پاسخ اجمالی:
عبدالجبار اعتقاد دارد تاخیر در اجرای دستور حضرت رسول(ص) در اعزام سپاه به خاطر حفظ مصلحت و تعارض با امر مهم تری بود تا ضرری متوجه دین نشود. لکن در جواب باید گفت: مشروط بودن اجرای دستورات پیامبر(ص) ادّعایی باطل است زیرا هر دستوری که شرطی در آن قید نشده، مطلق است و خداوند حکیم و پیامبرش، به شرط مصلحت، دستورِ اجرای اوامر و نواهی را نمی دهند.
پاسخ تفصیلی:
1_ عبدالجبار قاضی القضاة گوید: اجرای دستور رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مشروط به داشتن مصلحت است، و دیگر اینکه نباید معارض با امر مهمتری باشد، زیرا جایز است که آن حضرت دستور اجرای چیزی را صادر نماید، امّا مشروط به آن که، ضرری را متوجه دین ننماید.(پس تأخیر در اجرای فرمان اعزام سپاه به خاطر معارض شدن با امر مهمتری بود که در صورت ترک آن ضرری متوجه دین می شد).
در پاسخ باید گفت: این که اجرای دستورات پیامبر(صلي الله عليه وآله) مشروط باشد، ادّعایی باطل است؛ زیرا هر دستوری که شرطی در آن قید نشده، مطلق است؛ و تنها مشروط به شرطی است که دلیلی قاطع و روشن بر آن استوار باشد مثل «قدرت و توانایی» که شرط اجرای هر دستوری است، و داشتن مصلحت (درظاهر) چنین نیست، زیرا خداوند حکیم، به شرط مصلحت، دستورِِ اجرای اوامر و نواهی را نمی دهد، بلکه دستوراتی که از سوی شرع صادر می شود خود «مصلحت حقیقی » را ایجاب می کند، ودستورات الهی متضمن فساد نمی باشد، تا بخواهد وجود مصلحت در آن شرط شود. و به همین جهت است که هیچ کس دستورات خداوند و پیامبرش را مشروط به داشتن مصلحت و نداشتن مفسده نمی داند، بر خلاف توانایی و قدرت، که آن را شرط هر نوع تکلیف دانسته اند. از طرفی خداوند در قرآن اجرای دستور رسول خدا(صلی الله علیه واله) را بدون هیچ قید و شرطی بیان کرده آنجا که می فرماید: «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»(1)؛ (آنچه که پیامبر به شما دستور می دهد بپذیرد و از آنچه که شما را نهی می کند بپرهیزید). پس وجود مصلحت را در امتثال اوامر رسول(صلی الله علیه واله) شرط ننموده است.
2- قاضی القضاة گوید: کسانی که در ضمن سپاه اسامه حضور داشته و صلاحیّت امامت دارند، لازم است از سپاه جدا شده تا یکی از آنان را برای امامت اختیار کنند، زیرا برگزیدن امام مهمتر از شرکت در جنگ است، و اگر کسی که صلاحیت امامت دارد، جایز باشد، قبل از انتخاب از سپاه جدا شود قطعاً پس از انتخاب نیز جایز است که کسی را (که به او نیاز دارد) از سپاه جدا کند.(اشاره به درخواست ابو بکر از اسامه برای جدا شدن عمر از سپاه اسامة است).(2)
در پاسخ میگوییم: اوّلاً: کسی که صلاحیت امامت را دارا بود، در سپاه اسامه حضور نداشت، که تأخیر سپاه برای گزینش امام از میان آنان جایز باشد؛ و برفرض اینکه وجود می داشت، عذری برای تأخیر نمی بود، زیرا آنان می توانسنتد در میان خود کسی را انتخاب نمایند، گرچه دور از مدینه باشند.
ثانیاً: برفرض این که قبول نمودیم، و تأخیر از اجرای فرمان را به خاطر گزینش امام جایز دانستیم و جدا شدن از سپاه را (قبل از بیعت و گزینش) (برای این منظور) پذیرفتیم چه ارتباطی به بعد از انتخاب دارد، که آن را قیاس به ما قبل از انتخاب کنیم و بگوییم به همان دلیل که برای گزینش امام جایز بود، برای همکاری با امام نیز جایز است که در سپاه شرکت ننمایند، و مقصود ما از همکاری، همکاریِ عمر با ابوبکر است.
ثالثاً: اگر گزینش امام در نظر اینان از تجهیز سپاه و عزیمت آن مهمتر است، آیا پیامبر(صلي الله عليه وآله) خود به این امر مهّم توجه نداشت و از تعیین کسی به عنوان خلیفه بعد از خود غافل بود؟ آیا پیامبری که به جنگ با رومیان در آخرین لحظات عمر اینقدر اهمیّت می دهد نسبت به امامت مسلمین - که به اعتراف خود او از جنگ با کفّار مهمتر است ـ غافل شده ودستوری در این باره صادر نکرده است؟!
3_ قاضی القضاة گوید: دستور پیامبر (صلي الله عليه وآله) لازم نیست فوری اجرا شود زیرا اجرای دستور، با تأخیر نیز منافاتی ندارد، و تأخیر ابوبکر از اجرای فرمان موجب نمی شود که او گناهکار باشد(!)
در جواب باید گفت: دستور پیامبر(صلي الله عليه وآله) برای اجرای مأموریت سپاه دستوری است که باید فوری به مرحله اجرا در آید، یا به این دلیل که مقتضای دستور، اجرای فوری آن است (طبق نظریه کسانی که چنین می گویند و معنای لغوی دستور را اجرای فوری آن می دانند)(3)، و یا بدلیل فهم ما از فوریت اجرای دستورات صادر از شارع مقدس است، چرا که تمامی امت از دوران صحابه تا کنون دستورات پیامبر(صلي الله عليه وآله) را در اولین فرصت ممکن، واجب الإجراء می دانند و آن را حمل به فوریت می نمایند، و در صورتی که ادعای تأخیر در اجراء آن شود، خواستار دلیل تأخیر هستند. وگرنه فهم اوّلیه،« اجرا ی فوری دستور» است.
اگر هیچ یک از این مطالبی که گفته شد، مورد قبول واقع نشود، گفتار اسامه در این رابطه کفایت می کند که دستور پیامبر در این مورد خاص، به معنای اجرای فوری آن بوده است، آنجا که برای عذر تأخیر خود گوید « نخواستم از مسافرین جویای حال تو شوم» و این خود، دلیل است بر اینکه اسامه از این دستور، فوریت اجرای آن را فهمیده است، یعنی خواستم حال تو را جویا شوم و سپس دستور را اجرا نمایم. مضافاً بر اینکه به تصریح مورخین، خود پیامبر(صلي الله عليه وآله) دستور اجرای سریع وبدون درنگ فرمان را به اسامه داد(4) و آنان که از شرکت در سپاه تخلف میجستند را لعنت فرمود(5)،(6).
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.