پاسخ اجمالی:
خلیفه اول که در بسیارى از موارد، ادعاى افراد را بدون شاهد و گواه مى پذیرفت؛ درباره دخت گرامى پیامبر(ص) به بهانه نداشتن شاهد، از پذیرفتن سخن وى سرباز مى زند. دلیل آن همان است که ابن ابى الحدید نقل مى کند که: به استادم گفتم: آیا زهرا(س) در ادعاى خود راستگو بوده است؟ گفت: بلى. گفتم: چرا خلیفه حقّ مسلّم او را در اختیارش نگذاشت؟ لبخندى زد و گفت: اگر آن روز فدک را به وى باز مى گرداند، فردا مى گفت که خلافت متعلّق به على است، و در آن صورت، خلیفه ناچار بود خلافت را به على تفویض کند.
پاسخ تفصیلی:
قبل از پرداختن به جواب باید یادآور شویم که: تاریخ زندگى خلیفه اول گواهى مى دهد که در بسیارى از موارد، ادعاى افراد را بدون شاهد و گواه مى پذیرفت. مثلًا، هنگامى که از طرف «علاء حضرمى» اموالى را به عنوان بیت المال به مدینه آوردند، ابوبکر به مردم گفت: هرکس از پیامبر طلبى دارد یا آن حضرت به وى وعده اى داده است، بیاید و بگیرد.
«جابر» از افرادى بود که به نزد خلیفه رفت و گفت: پیامبر به من وعده داده بود که فلان قدر به من کمک کند و ابوبکر به او سه هزار و پانصد درهم داد.
«ابوسعید» مى گوید: وقتى از طرف ابوبکر چنین خبرى منتشر شد گروهى به نزد او رفتند و مبالغى دریافت کردند. یکى از آن افراد «ابوبشر مازنى» بود که به خلیفه گفت: پیامبر به من گفته بود که هر وقت مالى براى او آوردند به نزد او بروم، ابوبکر به وى هزار و چهارصد درهم داد.(1)
اکنون مى پرسیم که چگونه خلیفه ادعاى هر مدعى را مى پذیرد و از آنها شاهد نمى خواهد، ولى در باره دخت گرامى پیامبر (صل الله علیه وآله ) مقاومت مى کند و به بهانه اینکه او شاهد و دلیل ندارد، از پذیرفتن سخن وى سرباز مى زند؟ وى که درباره اموال عمومى تا این حد سخاوتمند است و به قرض ها و وعدههاى احتمالى حضرت رسول (صل الله علیه وآله) هم ترتیب اثر مى دهد، چرا در باره دخت آن حضرت تا این حد خسّت مى ورزد؟!
امرى که خلیفه را از تصدیق دخت گرامى پیامبر (صل الله علیه وآله) بازداشت، همان است که ابن ابى الحدید از استاد بزرگ و مدرّس بغداد، على بن الفار نقل مى کند، آنجا که مى گوید:
به استاد گفتم: آیا زهرا در ادعاى خود راستگو بوده است؟ گفت: بلى.
گفتم: خلیفه مى دانست که او زنى راستگو است؟ گفت: بلى.
گفتم: چرا خلیفه حقّ مسلّم او را در اختیارش نگذاشت؟
در این موقع استاد لبخندى زد و با کمال و قار گفت:
اگر در آن روز سخن او را مى پذیرفت و به این جهت که او زنى راستگوست، بدون درخواست شاهد، فدک را به وى باز مى گرداند، فردا او از این موقعیت به سود شوهر خود على استفاده مى کرد و مى گفت که خلافت متعلّق به على است، و در آن صورت، خلیفه ناچار بود خلافت را به على تفویض کند؛ چرا که وى را (با این اقدام خود) راستگو مى دانست. ولى براى اینکه باب تقاضا و مناظرات بسته شود، او را از حقّ مسلّم خود بازداشت.(2) .(3)
خیلی خوب بود