پاسخ اجمالی:
رسول خدا در اجرای فرمان خویش در مورد اعزام سپاه اصرار فراوان داشت. مورخان گفت و گویی میان پیامبر و اسامه را نقل می کنند که در آن اسامه خواستار درنگ در حرکت سپاه تا زمان شفا یافتن و اطمینان از حال رسول خدا بوده و در مقابل رسول خدا اصرار به ملحق شدن همه افراد به سپاه اسامه و حرکت سپاه دارد. شبیه چنین گفت وگویی میان رسول خدا با ابوبکر و عمر نیز نقل شده است.
پاسخ تفصیلی:
با توجه به نقل تاریخ، رسول خدا(صلی الله عليه و آله) در اجرای فرمان خویش در مورد اعزام سپاه اصرار فراوان داشت، به عنوان نمونه:
1ـ «ابن ابی الحدید» از «عبدالله ابن عبدالرّحمان» نقل می کند که: رسول خدا(صلی الله عليه و آله) در بیماری خود، اسامة را فرمانده سپاهی نمود که بیشترِ مهاجرین و انصار، از آن جمله ابوبکر و عمر وابوعبیدة بن الجراح، و عبدالرحمن بن عوف، و طلحه و زبیر، در آن شرکت داشتند و به او دستور داد به سوی «موته»، جایی که پدر اسامه کشته شد، برود.
اسامه و همراهان وی در اجرای فرمان درنگ نمودند و رسول خدا(ص) در عین بیماری در اجرای فرمان تأکید می نمود؛ حتی اسامه به پیامبر (ص) عرضه داشت: پدر و مادرم فدایت باد، آیا اجازه می دهید چند روزی توقف نمایم تا اینکه خداوند تو را شفا عنایت فرماید؟ فرمود: «حرکت کن و درنگ منما.» عرض کرد: ای رسول خدا(ص) اگر من حرکت کنم، و شما در این حال باشید, قلبم جریحه دار خواهد بود. فرمود: «به سلامتی و پیروزی حرکت کن». عرض کرد: ای رسول خدا(ص) دوست ندارم حال تو را از مسافرین جویا شوم، فرمود: «فرمان مرا اجرا کن» آنگاه پیامبر(ص) بیهوش گردید، و اسامه مهیای حرکت شد، و چون پیامبر(ص) بهوش آمد، از اسامه وسپاه او سؤال نمود، به حضرت گزارش دادند که خود را آماده حرکت می کنند. پیامبر(ص) شروع به گفتن این جمله نمود: «سپاه را بفرستید، خداوند لعنت کند، آنکه را در سپاه اسامه شرکت ننماید »، واین جمله را مکرر بر زبان جاری ساخت. پس اسامه خارج شد درحالی که پرچم بر فراز سر او برافراشته بود.(1)
2- چون رسول خدا(صلی الله عليه و آله) از آن نمازی که در حال بیماری در مسجد اقامه نمود، فراغت جست و به منزل آمد، ابوبکر و عمر و گروهی را که در مسجد حضور داشتند فراخواند، وپیامبر (ص) از این جهت که این گروه در سپاه اسامه شرکت نجسته اند بسیار دلتنگ و خشمگین بود.حضرت به آنان فرمود: مگر من به شما دستور ندادم سپاه اسامه را اعزام داشته و در سپاه شرکت نمائید؟ درپاسخ گفتند: آری ای رسول خدا، فرمود: چرا دستور مرا اجراء ننمودید؟
ابوبکر پاسخ داد: من آمدم تا دیداری تازه کنم. عمر نیز گفت: من نرفتم زیرا دوست نداشتم از مسافرین جویای حال شما بشوم.
پیامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: سپاه اسامه را حرکت دهید، حضرت سه بار این جمله را تکرار نمودوآنگاه براثر رنج فراوان وآزاری که بر اثر عدم اجرای فرمان متوجه حضرت شده بود، مدهوش گردید.(2)، (3).
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.