پاسخ اجمالی:
فخر رازى مى گوید: ما از شناخت معصوم عاجزیم و آیه59 سوره نساء دلالت بر لزوم پیروى از اولى الامر به طور مطلق دارد، مقصود از اولى الامر همان اهل حلّ و عقد از بزرگان امت است... . پاسخ: با وجودى که هیچ یک از افراد اهل حلّ و عقد از عصمت برخوردار نیستند چگونه مى تواند اجتماع آراى آنان از عصمت برخوردار شود. از طرفی عصمت که امری واقعی است، صفت مجموع آنها که امری اعتباری است واقع نمی شود. با وجود شواهد تاریخی مبنی بر اشتباه برخی اجماع های آنها نمی توان گفت سنت خدا بر عصمت آنها می باشد.
پاسخ تفصیلی:
فخر رازى در تفسیر خود مى گوید: «آیه، دلالت بر لزوم متابعت و پیروى از اولى الامر به طور مطلق دارد، ولى از آنجا که ما از شناخت معصوم عاجزیم و به جهت این که معصوم وجود خارجى ندارد، یا ما عاجز از دسترسى به آن هستیم، لذا مى گوییم: مقصود از «اولى الامر» همان اهل حلّ و عقد از بزرگان امت است، کسانى که عارف به مسائل و احکامند. و اگر آنان بر مسأله اى اجتماع کنند، نتیجه اى که از اجتماع آن ها به دست مى آید، از هر عیب و خطایى مصون است.(1)
صرف نظر از این که خداوند متعال هیچگاه بندگان خود را به امرى ناممکن و غیر قابل دستیابى تکلیف نمى کند - چنانچه فخر رازى پنداشته است - در پاسخ باید گفت: با وجودى که هیچ یک از افراد اهل حلّ و عقد از عصمت برخوردار نیستند چگونه مى تواند اجتماع آراى آنان از عصمت برخوردار شود؟ آرى شکّى نیست که اجتماع، به رأى صحیح نزدیکتر است، ولى این نزدیکى، موجب نمى شود که احتمال خطا از بین رفته و رأى آنان به سر حدّ عصمت برسد. و بر فرض که بگوییم در صورت اجتماع آراء به عصمت رسیده باشند، این عصمت مى تواند از یکى از این اسباب حاصل شده باشد:
1 ـ از آنجا که جمیع افراد حلّ و عقد معصومند، در نتیجه: اجتماع آن ها نیز از مقام عصمت برخوردار است.
ولى بدیهى است که از زمان وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) تا کنون بر این امت عصرى نگذشته که افراد اهل حلّ و عقد آن معصوم باشند. و این چیزى است که خود فخر رازى نیز قبول دارد.
2 ـ این که بگوییم اهل حلّ و عقد، گرچه از عصمت برخوردار نیستند ولى مجموع آن ها در صورت اجتماع به مقام عصمت خواهند رسید، به این معنا که عصمت، صفتى باشد براى اجتماع آنان، نه براى تک تک افراد.
این احتمال نیز باطل است; زیرا عصمت از امور حقیقى و صفات واقعى است، در حالى که هیئت اجتماعى آنان چیزى بیش از یک عنوان اعتبارى نیست، و نمى توان صفت حقیقى را عنوان امرى اعتبارى قرار داد.
3 ـ احتمال سوم این است که بگوییم: صفت عصمت، نه وصف افراد و نه وصف هیئت اجتماعى است، بلکه سنّت خداوند بر این قرار گرفته که نتیجه اى را که از آراى اهل حلّ و عقد به دست مى آید، از خطا و اشتباه مصون بدارد. در این فرض نیز سه احتمال وجود دارد:
الف) یکى این که بگوییم: این سنّت خداوند نسبت به همه امت ها تعمیم دارد. در حالى که این احتمال به طور حتم باطل است; زیرا چه بسیار آرایى که با وجود اتفاق رأى در آن، اشتباه بوده است.
ب) احتمال دیگر این است که این سنّت را مخصوص به مسلمین بدانیم. به این معنا که بگوییم: خداوند تعالى بر این امّت منّت گذارده و آراى اهل حلّ و عقد آن ها را از خطا و اشتباه مصون داشته است.
ولى این احتمال نیز خلاف واقعیات تاریخى است; زیرا چه بسیار اهل حلّ و عقدى که رأیشان در این امت باطل بود. و نیز اگر این مطلب در این امت ثابت مى بود، باید معجزه اى به حساب مى آمد، در حالى که در هیچ دلیل صحیحى به آن به عنوان معجزه اشاره نشده است.
ج) احتمال سوم آن است که بگوییم: عصمتى که براى افراد این امت است به امر خارق العاده باز نمى گردد، بلکه مربوط به تربیت خوب این امت از ناحیه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و تعلیمات الهى است که آن ها را تا به حدى رسانده که اجتماع آن ها از مقام عصمت برخوردار است.
این احتمال نیز باطل است؛ زیرا در صورتى که هیچ یک از افراد این امت از احتمال خطاى در رأى مصون نباشند، چگونه مى توان اجتماع آن ها را معصوم دانست؟ چه بسیار مجالسى که از اهل حلّ و عقد این امت تشکیل شد و آراء و نتایج باطلى از آن بیرون آمد!(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.