پاسخ اجمالی:
امام سجاد(ع) بعد از معرفی خود فرمودند: «شما پدرم را دعوت کردید ولی آنگاه او را تنها گذاشته و با وى پيكار كرديد... در پیشگاه رسول خدا چه جوابی دارید؟» مردم با سخنان ایشان از کرده ی خود سخت پشیمان شدند و اعلام کردند حاضرند در رکاب حضرت بجنگند. امام(ع) كه مى دانست آنها بى وفايى خود را بارها نشان داده اند و سست تر از آن هستند كه قيام همه جانبه اى بر ضدّ جانيان بنى اميه كنند، سخنان آنها را ردّ كرد و فرمود: «به اين بسنده مى كنم كه بر ضدّ ما گامى بر نداريد كه به خير شما اميدى نيست اى سياه رويان!».
پاسخ تفصیلی:
«حذيم بن شريك اسدى» مى گويد: امام زين العابدين(عليه السلام) رو به مردم نمود و به آنها اشاره كرد كه ساكت شوند. مردم نيز ساكت شدند و آن حضرت در حالى كه ايستاده بود، پس از حمد و ثناى الهى و فرستادن درود بر پيامبر اسلام اين خطبه را ايراد كرد:
«أَيُّهَا النّاسُ! مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي، وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُراتِ مِنْ غَيْرِ ذَحْل وَ لا تِرات، أَنَا ابْنُ مَنِ انْتُهِكَ حَرِيمُهُ وَ سُلِبَ نَعِيمُهُ وَ انْتُهِبَ مالُهُ وَ سُبِيَ عِيالُهُ، أَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً، فَكَفى بِذلِكَ فَخْراً.
أَيُّهَا النّاسُ! ناشَدْتُكُمْ بِاللهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّكُمْ كَتَبْتُمْ إِلى أَبِي وَ خَدَعْتُمُوهُ، وَ أَعْطَيْتُمُوهُ مِنْ أَنْفُسِكُمُ الْعَهْدَ وَ الْمِيثاقَ وَ الْبَيْعَةَ ثُمَّ قاتَلْتُمُوهُ وَ خَذَلُْتمُوهُ؟ فَتَبّاً لَكُمْ ما قَدَّمْتُمْ لاَِنْفُسِكُمْ وَ سَوْأةً لِرَأْيِكُمْ، بِأَيَّةِ عَيْن تَنْظُرُونَ إِلى رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ لَكُمْ: قَتَلْتُمْ عِتْرَتِي وَ انْتَهَكْتُمْ حُرْمَتِي فَلَسْتُمْ مِنْ أُمَّتِي»؛
(اى مردم! هر كس مرا شناخت كه مى داند من كيستم، ولى آن كس كه مرا نمى شناسد بداند كه من على فرزند حسينم، همان كس كه بدون هيچ جرم و گناهى كنار شطّ فرات [با لب تشنه] سر بريده شد. من فرزند كسى هستم كه حريمش مورد بى حرمتى قرار گرفت و اموالش به غارت برده شد و خانواده اش به اسارت گرفته شد. من پسر كسى ام كه با آزار و شكنجه به شهادت رسيد و همين افتخار ما را كافى است!
اى مردم! شما را به خدا سوگند! آيا قبول داريد كه همين شما بوديد كه به پدرم نامه نوشتيد [و او را براى آمدن به كوفه دعوت كرديد] ولى با او به نيرنگ عمل كرديد. با او با جان خويش عهد و پيمان بستيد و بيعت نموديد، آنگاه او را تنها گذاشته و با وى پيكار كرديد؟! خداوند شما را به خاطر توشه بدى كه براى خود از پيش فرستاديد و تصميم بدى كه [در زندگى] گرفتيد، نابود كند. شما با چه چشمى مى خواهيد به پيامبر خدا بنگريد آن زمان كه [در قيامت] به شما مى گويد: شما خاندان مرا كشتيد و حريم مرا مورد هتك و بى احترامى قرار داديد، شما از امت من نيستيد).
«حذيم» مى گويد: با اين خطابه، صداى گريه مردم بلند شد و مردم به يكديگر مى گفتند: نابود و بدبخت شديد، ولى خودتان نمى دانيد!
امام سجاد(عليه السلام) در ادامه فرمود: «خداوند بيامرزد، آن كس كه نصيحت و اندرز مرا بپذيرد و سفارش مرا درباره تقواى الهى و درباره رسولش و اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به خاطر بسپارد؛ چرا كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى ما اسوه و سرمشق نيكو و ارزشمندى است».
مردم همگى فرياد زدند: اى فرزند رسول خدا(صلى الله عليه وآله) همه ما گوش به فرمان و مطيع توايم و حافظ و نگهبان جان و مال شما هستيم؛ هرگز از شما روى گردان نيستيم، به ما فرمان بده ـ خدايت رحمت كند ـ كه ما با هر كس تو بجنگى، مى ستيزيم و با هر كس كه آشتى نمايى، صلح مى كنيم، و كسانى كه به شما و ما ستم كردند و ظلم روا داشتند را مجازات خواهيم نمود!!
امام سجاد(عليه السلام) فرمود: «هَيْهات! أَيُّهَا الْغَدَرَةُ الْمَكَرَةُ! حِيلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ شَهَواتِ أَنْفُسِكُمْ، أَتُرِيدُونَ أَنْ تَأْتُوا إِلَيَّ كَما أَتَيْتُمْ اِلى آبائِي مِنْ قَبْلُ، كَلاّ وَ رَبِّ الرّاقِصاتِ إِلى مِنى، فَإِنَّ الْجُرْحَ لَمّا يَنْدَمِلْ، قُتِلَ أَبِي بِالاَْمْسِ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ مَعَهُ، فَلَمْ يُنْسِنِي ثُكْلَ رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله) وَثُكْلَ أَبِي وَ بَنِي أَبِي وَ جَدِّي، شَقَّ لَهازِمي وَ مَرارَتُهُ بَيْنَ حَناجِرِي وَ حَلْقِي، وَ غُصَصُهُ تَجْرِي فِي فِراشِ صَدْرِي، وَ مَسْأَلَتِي أَنْ لا تَكُونُوا لَنا وَ لاعَلَيْنا»؛
(هيهات! اى گروه پيمان شكن حيله گر! [هرگز به وعده هاى شما اطمينانى نيست زيرا] ميان شما و خواسته هايتان پرده اى [از جهل و غفلت و ناتوانى] افكنده شده؛ آيا با همان حال و هوايى كه به سراغ پدران ما رفتيد، مى خواهيد به سراغ من بياييد [كه فقط وعده مى دهيد و عمل نمى كنيد؟!]؛ به خداىِ مركب هاى تندرو كه زائران خانه خدا را به سوى منا مى برند سوگند! كه هرگز چنين نخواهد شد [و من فريب وعده هاى شما را نمى خورم]؛ چرا كه هنوز آن زخمها بهبود نيافته. همين ديروز بود كه پدرم و جمعى از خاندانش به شهادت رسيده اند و هنوز داغ مرگ رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را فراموش نكرده بودم كه داغ مرگ پدر و فرزندان پدر و جدم اختيار از من ربود. تلخى اندوه آن را در گلوگاهم احساس مى كنم و درد جانكاهش در سينه ام جارى است. خواسته من از شما اين است كه نه از ما طرفدارى كنيد و نه با ما به جنگ و ستيز برخيزيد "ما را به خير شما اميدى نيست، شرّ مرسانيد).
آنگاه امام زين العابدين(عليه السلام) با اين ابيات سخنش را پايان داد:
«لا غَرْوَ إِنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ وَ شَيْخُهُ *** قَدْ كانَ خَيْراً مِنْ حُسَيْن وَ أَكْرَما
فَلا تَفْرَحُوا يا أَهْلَ كُوفَةَ بِالَّذِي *** أُصيبَ حُسَيْنٌ كانَ ذلِكَ أَعْظَما
قَتيلٌ بِشَطِّ النَّهْرِ نَفْسي فِداؤُهُ *** جَزاءُ الَّذِي أَرْداهُ نارُ جَهَنَّمـا»؛
(جاى شگفتى نيست اگر حسين(عليه السلام) و پدرش كه از او بزرگوارتر و بهتر بود كشته شدند.
اى كوفيان به آنچه كه به حسين رسيد و بسيار هم مصيبت بزرگى بود، شادمان نباشيد.
جانم فداى آن كشته اى كه كنار شط آب [با لب تشنه] به شهادت رسيد، ولى كيفر آن كس كه وى را شهيد كرد، آتش دوزخ است). (1)
داستان اين خطبه نشان مى دهد كه كوفيان با ضرباتى كه خطبه كوبنده امام سجاد(عليه السلام) بر روحشان وارد كرد چنان به هيجان آمدند كه آماده پيكار با دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) و گرفتن انتقام از قاتلان شهداى كربلا شدند، ولى امام(عليه السلام) كه مى دانست آنها بى وفايى خود را بارها نشان داده اند و سست تر از آن هستند كه قيام همه جانبه اى بر ضد جانيان بنى اميه كنند، سخنان آنها را رد كرد و فرمود: به اين بسنده مى كنم كه بر ضد ما گامى بر نداريد كه به خير شما اميدى نيست اى سياه رويان! (2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.