پاسخ اجمالی:
ذهبى گفته: سليمان بن مهران يکى از ائمه ثقات و افراد مطمئن بود، همان طور که ابن خلکان گفته: او مردى موثق، فاضل و عالم بود و همه در اين سخن متفقند که او صادق، عادل و پرهيزگار بود. نويسندگان صحاح سته و ديگران به احاديثش استدلال کرده اند. مى توان احاديثى را که او از زيد بن وهب، سعيد بن جبير، مسلم بطين و... نقل نموده، در صحيح بخارى و صحيح مسلم ملاحظه کرد. وي سال 61 متولد و سال 148 چشم فرو بست.
پاسخ تفصیلی:
سلیمان بن مهران کاهلى اعمش کوفى یکى از شیوخ و بزرگان شیعه و از سرشناسان و رجال محدثان است.
عده اى از سران اهل تسنن، او را از رجال شیعه به شمار آورده اند؛ به عنوان نمونه: امام ابن قتیبه در کتاب معارف، شهرستانى در ملل و نحل، و امثال اینها به این حقیقت اعتراف کرده اند.
جوزجانى ـ چنان که در شرح حال زبید در کتاب میزان الاعتدال(1) ذهبى آمده است ـ مى گوید: «گروهى از اهل کوفه بودند که مذهبشان مورد ستایش مردم نبود. آنها سران محدثان کوفه بودند همچون ابواسحاق، منصور، زبید یامى، اعمش و غیر از اینها از همسالان و نزدیکان اینها؛ مردم آنها را به خاطر صدق لسان و راستگویى آنها در حدیث، به ناچار پذیرفته بودند»!!
و به دنباله آن، مطالبى درباره آنها گفته است که بر حماقت گوینده آن دلالت مى کند. اما براى اینها، در راه انجام وظیفه اى که در اداى اجر رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) ـ که همان مودت ذى القربى و تمسک به ثقلین و دو شىء گران قیمت پیامبر است ـ به عهده دارند چه عیبى دارد! چه باک که ناصبى ها مذهبشان را بستایند و یا نستایند!
و این درست نیست که نواصب، تنها آنها را به دلیل صدق لسانشان در حدیث، پذیرفته اند. نه، بلکه به این دلیل مجبور شده اند آنها را تحمل کنند که از آنان بى نیاز نبودند؛ چرا که اگر احادیث آنها را قبول نمى کردند، تمام آثار نبوت از بین مى رفت؛ چنان که ذهبى در شرح حال ابان بن تغلب در کتاب میزان الاعتدال به آن اعتراف کرده است.
و گمان من چنین است که اگر مغیره گفته است اهل کوفه را ابواسحاق و اعمش هلاک گردانید، تنها به این دلیل بود که آنها شیعه بودند وگرنه ابواسحاق و اعمش از دریاهاى علوم و پاسداران آثار پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودند.
در زندگى اعمش نکات جالبى است که بر جلالت و عظمت او دلیل است. ازجمله:
الف ـ ابن خلکان، در کتاب وفیات الاعیان در شرح حال وى مى نویسد:
هشام بن عبدالملک فرستاده اى نزد اعمش فرستاد و (از او خواست که) مناقب عثمان و بدى هاى على(علیه السلام) را برایم بنویس!
اعمش کاغذ را گرفت و در دهان گوسفندى گذاشت که آن را جوید. سپس به فرستاده هشام گفت: به هشام بن عبدالملک بگو: این جواب خواسته توست.
قاصد گفت: هشام قسم خورده است که اگر جواب تو را نبرم مرا بکشد، و به دوستان و برادران اعمش متوسل شد تا او را به نوشتن پاسخ وادار کنند. پس از اصرار زیاد چنین نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم، بارى اگر عثمان فضایل و مناقب تمام اهل زمین را داشته باشد، براى تو سودبخش نیست، و اگر على(علیه السلام) (نعوذ باللّه) بدى همه جهان را دارا باشد، به تو زیانى نخواهد رسید. پس لازم است که تو به خود بپردازى و درباره خویشتن بیندیشى. و السّلام.»
ب ـ ابن عبدالبر در باب قول بعضى از دانشمندان درباره بعض دیگر، در کتاب جامع بیان العلم و فضله(2)، از على بن خشرم نقل مى کند: از فضل بن موسى شنیدم که مى گفت:
با ابوحنیفه به عیادت اعمش رفتیم. ابوحنیفه به او گفت: اگر برایتان مشقت نداشت، بیش از آنچه عیادتت مى کنم، به عیادتت مى آمدم!
اعمش پاسخ داد: به خدا سوگند، تو در خانه ات هم که باشى، بر من سخت مى گذرد، چه رسد به این که بخواهم قیافه ات را ببینم.
ابن خشرم مى گوید: فضل گفت: هنگامى که از خانه بیرون آمدیم، ابوحنیفه گفت: اعمش هیچ ماه رمضانى را روزه نگرفته است.
ابن خشرم مى گوید: از فضل پرسیدم که منظور ابوحنیفه از این گفته چه بود؟
فضل پاسخ گفت: منظورش این است که او، در خوردن غذاى سحر، طبق حدیث حذیفه عمل مى کند.
[در حالی که] او به این آیه عمل مى کرد: «وَ کُلُوا وَ اشْرِبُوا حَتّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الأَبْیَضِ مِنَ الْخَیْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ اِلَى اللَّیْلِ»؛ (و بخورید و بیاشامید تا رشته سفید صبح از رشته سیاه شب براى شما آشکار گردد سپس روزه را تا شب تکمیل کنید).(3)
ج ـ نویسنده کتاب وجیزه و بحارالانوار از حسن بن سعید نخعى، و او از شریک بن عبداللّه قاضى، نقل مى کند: در بیمارى اعمش ـ همان بیمارى که در آن وفات یافت - به عیادتش رفتم. در همان هنگامى که من آنجا بودم، ابن شبرمه، ابن ابى لیلى و ابوحنیفه نیز به دیدارش آمدند و حالش را پرسیدند. اظهار ضعف شدید کرد و متذکر شد که از گناهان و اشتباهاتش در خوف و خشیت است. پس گریه و رقت او را فرا گرفت.
ابوحنیفه به او روى آورد که اى ابا محمّد! از خدا بترس، به خود آى و در حال خود توجه کن. تو درباره على(علیه السلام)، احادیثى مى گفتى که اگر از آنها باز گردى برایت بهتر است.
اعمش پاسخش داد: به مانند منى چنین مى گویى؟ سپس او را کنار زد و دشنامش داد که نیازى به ذکر آن نیست.
وى ـ همان طور که ذهبى در میزان الاعتدال(4) گفته است ـ یکى از ائمه ثقات و افراد مطمئن بود. و همان طور است که ابن خلکان در شرح حالش، در وفیات الاعیان گفته است: «او مردى موثق، فاضل و عالم بود و همه در این سخن متفقند که او صادق، عادل و پرهیزگار بود.»
نویسندگان صحاح سته و دیگران به احادیثش استدلال کرده اند. مى توان احادیثى را که او از زید بن وهب، سعید بن جبیر، مسلم بطین، شعبى، مجاهد، ابووائل، ابراهیم نخعى، و ابوصالح ذکوان، و همچنین، احادیثى که شعبه، ثورى، ابن عیینه، ابومعاویه محمّد، ابوعوانه، جریر و حفص بن غیاث، از او نقل نموده اند، در صحیح بخارى و صحیح مسلم ملاحظه کنید.
اعمش که خداى او را رحمت کند، در سال 61 به دنیا آمد و در سال 148 از جهان چشم فرو بست.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.