پاسخ اجمالی:
علماى اهل سنت از آن جهت که اعتقاد به امامت اهل بیت ندارند در تفسیر این روایت متحیر مانده اند. مثلا ابن عربى در شرح حدیث؛ حدود چهل نفر از خلفاى بنى امیه و بنى عباس را بر مى شمارد، سپس مى گوید: اگر بخواهیم دوازده نفر از آن ها را حساب کنیم به سلیمان بن عبدالملک ختم مى شود، و اگر بخواهیم به لحاظ واقع بنگریم به پنج نفر آن ها مى توانیم اشاره کنیم که خلفاى اربعه و عمر بن عبد العزیزند، لذا به نظر ما حدیث معنا و مفهوم مشخّصى ندارد.
پاسخ تفصیلی:
علماى اهل سنت از آن جهت که اعتقادى به خطّ خلافت و امامت اهل بیت ندارند، در تفسیر این روایات(1) و تطبیق آن ها متحیّر مانده اند، و لذا هر کسى به نوعى مصداق را مشخص کرده است به نحوى که حدیث را به حدّ معمّا رسانده اند، در اینجا به برخى از تفاسیر و تطبیق ها اشاره مى کنیم:
1 ـ ابن مهلب
«من ندیدم کسى را که در این حدیث به قطع برسد، آیا امارت آن ها پشت سر هم است یا در یک زمان همه ادّعاى امامت مى کنند؟ گمانم بر این است که پیامبر خبر از امور عجیب و غریبى از فتنه ها داده که بعد از او تحقّق مى یابد و مردم در یک وقت به دوازده دسته متفرّق مى شوند».(2)
2 ـ ابن العربى مالکى
او در شرح خود بر صحیح ترمذى در ذیل حدیث دوازده خلیفه مى گوید: «ما خلفاى بعد از رسول خدا را به شمارش در آوردیم. آن گاه حدود چهل نفر از خلفاى بنى امیه و بنى عباس را بر مى شمارد، سپس مى گوید: اگر بخواهیم دوازده نفر از آن ها را حساب کنیم به سلیمان بن عبدالملک ختم مى شود، و اگر بخواهیم به لحاظ واقع بنگریم به بیش از پنج نفر از آن ها مى توانیم اشاره کنیم که خلفاى اربعه و عمر بن عبد العزیزند، لذا به نظر ما حدیث معنا و مفهوم مشخّصى ندارد... .(3)
3ـ ابو حاتم ابن حبّان
«دوازده نفر خلیفه، عبارتند از خلفاى چهارگانه (ابوبکر، عمر، عثمان و على)، معاویه، یزید، معاویة بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان، ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک و عمر بن عبدالعزیز».(4)
در پاسخ مى گوییم:
چگونه ممکن است که این روایات را که در حقیقت بشارت و نوید بر اسلام و مسلمین و خود دوازده خلیفه است بر امثال معاویه [و یزید و...] حمل کرد؟ معاویه اى که با امیرالمومنین على(علیه السلام) جنگید در حالى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در شأن او فرمود: «حربک حربى»؛ (جنگ با تو همانند جنگ با من است). معاویه اى که امر به سبّ و دشنام به على بر بالاى منبر نمود، و به امر خود، سیّد جوانان بهشت امام حسن مجتبى(علیه السلام) را مسموم کرد.
چگونه ممکن است حدیث را بر مثل یزید بن معاویه منطبق کرد؟ یزیدى که به امر او امام حسین(علیه السلام) به قتل رسید، و سر مبارک او به روى نیزه ها رفت. کسى که علناً به فسق و فجور پرداخته و مشغول به منکرات بود و کفر مى گفت. او کسى بود که مسلم بن عقبه را دستور داد تا بر لشکریانش سه روز مدینه را مباح گرداند، لذا تعداد زیادى از صحابه را به قتل رسانید و به امر یزید مدینه را غارت نمود. لشکریانش از هزار دختر ازاله بکارت نمودند. در آن واقعه 4000 فرزند نامشروع متولد شد.
همه این جرایم به جرم نافرمانى اهل مدینه و سرپیچى از دستورات یزید و خلع بیعت از او به جهت قتل امام حسین(علیه السلام) و یارانش بود.
او کسى بود که به امرش کعبه معظمه در سال سوّم خلافتش به منجنیق بسته شد و پرده هاى آن در آتش سوخت، به جرم این که مخالفینش در مسجدالحرام پناه گرفته اند.
سیوطى و دیگران از نوفل بن ابى فرات نقل کرده اند که گفت: من نزد عمر بن عبدالعزیز بودم که شخصى نام یزید بن معاویه را با لقب امیرالمؤمنین برد. عمر بن عبدالعزیز به او پرخاش کرده و گفت: امیرالمؤمنین بر او اطلاق مى کنى؟ آن گاه دستور داد تا بیست تازیانه به او بزنند.(5)
سعید بن جمهان مى گوید: به سفینه گفتم: بنى امیه گمان دارند که خلافت حقّ آنان است؟ او گفت: دروغ مى گویند بنو زرقاء، بلکه آنان از بدترین پادشاهان اند.(6)
سیوطى مى گوید: «بس است از گناهان عبدالملک این که حجّاج را متولّى بر مسلمانان و صحابه نمود. کسى که آنان را خوار و ذلیل گردانید، عده اى را حبس و شکنجه کرده و گروهى دیگر را به قتل رسانید. عده بى شمارى صحابه و تابعین را به قتل رسانید که به شمارش درنمى آیند، تا چه رسد به کسان دیگر... خدا از او نگذرد».(7)
چگونه مى توان حدیث را بر مثل ولید بن یزید بن عبدالملک منطبق کرد که مردى فاسق و شراب خوار بود. مردى که حرمت هاى الهى را پاس نمى داشت. او کسى بود که وقتى به سفر حجّ رفت خواست تا بالاى کعبه شراب بیاشامد. این امر موجب خشم مردم شد.
وقتى قرآن را باز نمود و این آیه آمد: «وَاسْتَفْتَحُوا وَخابَ کُلُّ جَبّار عَنِید»(8)؛ ( و آنها (از خدا) تقاضاى فتح و پيروزى (بر كفار) كردند و (سرانجام) هر گردنكش منحرفى نوميد و نابود شد!)، قرآن را بر زمین زد و با تیر آن را نشانه گرفت، آن گاه این شعر را خطاب به قرآن سرود:
تهدّدنى بجبّار عنید *** فها انا ذاک جبّار عنید
اذا ما جئت ربّک یوم حشر *** فقل یا ربّ مزّقنى الولید
(مرا به جبّار سرکش تهدید مى کنى؟ من همان جبّار سرکش هستم. هر گاه روز حشر به پیشگاه پروردگارت رسیدى بگو: اى پروردگار! مرا ولید پاره پاره کرد).
بعد از این واقعه چند روزى بیش زنده نماند که به قتل رسید.
حال با این موقعیّتى که خلفاى بنى امیه داشتند و به طور حتم خلفاى بنى عباس عملکرد بهترى از آن ها نداشتند، اگر نگوییم که بدتر بودند، آیا مى توان آنان را به عنوان خلفا و امیران و امامان بعد از رسول خدا معرفى کرد که دین و قوام و عزّت آن به آن ها وابسته است؟ هرگز چنین نخواهد بود. تعجّب این است که اهل سنت خلفاى بنى امیه و بنى عباس را جزو این دوازده نفر آورده اند ولى امام حسن(علیه السلام) را که شش ماه خلافت ظاهرى نمود جزو دوازده نفر قرار نداده اند. و نیز ذکرى از امام مهدى(علیه السلام) به میان نیاورده اند، با آن که همگى این مطلب را قبول دارند که او امامى است از ذریه رسول خدا که در آخر الزمان بر کل جهان حکومت خواهد کرد و زمین را از عدل و داد پر خواهد نمود آن گونه که از ظلم و جور پر شده باشد.
4 ـ قاضى عیاض
«شاید مراد از دوازده خلیفه در این احادیث و شبیه آن ها این است که این ها در زمان عزت خلافت و قوّت اسلام و استقامت امور اسلام حکومت مى کنند...».(9)
ابن حجر بعد از نقل کلام قاضى عیاض مى گوید: «کلام قاضى عیاض بهترین توجیهى است که درباره حدیث گفته شده است؛ خصوصاً آن که این توجیه تأیید مى شود با ذیلى که در برخى احادیث به این نحو آمده است: «کلّهم یجتمع علیه الناس».
5 ـ ابن حجر عسقلانى
«از این دوازده نفر چهار خلیفه آمده اند، و باید تا قبل از برپایى قیامت این تعداد کامل شود».(10)
این توجیه مخالف ظاهر احادیث است؛ زیرا مطابق برخى از نصوص، این دوازده خلیفه و امام پیاپى مى آیند و تا روز قیامت این حلقه اتصال ادامه دارد. در برخى از روایات «یکون بعدى اثنا عشر خلیفة» آمده که ظهور در اتصال و پیاپى دارد. و در برخى چنین آمده است: «لا یزال امر الناس ماضیاً»، که این گونه تعبیرها دلالت بر اتصال زمان امامت این دوازده نفر دارد.
و لذا دکتر احمد محمود صبحى اعتراف مى کند که اهل سنت از بیان نظر قطعى در مصداق این احادیث عاجزند.(11)، (12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.