پاسخ اجمالی:
ریشه واژه «ولىّ»، ولایت است. اصل این ماده بر قرب و نزدیکى دلالت مى کند. برای قرب معنوی نیز در نسبت خانوادگی یا دین، دوستی و یاری استعاره آورده می شود. وِلایت (بر وزن هدایت) به معناى نصرت، و وَلایت (بر وزن شَهادت) به معناى به دست گرفتن امر است. گفته شده هر دو یک معنا دارد و حقیقت آن همان تولّى امر و بدست گرفتن کار است. ولایت هنگام به کار رفتن در نزدیکی معنوی بر نوعى از نسبت قرابت دلالت مى کند و لازمه آن این است که ولىّ نسبت به آنچه بر آن ولایت دارد، داراى حقى است که دیگرى ندارد.
پاسخ تفصیلی:
ریشه واژه «ولىّ»، ولایت است. اصل این ماده بر قرب و نزدیکى دلالت مى کند؛ یعنى میان دو چیز به گونه اى نزدیکى برقرار است که چیز دیگرى میان آن ها فاصله نیست.
ابن فارس مى گوید: «واو، لام و یا (ولى) بر قرب و نزدیکى دلالت مى کند و واژه ولىّ به معناى قرب و نزدیکى است، و کلمه مولى نیز از همین باب است. و بر معتِق، معتَق، صاحب، حلیف، ابن عم، ناصر و جار اطلاق مى شود که ریشه همه آن ها «ولى» به معناى قرب است.»(1)
راغب اصفهانى گفته است: «ولاء و توالى آن است که دو یا چند چیز به گونه اى باشند که غیر آن ها میان آن ها فاصله نشود. این معنا براى قرب مکانى است ولى در قرب معنوى نیز به لحاظ نسبت خانوادگى، یا دین یا دوستى یا یارى و یا اعتقاد، استعاره آورده مى شود.
واژه وِلایت (بر وزن هدایت) به معناى نصرت، و واژه وَلایت (بر وزن شَهادت) به معناى بدست گرفتن امر است. و گفته شده هر دو واژه یک معنا دارد و حقیقت آن همان تولّى امر بدست گرفتن کار است.»(2)
با توجه به حالات اولیه انسان در کاربرد الفاظ و این که معمولا کلمات را در آغاز براى بیان معانى مربوط به محسوسات به کار مى برد، مى توان گفت: واژه ولایت در آغاز براى قرب و نزدیکى خاص در محسوسات (قرب حسى) به کار رفته است، آن گاه براى قرب معنوى استعاره آورده شده است. بر این اساس هر گاه این واژه در امور معنوى به کار رود بر نوعى از نسبت قرابت دلالت مى کند و لازمه آن این است که ولىّ نسبت به آنچه بر آن ولایت دارد، داراى حقى است که دیگرى ندارد و مى تواند تصرّفاتى را بنماید که دیگرى جز به اذن او نمى تواند؛ مثلا ولىّ میّت مى تواند در اموال او تصرف کند، این ولایت او ناشى از حقّ وراثت است. و کسى که بر صغیر ولایت دارد حقّ تصرف در امور وى را دارد. کسى که ولایت نصرت دارد مى تواند در امور منصور (آن کسى که نصرتش را عهده دار شده است) تصرف کند. و خداوند ولىّ امر بندگان خویش است؛ یعنى امور دنیوى و اخروى آن ها را تدبیر مى کند و او ولىّ مؤمنان است؛ یعنى بر آنان ولایت خاصى دارد... .
بنابر این، معناى ولایت در همه موارد استعمال آن، گونه اى از قرابت و نزدیکى است که منشأ نوعى تصرف و مالک بودن تدبیر است.(3)
به عبارت دیگر: ولایت، نوعى قُرب و نزدیکى نسبت به چیزى است، به گونه اى که موانع و حجاب ها از میان برداشته مى شود... .(4)
حال اگر کسى با ریاضت هاى نفسانى و قابلیت هایى که براى خود ایجاد کرده، و از طرفى دیگر مورد عنایات و الطاف الهى قرار گرفته و به مقام قرب تام الهى نایل شده، این چنین شخصى از جانب خداوند بر مردم ولایت پیدا مى کند، ولایتى که لازمه آن این است که ولىّ نسبت به آنچه بر آن ولایت دارد، داراى حقى است که دیگرى ندارد و او مى تواند تصرفاتى بنماید که دیگرى جز به اذن او نمى تواند. و همه این ها به اذن و اراده و مشیّت خداوند است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.