پاسخ اجمالی:
با بررسی زندگى عمرو عاص، به این یقین مى رسیم که او هیچ گاه اسلام نیاورد، بلکه تنها تظاهر به اسلام مى کرد و این هم به خاطر جریانى بود که در حبشه پیش آمد. او همان کسی است که به حبشه رفت تا نجاشی را متقاعد کند مسلمانان پناهنده شده را به مکه بازگرداند. در واقع او مصداق کلام امام علی(ع) است: «سوگند به خدایى که دانه را در زمین مى شکافد و خلایق را آفریده است، اینان اسلام نیاوردند بلکه تظاهر به اسلام مى کردند و کفرشان را مخفى مى نمودند، و آنگاه که یارانى پیدا کردند به دشمنى آشکار با ما بازگشتند».
پاسخ تفصیلی:
پس از مراجعه و جمع آورى تمامى آنچه از شئون و فراز و نشیب زندگى عمرو عاص در تاریخ ثبت شده است به این یقین مى رسیم که او هیچ گاه اسلام نیاورد، بلکه تنها تظاهر به اسلام مى کرد و این هم به خاطر جریانى بود که در حبشه پیش آمد. او به همراه عمارة بن ولید براى دستگیرى جعفر و همراهانش که از سوى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به حبشه فرستاده شده بودند، وارد آن جا شدند و در آنجا اخبارى از جریان رسالت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و پیشرفت و گسترش آن به گوش او رسید. از طرف دیگر، نجاشى پادشاه حبشه در ردّ درخواست او به او گفته بود: آیا از من مى خواهى فرستاده مردى را که ناموس اکبر(جبرئیل) بر او نازل مى شود همچنانکه بر موسى نازل مى شد، به تو تسلیم کنم تا او را به قتل برسانى؟ عمرو پرسیده بود: اى پادشاه آیا او واقعاً چنین است؟ و جواب شنیده بود که: واى بر تو اى عمرو! سخن مرا بپذیر و از او اطاعت کن! به خدا سوگند حقیقتاً او بر حقّ است و به طور حتم بر تمام مخالفانش غلبه خواهد کرد همان طور که موسى بر فرعون و لشکریانش چیره گشت(1).
اینها همه عمرو را بر آن داشت که با اظهار اسلام خود به صاحب رسالت نزدیک شود. پس او تنها از این رو از حبشه به مکّه بازگشت که در رسیدن به مقام طمع داشت یا اینکه مى خواست از پس اسلام به رفاه و تنعّمى در زندگى برسد و یا مى خواست از مجازات الهى که با حکومت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بر مشرکان عارض مى شود، در امان بماند. خلاصه آنکه، آنچه ما از عمرو عاص در خلال مدّتى که براى حفظ حیات و کسب منافع سرشار در زندگى با مسلمانان مدارا کرده و تظاهر به اسلام مى نمود، شناخته ایم، نشان مى دهد که او در این مدّت بدون هیچ تغییرى همان کسى است که با قصیده اى هفتاد بیتى از پیامبر اکرم بد گویى مى کرد و به او دشنام مى داد و ایشان هم او را به تعداد ابیات قصیده اش لعن نمودند. و همان است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره اش فرمودند: «متى ما کان للفاسقین ولیّاً، و للمسلمین عدوّاً؟! و هل یشبه إلاّ اُمّه الّتی دفعت به»(2)؛ (چه زمانى عمرو دوست و کمک کار فاسقان و دشمن مسلمانان نبوده است؟! آیا به کسى جز مادرش شبیه است؟!).
او مصداق این کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) است: «والّذی فلق الحبّة و برأ النسمة، ماأسلموا ولکن استسلموا، و أسرّوا الکفر، فلمّا وجدوا أعواناً، رجعوا إلى عِداوتهم منّا»(3)؛ (سوگند به خدایى که دانه را در زمین مى شکافد و خلایق را آفریده است، اینان اسلام نیاوردند بلکه تظاهر به اسلام مى کردند و کفرشان را مخفى مى نمودند، و آنگاه که یارانى پیدا کردند به دشمنى آشکار با ما بازگشتند).
ابن ابى الحدید در «شرح نهج البلاغه»(4) مى گوید:
استاد ما ابوالقاسم بلخى(رحمه الله) گفت و گوى عمرو عاص و معاویه را نقل کرده و چنین تحلیل مى کرد: وقتى که معاویه به عمرو عاص گفت: اى اباعبدالله! دوست ندارم مردم درباره ات بگویند تو براى اهداف دنیوى به اسلام گرویده اى. عمرو عاص پاسخ داد: اى معاویه مرا رها کن و دست از سرم بردار! این گفت و گو با کنایه بلکه با صراحت و وضوح نشان مى دهد که عمرو عاص ملحد بوده است و معناى سخن او این است که این حرف ها را رها کن که هیچ اصل و اساس درستى ندارد. اینکه آخرت حقّ است و آن را به متاع قلیل دنیا نفروشید همه خرافات است. عمرو عاص در تمام عمر ملحد بود و هیچگاه در کفر و الحادش شکّ نکرد و معاویه هم مثل او بود.
ابن ابى الحدید در جاى دیگر مى نویسد:
استاد ما ابوعبدالله مى گفت: اوّلین کسانى که قائل به رجاء محض شدند معاویه و عمرو عاص بودند. آنها گمان مى کردند که با وجود ایمان دیگر هیچ گناهى زیان نمى رساند، به خاطر همین معاویه به شخصى که به او گفته بود: تو خود مى دانى که با چه کسى جنگ کرده اى و چه گناهانى را مرتکب شده اى، جواب داد: من به این سخن خداوند: «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً»(5)؛ (خدا همه گناهان را مى آمرزد) اطمینان دارم.
همچنین ابن ابى الحدید در جاى دیگرى مى نویسد:
امّا معاویه: او مردى فاسق و به کم دینى و انحراف از اسلام مشهور بود. یاور و پشتیبان او عمرو عاص نیز همین طور بود. و حکایت تمامى مردم پست و فرومایه و تندخو و خودسر اهل شام و جهّال عرب که از این دو پیروى کردند نیز این چنین است، کسانى که همه مى دانند، جنگ و محاربه با آنها جایز و کشتن آنها حلال است.
در این زمینه سخنان و مطالب فراوانى در کتب معتبر آمده است که روحیّات و حقیقت این مرد (عمرو عاص) را در برابر دیدگان خواننده محترم قرار مى دهد و تمامى نواقص و عیوب او را آشکار مى سازد.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.