گفت: همه این افراد، تشنه اند و من قمقمه آبى دارم که براى خودم نگه داشته ام؛ امّا او را بر خودم مقدّم مى دارم.
پس نزد اشتر رفت و آب را بر او عرضه نمود؛ امّا اشتر گفت: تا آن گاه که مردم (سپاهْ) آب ننوشند، من نمى نوشم.(2)، (3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.