پاسخ اجمالی:
حسکانی، آیه عذاب واقع را مربوط به قصه غدیر و نازل شدن عذاب بر شخصی که معترض به انتخاب علی توسط پیامبر به امامت امت بود مى داند. این حدیث مطابق رأى اهل سنت معتبر است و نزد حدیث شناسان، سلسله سند راویان آن با عناوینی چون فقیه، فاضل، دیندار، ثقه، عابد، مامون و زاهد توصیف شده اند.
پاسخ تفصیلی:
حاکم حسکانى از ابوبکر محمد بن محمد بغدادى، از ابو محمد عبدالله بن احمد بن جعفر شیبانى، از عبدالرحمن بن حسن اسدى، از ابراهیم بن حسین کسائى، از فضل بن دکین، از سفیان بن سعید، از منصور، از ربعى، از حذیفة بن یمان نقل کرده که گفت: هنگامى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درباره على(علیه السلام) فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» «حارث بن نعمان بن منذر فهرى» ایستاد و گفت: اى محمد! ما را از جانب خداوند امر کردى تا شهادت به وحدانیّت خدا دهیم و این که تو رسول خدایى، ما هم قبول کردیم. و امر نمودى تا پنج نوبت نماز بخوانیم، آن را نیز از تو قبول کردیم. و ما را به زکات و روزه ماه رمضان و حج امر کردى، آنها را نیز پذیرفتیم. به این راضى نشدى تا آن که بازوان پسر عمویت را بالا برده و او را بر ما برترى دادى و گفتى: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه»؛ (هر کس که من مولاى اویم این على مولاى اوست.) آیا این مطلبى بود که از جانب خود گفتى یا از جانب خداى ـ عزّ وجلّ ـ؟!
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: قسم به کسى که جز او خدایى نیست، همانا این مطلب از جانب خداوند بوده است.
در این هنگام حارث بن نعمان به پیامبر پشت کرده و به سوى مرکب خود حرکت کرد در حالى که مى گفت: بار خدایا! اگر آنچه محمد مى گوید حقّ است بر من سنگى از آسمان ببار یا عذابى دردناک بر من بفرست. او به شتر خود نرسیده بود که خداوند بر او سنگى فرستاد که بر سر او خورده و از پشت او بیرون آمد و با این طریق به قتل رسید. در این هنگام بود که خداوند ـ عزّ وجلّ ـ آیه 1،سوره معارج. را نازل کرد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذاب واقِع * لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ»(1). (2) این حدیث مطابق رأى اهل سنت معتبر است; در اینجا به بررسى سند آن مى پردازیم:
ـ ابوبکر محمد بن محمد بغدادى; حافظ عبدالغافر نیشابورى در ترجمه او مى گوید: «او فقیه، فاضل، دین دار... بود.»(3)
ـ «عبدالله بن احمد بن جعفر شیبانى نیشابورى»; «خطیب بغدادى» در ترجمه او مى گوید: «وى اموال بسیارى داشت، همه آن ها را در راه علم و اهل علم و حج و جهاد و اعمال نیک به کار گرفت، و از تمام علماى هم عصرش بیشتر حدیث شنید... او مورد وثوق است....»(4)
ـ «عبدالرحمن بن حسن اسدى»; خطیب بغدادى او را در ترجمه اش تمجید کرده است.(5) گرچه برخى از معاصرینش او را تضعیف کرده اند، ولى بنا بر رأى «ذهبى» و «ابن حجر»، تضعیف معاصر قابل توجه نیست.(6)
ـ «ابراهیم بن حسین کسائى» معروف به ابن دیزل; «ذهبى» درباره او مى گوید: «امام حافظ»، «ثقه»، «عابد»...
حاکم او را «ثقه مأمون» معرفى کرده است....»(7)
ـ «فضل بن دکین»; او از رجال صحاح ستّه به شمار مى آید. ابن حجر مى گوید: «او ثقه و ثبت بوده و از بزرگان شیوخ بخارى به حساب مى آید.»(8)
ـ «سفیان بن سعید»; او که معروف به ثورى است، «شعبه» و «سفیان بن عیینه» و «ابو عاصم نبیل» و «یحیى بن معین» و بسیارى از علما او را امیرالمؤمنین در حدیث معرفى کرده اند. سفیان بن عیینه مى گوید: اصحاب حدیث سه نفرند: «ابن عباس» در زمانش، «شعبى» در زمانش، «ثورى» در زمانش. «عباس دورى» مى گوید: مشاهده کردم که یحیى بن معین هیچ کس را در فقه و حدیث و زهد و هر چیز، بر سفیان مقدم نمى داشت. او از رجال صحاح ستّه است.(9)
ـ «منصور»; همان منصور بن معتمر است که از رجال صحاح ستّه بوده و ابن حجر در شأن او گفته: او «ثقه» و «ثبت» است و اهل تدلیس نبوده است.(10)
ـ «ربعى»; همان ربعى بن خِراش است که از رجال صحاح ستّه به حساب مى آید. ابن حجر او را «ثقه» و «عابد» معرفى کرده است.(11)
ـ «حذیفة بن یمان»; او از اصحاب جلیل القدر است. (12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.